eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
از روزهای خوش میگفت، از صدای پای پاییز، ذوق میکرد که فصل مورد علاقه‌اش در راه است. نارنجی را دوست داشت! تمام بارانی‌های تنش زرد بود و یک شال نارنجی دور گردنش... به خرمالو حساسیت داشت ولی میوه‌ی پاییز بود و او در تمام خیال پردازی‌های معصومانه‌اش اسمش را می‌آورد! دلش می‌خواست پاییز که رسید با پا برگ‌ها را بتکاند می‌خواست دور شهر بچرخد و دخترانه زیر باران آبان، آواز بخواند‌. اما شما می‌دانید که دنیا همیشه آنطور که می‌خواهی پیش نمی‌رود... پاییز که شد کوله‌اش را پر کرد از دلتنگی... پاییز که شد بارانی‌اش را تنش کرد و در دورترین نقطه به آدم‌ها نشست و تنها نگاه کرد... نگاه کرد به دخترهایی که زیر باران می‌چرخیدند، گوش کرد به صدای خنده‌هایی که او را یاد گذشته‌اش می‌انداخت... لبخند زد به پاهایی که برگ‌ها را تکان می‌داد... پاییز رسیده بود و او نه حال نارنجی‌ها را داشت نه شعرهایی که به خودش قول داده بود بخواند... فصل زرد و قرمزها شده بود و او مثل اناری ترک خورده روی شاخه، دانه‌های دلش پیدا بود... غصه می‌خورد از بی رحمی آدم‌ها از قرارهایی که قرار بود ببیند... دست‌هایی که قرار بود میان دستانش بماند... مردی که گفته بود پاییز را برایش خاطره انگیز می‌کند... قول‌هایی که به دلش داده بودند و بی‌جواب رهایش کرده بودند... دلش گرفته بود و میان دل گرفتگی‌هایش دعا می‌کرد دیگر هیچ وقت پاییز نشود... ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯