فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخه من اول صبحی چی بگم به این فسقلی😁😁😁😁
@aksneveshteheitaa
هدایت شده از 🌸گسترده رایگان حضرت فاطمه (س)🌸
کاش شودحرشویم توبه جانانه کنیم مهدی تنهاست بایدبرای ظهوروسلامتیش هرروزدعاکنیم بیاییدباهم براش دعا کنیم
#کانال_منتظران_گناه_نمیکنند
موضوع :خودسازی و مبارزه باهوای نفس
اگرمیخواهید ترک کنید گناه عضو شوید حتما👇
http://eitaa.com/joinchat/3751936000Cf84bd28534
هدایت شده از 🌸گسترده رایگان حضرت فاطمه (س)🌸
#کانال منتظران گناه نمیکنند.
یعنی آشتی کردن با امام زمان عج 😃
حاوی مطالب ترک گناه .نمازاول وقت. . حجاب ؛ و ...
💠عاشقان امام زمان عج از قافله جا
نمونید یا مهدی 👇💠
http://eitaa.com/joinchat/3751936000Cf84bd28534
ای سَراپا
همه خوبی
تک و تنها
به تو میاندیشم...
#کانال_عکس_نوشتهه_ایتا
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🎼 آوای بسیار زیبای گلیکی در مورد مادر.
🍃💙این روزا فصل شروع اماده سازی برا نشاء برنج در شمال کشور هستش و زحمات مادرا دوچندان میشه.
🍃❤️تقدیم به دلهای پاک و صبور همه مادرای سرزمینمون .
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
تو همان جان منی
که گاهی
می رسید به لبهایم..!
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
زبان معمار است
و حرف خشت خام ،
مبادا کج بچینی
دیـوار سـخن را
کـه فرو میریزد
بنای شخصیت ...
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
گاهی ارزش واقعی
یک لحظه را
تا زمانیکه به یک
خاطره تبدیل شود
نمی فهمیم ...
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
ساقه طلایی هیچوقت فکرنمیکرد ارزشش ازیه بشکه نفت بیشتربشه پس به خودت امیدوارباش
#انگیزشی
#عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_71😍✋
محسن
_از همین الان بگم من یکی لب به این کیک نمیزنم!
ابروهام ودادم بالا و همونطور که تخم مرغ ها رو هم میزدم تا یک دست بشه گفتم:
_بهتر اصلا کی خواست بهت بده!؟
محمدهم دست به کمر به من نگاه می کرد- بیچاره امیرعلی که مجبوره این کیک رو بخوره!
عصبی گفتم :
_مامان میشه بیاین این دوقلوهاتونو بیرون کنین من تمرکز داشته باشم؟!
هردوتاشون قهقه زدن..
محسن
_حالا انگاری داره اتم میشکافه که تمرکز نداره یک کیک قراره بپزی ها!
با حرص پام وروی زمین کوبیدم و داد زدم
_مــــــــــامـــــان
مامان با خنده وارد آشپزخونه شد
- چیه؟ باز چه خبره؟
چشم غره ای به محمد و محسن رفتم
_ نمیزارن کیکم و درست کنم!!
محمد یک صندلی ازپشت میز بیرون کشیدونشست
- ما به تو چیکار داریم...تو اگه کار بلدی به جای این همه غرغر کیکت ودرست کن
محسن هم حرفش و تایید کرد
-واالا
روکرد به محمدوادامه داد
-ولی میگم محمد بیا یه زنگ به اورژانس بزنیم بره در خونه عمه وایسته ....
دل نگرانم برای امیر علی!
مامان ریز ریز خندیدو من جیغ بنفشی سرشون کشیدم که مجبور شدن برن بیرون از آشپزخونه
امشب سوم فروردین بودو تولد امیرعلی....
همه قرار بود بریم خونه عمه همدم عید دیدنی ...
داشتم
برای تولد امیرعلی کیک درست می کردم البته یک کیک کوچیک که فقط بتونم غافلگیرش
کنم...
عطیه صبح گفته بود که قراره عصری امیرعلی بره تعمیرگاه به یکی از دوستهای عمو احمد
قول تعمییر ماشنش رو داده!
مایع کیکم آماده بود..
ته قالب گرد رو چرب کردم و مواد رو ریختم توش ...
قالب رو توی فر گذاشتم که از قبل مامان برام روشن کرده بود ...
نفسم رو با صدا بیرون دادم و عرق روی پیشونیمو پاک کردم...
دعا دعا می کردم کیکم خراب نشه!
گوشیم شروع کرد به زنگ زدن و اسم عطیه روش چشمک میزد دفعه سوم بود زنگ میزد
_سلام بفرمایید؟!
-علیک ...چه عصبانی؟! کیکت و پختی؟
- اگه تو اجازه بدی بله گذاشتمش توی فر!
-حالا چه شکلی هست؟
-کیکه دیگه قراره چه شکلی باشه؟!
-منظورم اینه که شکل قلبه ساده است...یا قلب تیر خورده؟!
-خودت و مسخره کن کیکم گرده و ساده
بلند بلند خندید
- از بس بی سلیقه ای!
-همون تو که ته سلیقه ای بسه!
عطیه
–راستی چی خریدی برای داداشم!؟
-از اسرار مگوعه فضول خانوم...
- خب حاالا کادو من مطمئنن از تو بهتره!
-آها اونوقت شما چی خریدی؟
صداش و مسخره کرد
-یک دست سرویس آچار که همه اش از طلاست...چشمت درآد!
خندیدم که حرصی گفت:
_االان که زنگ زدم به امیرعلی و تولدش وتبریک گفتم...
سوپریز کردنت که رفت روی هوا ...
اونوقت دیگه به من نمی گی از اسرار مگوعه!!
-خب خب ...لوس نشی خودشیرینیت گل کنه جدی جدی بهش زنگ بزنی ها!
بدجنس گفت:
_قول نمی دم سعی میکنم!
-مواظب باش سعیت نتیجه بده!
عطر کیکم تو آشپزخونه پیچید و من از توشیشه فر نگاهش کردم که داشت پف میکرد
-الو مردی اون ور خط؟!
_خیلی بی ادبی عطیه ...نخیر بفرمایید!
-هیچی کاری نداشتم ...کاری نداری تو؟
خندیدم
–آدم نمیشی تو ..نخیر امری نیست
-بچه پرو باز روت زیاد شده ها برو به کیک پختنت برس... حیف من که دارم از پشت تلفن بهت
روحیه میدم کیک آشغالی نپزی!
-نخواستم روحیه بدی برو سر درست!
-لیاقت نداری...بای بای محیا دارم زنگ میزنم امیرعلی تا ادبت یادت بیاد بای بای!
خندیدم
_توغلط بکنی بای بای عطی جون!
باخنده گوشی رو قطع کردم و ذوق زده به کیکم خیره شدم!
بابا کمکم کردو کیک شکلاتیم رو برد توی ماشین...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان
به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم
چه سال ها که خزیدم به کنج تنهایی
که گنج باشم و بینام و بینشان مانم
به امن خلوت من تاخت شهرت و نگذاشت
که از رفیق زیانکار در امان مانم
#شهریار
#شعر
@aksneveshteheitaa