eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - غرق است در صدای تو انفاس قدیسه - میرداماد.mp3
2.45M
🌸 (ع) 💐غرق است در صدای تو انفاس قدیسه 💐ای نفس مطمئنه زهرای مرضیه 🎤 👏 👌بسیار دلنشین 🌷گلچین بهترین های روز @aksneveshteheitaa
همه جا در تاریکی و سکوت مطلق فرو رفته بود و هرکس غرق در کاری بود. انگار هیچ کس در این دنیا نبود و همه در دنیای خودشان بودند،چند تن از هم سلولی ها دور میزی حـ ـلقه زده بودند و شطرنج بازی می کردند و با هر حرکت اشتباه از طرف حریف مقابل فریاد تشویق و همراهی آن ها بلند می شد و اگر کسی آن لحظه آن جا بود فکر می کرد که انگار مسابقه ی مهمی را دنبال می کنند. مردی از میان جمع آنها به عقب برگشت و در حالی که با پوزخند سر تا پایم را می کاوید گفت:اووویییییی بهی در به در .. بازم رفتی تو برزخ … پاشو یکم اون هیکل گنده ت رو تکون بده … نشین یه گوشه که بری تو آسمونا … اینورم می تونی بری تو فضا … و قهقهه ی بلندی سرداد. وقتی می خندید دندان های زرد و جرم گرفته اش از پشت سبیل های تابدارش بیشتر خودنمایی می کرد و چهره ی زشت و منفورش را بیشتر به نمایش می گذاشت. از دیدن چهره ی کریهش چهره ام جمع شد و نگاه غم زده ام را از او گرفتم و به مردی که برروی صندلی چوبی کهنه ای نشسته بود و با مهارت خاصی داشت دمپایی های راحتی بقیه را با نخ و سوزن وصله می کرد دوختم. از دیدن چهره ی تکیده و غمگینش دلم گرفت و بی اختیار رفتم به چهار سال قبل. بهراد...بهراد؟ کجایی تو پسر؟ بهراد بیا ببین این مشتی قربون چه گندی زده تو راهرو،گند زد به لباس خانم پرهامی دختر بیچاره از کیه نشسته داره گریه می کنه. صدای فریاد مانند ماهان باعث شد که تکیه ام را از روی صندلی بردارم و در حالی که آرام انگشتانم را روی چشمانم می کشیدم برروی صندلیم چرخیدم و به سمت عقب برگشتم در حالی که هنوز هم چشمانم از فرط بی خوابی دیشب می سوخت به ماهان که در میان چهارچوب در ایستاده بود و کلافه و عصبی به من نگاه می کرد،گفتم: چیه بابا همه جا رو گذاشتی روی سرت ؟ چه خبره؟ ماهان کلافه و عصبی نفسش را به بیرون فوت کرد و گفت: هیچی می خواستی چی بشه، سرایدار عزیزتون زده چایی رو ریخته روی دختر بیچاره فنجونا رو هم زده شکسته تازه آقا می گه چی شده خوبه والا. خمیازه ای کشیدم و دستانم را بالا بردم در حالی که کش و قوسی به بدن کوبیده ام می دادم گفتم:خب حالا مگه چیه الکی شلوغش کردی پسر؟ واسه خاطر همین دو ساعته اینجا رو گذاشتی رو سرت و من رو هم از خواب ناز بیدار کردی؟ ماهان عصبی تر از قبل مشتش را به در نیمه باز کوبید و گفت: خودت بیا ببین چی شده چرا از من سوال می کنی؟ نگاهم را از چشمان او که از شدت خشم سرخ شده بود گرفتم و در حالی که لبخند کجی تحویلش می دادم گفتم: باشه رفیق چرا جوش می زنی اومدم. ☂️☂️☂️☂️❣❣❣❣❣ 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa