هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹
به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به ۱۴ معصوم،امام رضا علیهالسلام و حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها......
و شهدای سانحه بالگرد رئیسجمهور شهید...
🌹🌹🌹🌹
تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️
@Yare_mahdii313
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
AUD-20220607-WA0070.mp3
2.67M
#انس_با_قرآن_مجید
#ختم_قرآن_مجید
حزب بیستم و نهم (۱۱۱ الی ۱۴۰ انعام)
👤 با صدای استاد پرهیزگار
#التماس_دعا_برای_ظهور
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سلام_امام_زمانم
سلام بر مولای مهربانی
که آمدنش
وعده ی حتمی خداست
و سلام بر منتظران
و دعاگویان آن روزگار نورانی
و قریب...
السلام علیکَ یا وعد الله الذّی ضمنه...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتصدهشتادسوم ♻️
🌿﷽🌿
سلام امیریل،
امیریل. امیریل. امیریل. آخ که صدا کردنت ھم دلم را گرم می کند. می دانم حالا که این نامه
را می خوانی، بار سفر را بسته ام و از میانتان رفته ام. می دانم چه حال پریشانی داری!.
دلت چقدر پر غصه شده!. ولی به خاطرات خوبمان فکر کن. به روزھای خوبی که با ھم
داشتیم. یادت می آید بعد از سالھا چطور با ھم روبرو شدیم؟. چطور با ھم دعوا کردیم؟!.
برای اولین بار دوچرخه سواری کردیم. کویر رفتیم. از عشق گفتیم و تویش افتادیم!. دل به
دختری بستی که رفتنش حتمی بود. فھمیدی دلم با فرھاد است. پا روی دلت گذاشتی و
مردانه کنار کشیدی و پشتم ایستادی. آخ امیریل!. روحت چقدر بزرگ است مرد!.
تقدیر ما این بود که عاشق شویم و به وصل نرسیم. درست مانند لیلی و مجنون. شیرین و
فرھاد. عشق توی قلب ھای ما جاودانه شد.
می دانم تا لحظه آخر کنارم مانده ای و تنھایم نگذاشته ای. ھوای مامان را داشته ای. شاید
توی آن لحظات نتوانسته باشم ازت تشکر کنم ولی حالا می گویم به خاطر تمام بودنت ازت
ممنونم. ھمین از دستم برمی آید.
ازت می خواھم حالا که میانتان نیستم درھای دلت را نبندی و دلت را بسپاری به دست
ھای دختری خوشبخت که تو را در کنارش خواھد داشت. به خودت فرصت بده طعم یک
عاشقی پر ماجرا را بچشی. بگذار دختری نوازش ھا دستت را بچشد. جانم گفتن ھایت را
لمس کند. بگذار دل دختری برایت بتپد. آخ که عاشقی با تو چقدر شیرین خواھد بود. پس این
فرصت را به خودت بده. حالا که با قصه دل آشنا شدی، این قصه را برای دختری دیگر بخوان.
امیریل جانم،
از رفتنم غصه نخور. اشک نریز. من آن بالا حالم خوب است. گاھی بابا سر به سرم می گذارد
و گاھی با دوستانم جمع می شویم و از دلتنگیمان برای شما می گوییم. آنجا آنجور که می
گویند سخت نمی گذرد. خدایی ھست مھربان و آدم ھایی که می شناسیم و به ھم سر
می زنیم. پس تو اینجا به خودت سخت نگیر. به ھم نریز. استوار باش مثل ھمیشه که بودی.
گاھی به خودت برس. برو سفر. کارھای دلی کن. حسرتی برای خودت نگذار.
تو امیریل عزیز!. سلحشوری ھستی که دست یک پیاده نظام را گرفتی و بالا کشیدی. بودنت
ھدیه خداوند بود در روزھای سخت زندگیم. ببین چقدر حالم خوب است. پس بلند شو و
زندگی کن. لیلی را بسپار به خاطره ھا. به روزگاری در گذشته.
در آخر ازت می خواھم ھوای مامانم را داشته باشی. نگذاری زیاد توی خودش برود. ببرش
بیرون. برایش پسری کن. گاھی ھم به فرھاد سر بزن.قهوه ای بخورید و از خاطراتتان
بگویید شاید دردتان کم شود.
لیلی.
می روم توی تختم. پتو را می کشم رویم. چشم روی ھم می گذارم و می خوابم. خوابی
عمیق. خوابی عجیب.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتصدهشتادچهارم ♻️
🌿﷽🌿
*
توی بیابانی خشک راه می روم. تنھای تنھا. پای برھنه. خورشید توی دل آسمان می تابد. نه
خانه ای ھست. نه درختی که کمی زیر سایه اش جانی تازه کنم. تشنه ام و زبانم مثل چوب
شده. ھر طرف را نگاه می کنم آسمان است و زمین خشک. دست کنار دھانم می گذارم و
فریاد می کشم:
-کسی اینجا نیست؟!.
صدایم برمی گردد.
-نیست. نیست.
دور خودم می چرخم. میان بیابان بی آب و علفی گیر افتاده ام و نمی دانم باید چکار کنم.
سرم از گرما جوش آورده. عرق از سروکولم می ریزد. کف پاھایم زخم شده و می سوزد. ھر
قدم که برمی دارم، ردی از خون روی خاک برشته شده، باقی می ماند. از تشنگی بی تابم.
به سختی می توانم دھانم را باز کنم. می روم و می روم. کجا؟! نمی دانم!. توانم کم و
کمتر می شود. زانوھایم سست می شوند. دست به زانو می شوم. نفس نفس می زنم.
سینه ام پر از درد است.
سرم را که بالا می گیرم، طرف چپم باغی بزرگ می بینم با دیوارھای کاھگلی که چند جایی
از چینه بالایش ریخته. از سرتاسر دیوار شاخه ھای درخت مو به طرف بیرون آویزان شده اند.
از ھمین جا ھم می توانم خوشه ھای سبز و درشت انگور را ببینم. چند بار پلک می زنم. قد
راست می کنم و لنگان می روم طرفش. دست به دیوار می گیرم و دورش می زنم. می
رسم به در دو لته چوبی باغ. دو کوبه بزرگ آھنی رویش دیده می شود. یک لنگه در باز است.
حس می کنم برای ورود نیاز به اجازه ندارم. می روم تو.
ته باغ معلوم نیست. تا چشم کار می کند درخت مو است که روی داربست جا خوش کرده و
سقفی شده روی سر باغ و سایه انداخته رویش. برگ ھای سبز و انگورھای رسیده از
داربست آویزانند. از لابلای برگ ھا و خوشه ھا اشعه ھای باریک و سفید خورشید می تابد
داخل و باغ را رویایی و حیرت انگیز کرده. با دھانی باز می روم جلوتر. وسط باغ جوی آبی رد
می شود و صدای شرشرش روح خسته ام را نوازش می کند. می نشینم لب جوی. پیراھنم
را می کشم بالا و پاھای زخمی ام را می گذارم تویش. خنکی دلچسب آب را تا عمق جانم
حس می کنم. درد آرام آرام می افتد. صدای چھچھه بلبلی بلند می شود. سرم را بالا می
گیرم. بلبلی با سینه ای قھوه ای با بال ھایی به رنگ سیاه و قرمز روی خوشه ای نشسته و
سینه اش را داده جلو. نوکش را باز کرده و آوازی دلنشین سر می دھد. ھوا جور خاصی خنک
است. نسیمی می وزد و می پیچد لای موھایم. چیزی ته باغ می بینم. سرم را می برم جلو
و با چشمانی تنگ خوب نگاه می کنم. آن ته، کسی روی تخت نشسته. بلند میشوم و این
بار بدون اینکه دردی توی پاھایم حس کنم می روم جلو. جلوتر. چشمانم را تنگ می کنم تا
خوب ببینمش. او ھم بلند می شود و می آید جلو. با دیدنش، اینجا، لبخند روی لبھایم می
نشیند. نزدیکم که می شود با صورتی خندان می گوید:
-اومدی بلاخره؟!.
از این حرف بابا تعجب می کنم. منتظرم بوده؟!. حالم عجیب خوب است. سبکم. رھا. تھی از
ھر دلمشغولی و دغدغه. بدون ھیچ نگرانی. ھیچ چیز میان ذھنم نیست. حتی میان دلم.
می گویم:
-اومدم بابا.
دست می گذارد روی شانه ام و می گوید:
-گفته بودن مھمون دارم.
لبخند می زنم. سرم را بالا می گیرم و چشمم می خورد به خوشه انگور که خیلی بالاست.
خیلی بالا. ھر حبه اش اندازه گردوست. بابا دستش را دراز می کند و انگور میان دستش قرار
می گیرد. حبه ای می کند و می گذارد دھانش. چشم ھای مشتاق مرا که می بیند، می
خندد. ھیچ پیر نشده. درست مثل شب قبل از رفتنش می ماند. یکی دیگر جدا می کند و
می گذارد کف دستم. حبه ای سبز و درشت و بزرگ. می گذارم دھانم. چشم ھایم را می
بندم. شیرینی اش تمام وجودم را می گیرد. مزه ای می دھد که تا حالا نچشیده ام. مثل
عسل است. شیرینی بی نظیری دارد. آنقدر آبدار است که تشنگی ام را رفع می کند.
عطرش مثل ھیچ انگوری که تا حالا خورده ام نیست. چشم که باز می کنم، بابا با لبخندی
خاص نگاھم می کند. با نگاھی خاص.
دستش را بالا می برد و خوشه انگور را جدا می کند. لای پیراھن سفیدم را می دھد بالا و
می گذاردش میانش. خوشه انگور سنگین است. تمام دامنم را پر کرده. دو دستی دامنم را
می گیرم که انگورم نیفتد. عطر خوشش می پیچد توی دماغم و سرکیفم می آورد.
-این سھم تو بود. بھم گفتن بدم به تو.
دوباره به انگور نگاه می کنم. دست پشت شانه ام می گذارد و ھلم می دھد طرف در.
-حالا برو.
.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
مداحی آنلاین - جوانترین ائمه - استاد رفیعی.mp3
1.5M
🏴 #شهادت_امام_جواد(ع)
♨️جوانترین ائمه(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #رفیعی
#شهادت_امام_محمد_تقی_ع
#آجر_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
#شهادت_امام_محمد_تقی_ع
همسرت قاتلت شده آقا
این خودش راز سخت غربت توست
همسرت پیر و مو سفیدت کرد
در جوانی تو را شهیدت کرد
شاعر:مهدی نظری
#آجر_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
🏴
🖤 ختم صلوات هدیه به امام جواد علیه السلام 📿
👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/t3ks7j
.
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
سلام بر مولای مهربانی
که آمدنش
وعده ی حتمی خداست
و سلام بر منتظران
و دعاگویان آن روزگار نورانی
و قریب...
السلام علیکَ یا وعد الله الذّی ضمنه...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110