eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا رسیدم به فراتُ 🖤 ! بنشستم لب آب 🖤 !                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تنها شهید ایرانی واقعه عاشورا 🌹اسلم دیلمی مردی از دیار قزوین                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
بزار همشون برن تو لیاقت آدمی رو داری که خودش بخواد بمونه....                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
رنگ بپاش به دنیات                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دورامو زدم دوباره برگشتم...😞❤️ ◍⃟🌴◍⃟🌴◍⃟🌴◍⃟🌴◍⃟🌴◍                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
برای رسیدن به تو راه نمی روم پرواز می کنم                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح را آغاز میکنیم با نام خدایی که همین نزدیکیهاست خدایی که در تارو پود ماست خدایی که عشق را به ما هديه داد، و عاشقی را درسفره دل ما جای داد الهی به امید تو💚 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
غایبے از نظر اما شدہ‌اے ساڪن دل بنما رخ بہ من اے غایب مشهود بیا نیست خوشتر زشمیمت نفس باغ بهشت گل خوشبوے من اے جنت موعود بیا @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
۴۶.mp3
7.46M
[تلاوت صفحه چهل و ششم قرآن کریم به همراه ترجمه] @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 🦋 🌿﷽🌿 .من محتاج آیه و آیه بودنش بودم اینکه مثل چراغی، تاریکی های دنیای پر از وهم و خیال من رو زدود و منو از اون گمراهی در آورد، بودم آره من محتاج بودم که آیه برام نشونه باشه ....من از پاکی و پاکدامنی یه اسم بودم و بس اما آیه نشونه بود برای نشونه شدن یک جرثقیل برای حمل معانی مختلف نهفته درون اسمش نبود.... آیه آیه بود و من اعتراف میکردم که آیه رو به خاطر تفاوت هاش و نشونه بودن هاش دوست دارم پس تمام سعیم رو برای برگردوندن روابط میکردم نه عین سابق چون حالا که گوهر وجودی آیه برام نمایان شده بود و میدونستم که این دختر یه الماس نایابه راضی به رابطه ی سابق خودم و آیه نمی شدم ....نمیدونم اسم این حس که هر لحظه خودش رو بیشتر توی تار و پود بدنم جا میکرد چی بود اما میدونستم که حس قدرتمندیه و این حس منو وادار به به دست اوردن آیه میکرد یه هفته ای از ماجرا میگذشت اما تمام تلاش های من برای نزدیک شدن به آیه بی ثمر بود و من از تلاش برای نزدیکی و رونده شدن از سوی آیه خسته شده بودم و این خستگی توی تلاش هام برای بهبود روابط تاثیر گذاشته بود و این پس رونده شدن ها باعث کاهش و جلوگیری از شور و اشتیاقی که با دیدن آیه قلبم رو مملو از حس شیرین شکلات میکرد شده بود همه ی کارهام برای جبران سوتفاهم های ایجاد شده بی نتیجه و بی فایده به نظر میومد و آیه حتی انگار وجود من رو توی اون خونه حس نمیکرد انگار یه فرد نامرئی بودم که وجودم براش کوچک ترین اهمیتی نداشت حتی بابا هم که قید فهمیدن علت دعوای ما رو زده بود دوباره کنجکاو شده بود که بدونه مگه من با آیه ی آروم و سر به زیر چه کرده بودم که آیه ی مهربون که تا حالا از من کم بدی ندیده بود ولی در هر صورت میبخشید و به روی خودش نمیاورد و لبخند میزد ......لبخندی که پرندگان رو زمین گیر میکرد و درختان رواز سر شوق به پرواز در می آورد ...لبخندی که تا کنون نظیرش رو ندیده بودم لبخندی که قوانین خلقت رونقض کنه،انقدربامن سردشده بود....دلم برای لبخند های جادویی آیه تنگ شده بود لبخند هایی که دیگه نثار من نمی شد و تنها کسی که زیبایی این لبخند ها روحش رو نوازش میداد بابا بود و بس و من در کنجی به لبخندی که از آن من نبود خیره میشدم و چوب زود قضاوت کردن ها و تصمیمات کورکورانه ی خودم رو میخوردم..... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 کارهای شرکت خودم رو کاملا به آرمان سپرده بودم و خوب هم میدونستم که از عهدش بر میاد آرمان با هر چیزی که شوخی داشت با کار شوخی نداشت ....کارهای شرکت بابا هم زیاد شده بود و برای یکی از شرکای ترکیه ایمون که باهم قرار داد ساخت هتل مجللی رو بسته بودیم مشکل سختی پیش اومد که نیازمند این بود که بابا هر چه زودتر تهران رو به مقصد استانبول ترک کنه بابا تو هول و والی جمع کردن ساک و وسایلش بود آیه هم دوباره برگشته بود به دانشگاهش و سرش رو حسابی با درس و کار مشغول کرده بود از رفتن بابا ناراحت بود و توی پس کوچه های تاریک چشمهاش نگرانی از تنها بودن با من هم مثل یک ستاره ی چشمک زن چشمک میزد آیه میترسید و من این فرصت چند روزه رو بهترین وقت برای جبران و متقاعد کردن آیه میدونستم... بعد از بدرقه ی بابا تو فرودگاه سعی کردم نشستن آیه رو اونم پشت ماشین رو نادیده بگیرم همینکه خواستم سر صحبت رو باز کنم دیدم که آیه هندزفری ای از گوشیش در آورد و شروع کردبه آهنگ گوش دادن و بی توجه به من مشغول دیدن مناظر اطراف شد..... دو روز از ماجرا میگذشت و من هنوز اندر خم یه کوچه بودم و حتی نتونسته بودم کلمه ای با آیه حرف بزنم آیه هم حالا که بابا نبود خیال خودش رو راحت کرده بود و حتی برای غذا پختن هم بیرون نمیومد .....تنها جایی که میتونستم باهاش حرف بزنم و اون هم بالاجبار جواب میداد شرکت بود و فقط هم در مورد مسائل کاری... فردا پنجشنبه بود و آیه مشغول درست کردن حلوا بود برای خیرات پدرش خیلی دلم میخواست که فردا باهاش برم و کمکش کنم اما میدونستم آیه قبول نمیکنه و از طرفی خودم روی رفتن نداشتم میرفتم سر خاک مردی که علنا ازم رو برگردونده بود و گفته بود که به خاطر شکوندن قلب دخترش از من نمیگذره ؟؟؟ میرفتم میگفتم شرمنده ....غلط کردم ...میخوام جبران کنم در صورتی که خود آیه هم این فرصت رو به من نمیداد ؟؟؟؟ ساعت ۳بعد از ظهر بود و آیه هنوز برنگشنه بود و من دل نگران از این رفتن طولانی مدت کلافه و بی حوصله توی خونه قدم رو میرفتم از بی حوصلگی حوصله ام سر رفت و این یکی از دردناک ترین درد های دنیا بود اینکه حتی از بی حوصلگی های خودت حوصله ات سر بره، کلافه خودم رو روی کاناپه پرت کردم که تلفن زنگ خورد حوصله ی اینکه بلند بشم و جواب بدم رو نداشتم منتظر شدم تا بره رو پیغام گیر تا اگه فردی بود که کار ضروری ای داشت جواب بدم... با شنیدن صدای جیغ دخترونه ای که متعلق به فرنوش بود از ترس از جام پریدم فرنوش همچنان با جیغ حرف میزد : سلام آیه جونم خوبی سلامتی چه خبرا سراغی از ما نمیگیری بی معرفت نامرد راستی تو چرا گوشیت خاموشه؟؟؟؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
اینجور شده دیگه : وقتی به یه آدم زیادی لطف می کنی بعد ازیه مدت هم خودشو گم میکنه هم تو رو...! 🤷‍♀ @harfe_hesab132
بخاطر تمام آدم های اشتباه زندگیمان به دل شکسته مان بدهکاریم..... 🤷‍♀ @harfe_hesab132
وهیچ نباشد چون تو هستی همه هست                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
در غیاب تو کسی شاد ندیدست مرا                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
هنوزم مثه قدیم، چپ سینم میتپی...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
بزار همشون برن تو لیاقت آدمی رو داری که خودش بخواد بمونه....                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
اندازه هات و که بدونی همیشه محترمی اندازه گلیمت اندازه دهنت اندازه جیبت اندازه محبت کردنت 🤷‍♀ @harfe_hesab132
تو زندگی مثل شیشه باش هرکی شکستت، ببرش...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
هیچ اتفاقی، اتفاقی اتفاق نمی افتد!!                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
برای موفق شدن باید قید خیلی چیزا رو زد خواب که چیزی نیست                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
قهر کردن بلد نیستم، تلافی کردن بلد نیستم کنایه زدن بلد نیستم، فقط کمرنگ میشم از زندگیتون...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
متاسفانه اغلب اوقات ... کبوتر با کبوتر گاو با ما ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●