eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 صاحب عزای حضرت مولا بیا ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا درد فراق تو بخدا میکشد مرا رحمی نما به حال دل این گدا، بیا @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 🖤🖤🖤🖤🖤
Tahdir-www.DaneshjooIran.ir-joze21.mp3 - استاد معتز آقائی.mp3
4.04M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 استاد معتز آقایی ➥ @hedye110
🔹دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان ➥ @hedye110
🖤 انالله و انا الیه راجعون پدری رفت و جهانی یتیم شد... •┈┈••••⚜️🍃🌸🍃⚜️••••┈┈
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز بیست و دوم) 🤲 خدایا درهای فضلت را بر من بگشای...@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو ➥ @hedye110 🖤🖤🖤🖤🖤
👤 استاد : 🔹 امشب ( ) یک چیزی از امام زمان (عج) بخواهیم. 🔸 اما اگر نظر من را می‌پرسید، هیچ چیزی جز خودش را نخواهید! 🔹همه مریض‌ها شفا پیدا کنند، همه برهنه ها پوشانده شوند، همه اسیرها آزاد شوند، یعنی چی؟! یعنی تو ظهور کنی... 🔸 از او خودش را بخواهید. بگویید خدایا تو را به این قرآنت به این اهل بیت پیامبرت، امام زمانم را به من بشناسان. 🔹 به امام زمان بگویید هر چیزی که صلاح هست به من بده. دنیایتان را می‌دهد، آخرتتان را هم می‌دهد. 🔺خودتان را تسلیم خدا و اهل بیت علیهم السلام بکنید. @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 صدای سوت بلند در گوشم می پیچد. رھا شو لیلی. رھا. آفتاب می درخشد و گرمایش روح مرا منبسط می کند. ماشین می ایستد و من می ایستم. تعادلم را حفظ می کنم تا زمین نخورم. حالم خوش است. امیریل می آید بیرون. چیزی اینجا میان ھوای داغ کویر مرا به سمت بالا می کشد. نیرویی بزرگ و نیرومند. سرم را رو به آسمان می گیرم و نور قوی خورشید می پاشد توی صورتم. گرم می شوم. گرم گرم. صدای دست و سوت می آید. مردی دستش را بلند می کند و امیریل کف دستش را به آن می کوبد. نزدیک می شود. چشم ھایش از رضایت برق می زنند. گوشه لبش به لبخندی بالا رفته. لذت را چشیده. روبرویم قرار می گیرد با ژست مخصوص خودش. پر از غرور و قدرت. منتظر است. منتظر تعریف من. برایش دست می زنم. -عالی بودی. نگاھش خیلی مھربان است و می درخشد. -خیلی دلم می خواست کنارم بودی!. به راحتی می شود صداقت را از لحنش فھمید. لبخند می زنم. -دیدن تو، تو اون ماشین لذت بخش بود. این برام کافیه. صدای جیرینگ جیرینگ محوی توی فضا می پیچد. سر ھمه به طرف قطار شترھا می چرخد که از دور دست در بالای کلوت به سمت ما می آیند. بالا و پایین می پرم. انگار صدای زندگی می آید. با شوقی کودکانه می گویم: -تو ماشین سوار شدی من می خوام شتر سوار شم. سری تکان می دھد و لبخند می زند. وقتی می رسند، ھمه به طرف شترھا می رویم. روی کوھان شان قالیچه ای با نقش ھای مربع انداخته و از یک گوشه دھان به گوشه دیگرش ردیفی از منگوله ھای قرمز وصل کرده اند. با کمک امیریل سوار یکی از شترھا می شوم. برآمدگی کوھانش را محکم می چسبم. حسم معرکه است. ته دلم از ھیجان می لرزد. تجربه ای ناب. امیریل می گوید: -محکم می شینی و مواظبی. با صدای بلند می گویم: -چشم کاپیتان. می خندد. سوار شتر بعدی می شود و کاروان راه می افتد به سمت کاروانسرای محل اقامتمان. شب شده و بعد از شام میان حیاط بزرگ کاروانسرا دور آتش جمع شده ایم. لرزم گرفته. پتوی مسافرتی روی شانه ھایم انداخته ام. حس می کنم مریض شده ام. امیریل کنارم نشسته و زل زده به آتش. راھنما دارد در مورد رقص کُرمانجی حرف می زند که در میان مردم بلوچ نمایانگر ھمیاری، کوچندگی، شادی و مبارزه با مرگ است. ھنوز حرفش تمام نشده که صدای ساز و سرنا از پشت در بسته کاروانسرا می آید. ھمھه ای میان جمع جوان مان می پیچد. ھمه می ایستیم. پیرمردی با لباس محلی بلوچی سرنا می نوازد و پشتش مردی میانسال در حالیکه روی دھلش می کوبد وارد حیاط می شوند. پشت سرشان شش مرد که دستاری به سر بسته اند و شالی سیاه به کمر می آیند تو. مردھای نوازنده گوشه ای می ایستند و شش نفر دیگر دایره ای را تشکیل می دھند و شروع می کنند با ریتم آھسته دایره وار چرخیدن. راھنمایمان از ما می خواھد دورشان بایستیم و با ریتم دست بزنیم. رقص آرام و سنگینشان کم کم تند می شود. تند و تندتر. دور خودشان که می چرخند دامن لباشان گرد می شود. دور خودشان می چرخند و بشکن می زنند. صدای ھی ھی و بشکن زدن و جمع و باز شدن دایره ما را به اوج شادی رسانده. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻