eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
✍️"پیامبر مهربانی ها ﷺ هرکس که به خانواده خود خدمت کند به عدد هر قدمی که برمی دارد،خداوند به او ثواب حج و عمره می دهد... 📚مستدرک الوسایل، ج۱۳،ص۴۸ ❇️ eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
آقا به کرامت شما چشم به راهیم سر بر سر دیوار و همان پنجره سبز‌ می‌گفت: غم نسترن‌ای ضامن آهو ماییم و دل زار و همان پنجره سبز 🌹💕🌹💕🌹💕🌹💕 @aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این عشقه 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @aksneveshteheitaa
سلام صبحتون بخیر مهربان کـه باشی خورشید از سمت قلب تـو طلوع خواهد کرد و صبح مگر چیست؟ جز لبخند مهربانت @aksneveshteheitaa
😍حس قشنگترین حس دنیاست... 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
تا به کی باشی و من پی به حضورت نبرم آرزوی منی ای کاش به گورت نبرم 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن که هنوز وصله دل دو سه بخیه کار دارد 🆔 @aksneveshteheitaa
❄️ در این سرما و باران یار خوشتر 🆔 @aksneveshteheitaa
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من؟ 🆔 @aksneveshteheitaa
ما عاشق میشویم نھ زمانے ڪھ یڪ فرد ڪامل پیدا ڪنیم بلڪھ زمانے ڪھ یڪ فرد را با تمام نقص هایش ڪامل ببینیم… @aksneveshteheitaa 🌸🍃🌸🍃🌸
🌷💕🌷💕🌷💕 😍✋ بازم دلم رفت برای خانومی گفتنش! دستهاش جلو اومدو برای اولین بار روی موهام نشست ...موهایی رو که باز از روی حرص و عصبانیت بهم ریخته بودم رو مرتب کردو برد زیر شال و من به جای بیقراری انگار بازم به آرامش رسیده بودم! دنباله شال روی شونه ام انداخت و من باهمه عشق نگاهش کردم و بچگانه گفتم: ممنون لبخندی زد گرم گرم مثل گرمی آفتاب اول بهار که کنار نسیم سردو خنک لذت داشت وجودم و گرم کرد! _بریم توی خونه هوا سرده بلندشد و من خاک پشت شلوارش رو تکوندم... نزاشت ادامه بدم و دستم رو گرفت و کشید تا بلند بشم و قفل کرد انگشتهاش رو بین انگشتهام... امشب انگاری شب برآورده شدن آرزوهای من بود! _خلوت کردین ؟ هم زمان با هم به در ورودی نگاه کردیم و امیرمحمدی که با امیرسام بغلش و نفیسه کنارش آماده رفتن بودن امیرعلی_دارین میرین داداش؟ امیرمحمد نگاه از روی دستهای گره کرده ما گرفت_آره فقط اومده بودیم مامان بزرگ وبابابزرگ رو ببینیم شام خونه بابای نفیسه دعوتیم! نگاه نفیسه به من اصلا مثل سرشبی نبود انگاری زیادی دلخور بود به جای من! این اولین دیدار رسمیمون بود بعد از جلسه عقدکنون ... عجب جاری بازیی شده بود امشب! چند قدم نزدیکتر اومدن که لبخندی به صورت نفیسه زدم ...عادت نداشتم به دلخوربودن و دلخوری! _کاش میموندین برای شام؟ سلام به مامان بابا برسونین ... یک تای ابروش از روی تعجب بالا رفت بابد انتظاراخم داشت از من _ ان شالله یک فرصت دیگه !! چشم بزرگیتون رو بازم لبخند زدم و گونه سرخ و سفید امیرسام رو بوسیدم _خداحافظ خوشگل خاله! امیر محمد به لحن بچگانه و لوسم با امیرسام خندید و با یک خداحافظی از ما دور شدن و نگاه ما هم بدرقه اشون کرد! انگشتهام آروم با انگشتهای امیرعلی فشرده شد _دلت بزرگه ! با پرسش چرخیدم به سمت صورتش تا منظورش رو بفهمم! انگشت سردش نوازشگونه کشیده شد پشت دستم _باهمه دلخوریت از حرفهایی که شنیده بودی نزاشتی ناراحت بره با اینکه حق باتوبودو بی احترامی نکرده بودی! از تعریفش غرق خوشی شدم و با یک نفس عمیق بلند نگاهم رو دوختم به آسمون سیاه و توی دلم گفتم خدایا به خاطر کدوم خوبی اینجوری پاداشم دادی امشب! شکرت! _ بیزارم از کینه هایی که بی خودی رشد می کنن و ریشه میدووندن و همه احساس قلبت رو می خشکونن... وقتی که میشه راحت از خیلی چیزها گذشت کرد! لبخندی زدو دوباره انگشتهام بین دستش فشرده شد _دستهات یخ زده بریم تو خونه! 💕🌷💕🌷💕🌷 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa