یادش بخیر.........
وقتی قارچ خور یا میوه خور بازی میکزدیکم و کلی مرحله میرفتیم جلو ، سِیو که نمیشد لامصب ، بعدِ یه مدت دستگاه داغ میکرد و بازی گیر میکرد !
یعنی از شکست عشقی بدتر بود …
🌹🌹🌹🍃🍃🍃
@aksneveshteheitaa
وقتی خدا حوا رو آفرید چی گفت؟
کار نیکو کردن از پر کردن است
💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
چرا مغز مردها گرونتر از مغز زنهاست؟
آخه زنها از مغزشون استفاده میکنن
🙈🙈🙈🙈🙈🙈
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
بهترین انتقام از زنی که شوهرتون را از چنگتون در آورده چیه؟
بذارین شوهرتون مال او?زن بمونه
😊😊😊😊😊😊
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
حرفی نیست که زن ها کودن هستند،اما انها برای این اینطور افریده شده اند که بتوانند با مردها برابری کنند!!
🤔🤔🤔🤔🤔😊😊😊🙈🙈🙈
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از وارثان #چرچیل غیر از این انتظار میرود؟!!
🔹تلویزیون BBC فارسی در پوشش تظاهرات ضد آمریکایی مردم عراق از عبارت " ده ها هزار نفر" استفاده کرده است؛ رهبرانقلاب از منطقِ این نوع اطلاع رسانی پرده برمیدارند...
📱 @aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی در حرم امام رضا علیهالسلام که خیلی زود به واقعیت پیوست😢
🔻«محمد الشیبانی» جوان رعنای عراقی که راننده ابومهدی المهندس بود، در حمله تروریستهای امریکایی به کاروان حامل او و سپهبد قاسم سلیمانی شربت #شهادت نوشید.💔🕊
#انتقام_سخت
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
#قراره_عاشقی
آقا به کرامت شما چشم به راهیم
سر بر سر دیوار و همان پنجره سبز
میگفت: غم نسترنای ضامن آهو
ماییم و دل زار و همان پنجره سبز
🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله یک روحانی به یک خانم😐😊
#تاآخرببین!
#پولے_نژاد
#روحانی
#کانال_عکس_نوشته_ایتا.....
@aksneveshteheitaa
4_270538606995571405.mp3
1.22M
#دعای_عهد
آغاز روز با دعای عهد👆
التماس دعا
🙏🙏🙏🙏🙏
https://eitaa.com/hebye110
سر صبحی رخ دلدار عجب می چسبد
یک عدد چای شکردار عجب می چسبد
در کنارت بنشیند، دمی آن راحتِ جان
بعدِ آن، روز پر از کار عجب می چسبد
#کانال_عکس_نوشته_ایتا.....
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه ی دوستان
#کانال_عکس_نوشته_ایتا.....
@aksneveshteheitaa
دو روز بعد از اینکه بهش گفتی دوست دارم😒😂😂👍👍
به ما بپیوندید⚡️⚡️⚡
#کانال_عکس_نوشته_ایتا.....
👩🎤
👚👉 @aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرت ایرانیو ببینید👌
اگه ایرانیابه جای کوفیان بودن هیچوقت قضیه ی درودیواروکوچه اتفاق نمیفتاد😔😔😔😔
وای مادرم
ارتباط باادمین
@yazahra1084
تبادل
@kamali220
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه ی مادرهای سرزمینم
#کانال_عکس_نوشته_ایتا.....
@aksneveshteheitaa
🎄🌷🎄🌷🎄🌷🎄🌷🎄🌷
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_15😍✋️
ماشین رو خاموش کرد و پرید وسط حرفم_پیاده شو رسیدیم!
مهلت نداد حرفم رو تموم کنم و سریع از ماشین پیاده شدو من هم ناچار با کلی حرص خوردن
پیاده شدم ...نور زرد چراغ , کوچه قدیمی و کاهگلی رو کامل روشن کرده بود...امیر علی زودتر
ازمن جلوی در کوچیک کرمی رنگ وایستادو با نگاه زیر افتاده و دستهای توی جیب شلوارپارچه ای
خاکستری رنگش منتظر من بود...مثل همیشه ساده پوشیده بود ولی مرتب و من بی خیال تر از
چند دقیقه قبل باز توی قلبم قربون صدقه اش رفتم حاال که اشکال نداشت این بی پروایی قلبم !
با قدمهای کوتاه کنارش قرار گرفتم... این کوچه قدیمی مثل همیشه عطر نم میداد... همون عطری
که موقع اومدن بارون همه جا رو پر میکرد و حاال تواین محله های قدیمی این عطر یعنی نوید
مهمون داشتن به خاطر آب پاشی شدن جلوی در خونه!
باهمه وجودم نفس عمیقی کشیدم و حس کردم نگاه زیر چشمی امیر علی ر و,و دستش که روی
زنگ قدیمی باهمون صدای بلبلی نشست!
خونه عموی امیر علی رو دوست داشتم ...زیاد اومده بودم اینجا برای عید دیدنی و با مامان برای
سفره های نذری فاطمه خانوم ! یک بافت قدیمی داشت یک حیاط کوچیک که دورتادورش اتاق
بود با درهای جدا و چوبی ! که یکی میشد پذیرایی, یکی هال ,یکی سرویس ها و بقیه هم اتاق
خواب! بایک آشپزخونه نقلی که اونم از وسط حیاط در داشت و چه صفایی داشت این بحث های
زنونه تو آشپزخونه ای که اپن نبود وفاش! درست مثل خونه عمه ...البته فاصله خونه هاشون هم
فقط یک کوچه بود و تفاوت این دو خونه باغچه های پر از گل عمه بودو باغچه های پر از سبزی
فاطمه خانوم!
در خونه که باز شد بی اختیار لبخند نشست روی صورتم ...فاکتور گرفتم از اخم پیشونی امیر علی!
صفا وصمیمیت این خونه و افرادش دلم رو آروم میکرد!
احوالپرسی و خون گرمی عمو و زن عموی امیر علی به حدی بود که هیچ وقت تو این خونه
احساس غریبی نکنم... به خصوص امشب که دلگرم کننده تر هم بود!
امشب شده بود شب من هر چی امیر علی سعی کرد جایی دور از من بشینه ولی با حرف عمو
اکبرش که گفت: بشین پهلوی خانومت عمو , مجبور شد کنار من بشینه که طرف دیگه ام عطیه
بود و من چه قدر توی دلم تشکر کردم از عمو اکبر!
امیر علی لبخند محوی روی لبش داشت ولی یادش رفته بود پاک کنه اخم روی پیشونیش رو ...من
هم امشب حسابی گل کرده بود شیطنتم!
صدام رو آروم کردم وسرم رو نزدیکتر به امیرعلی_ببخشیدها ولی بی زحمت بازکنین اون اخم ها
رو من نگرانم این پیشونیت چین چین بمونه تقصیر من چیه مجبوری امشب از نزدیک تحملم کنی!
خنده ریزی کردم و گفتم: خدا خیر بده عمو جونت رو الکی الکی تلافی کرد اون قدر حرصی رو که
تو ماشین به من دادی!
اخمش باز شدو لب پایینش رو به دندون گرفت و من دعا کردم کاش به خاطر نخندیدن این کار
رو کرده باشه و من دلم خوش بشه که بالاخره به جای اخم کنار من یک بار خندید!
🎄🌷🎄🌷🎄🌷🎄🌷🎄🌷
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa