هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#خورشیدایران
#صفحهچهارم
1. علی بن عبدالاعلی هاشمی میگوید: ما حدود شصت نفر در کنار قبر رسول خدا(ص) بودیم، ناگاه دیدیم امام کاظم(ع) در حالی که دستش در دست پسرش حضرت رضا(ع) بود آمد، وقتی به ما رسید، فرمود: «آیا میدانید من کیستم؟»
عرض کردیم: «تو آقا و بزرگ ما هستی.» فرمود: نام و نسب مرا بگویید، عرض کردیم: شما موسی بن جعفر بن محمد(ع) هستید، فرمود: «این شخص که همراه من است کیست؟»
عرض کردیم: «علی بن موسی بن جعفر است.» فرمود:
«فَاشهَدوُا اَنَّهُ وَکِیلی فِی حَیاتِی، وَ وَصِیِّی بَعدَ مَوتِی:
پس گواهی دهید که این شخص؛ وکیل و نمایندهی من در هنگام زندگی من، و وصیّ من پس از رحلت من میباشد.»
2. عبدالله بن مرحوم میگوید: از بصره به قصد مدینه حرکت کردم، در مسیر راه امام کاظم(ع) را دیدم که به سوی بصره میرفت، برای من پیام داد نزد من بیا، نزدش رفتم، نامهای به من داد و فرمود: «این نامه را به مدینه برسان.» عرض کردم: به چه کسی برسانم؟ فرمود:
«اِلی ابنِی عَلِیٍّ، فَاِنَّهُ وَصِیِّی وَ القَیِّمُ بِاَمرِی، وَ خَیرُ بَنِیَّ:
به پسرم علی (حضرت رضا) برسان، چرا که او وصیّ من، و سرپرست امور من و برترین پسرانم میباشد.»
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#خورشیدایران
#مسابقهویژهدههیکرامت
#هفتمینمسابقه
#شناختامامرضاعلیهالسلام
#شناختحضرتمعصومهسلامالله
#نشر_حداکثری
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
#کانال_کمال_بندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهچهارم
از شب گذشته است. نامه رسانى وارد مدينه مى شود و بدون درنگ به سوى قصر حكومتى مى رود تا با امير مدينه (وليد بن عُتبه) ديدار كند.
نامه رسان به نگهبانان قصر مى گويد:
ــ من همين الآن، بايد امير مدينه را ببينم.
ــ امير مدينه استراحت مى كند، بايد تا صبح صبر كنى.
ــ من دستور دارم اين نامه را هر چه سريع تر به او برسانم. به او خبر دهيد پيكى از شام آمده است و كار مهمّى دارد.
اميرِ مدينه با خبر مى شود، نامه را مى گيرد و آن را مى خواند. او مى فهمد كه معاويه از دنيا رفته و يزيد روى كار آمده است.
امير مدينه گريه مى كند، امّا آيا او براى مرگ معاويه گريه مى كند؟
امير مدينه به خوبى مى داند كه امام حسين(ع) با يزيد بيعت نمى كند. گريه او براى انجام كارِ دشوارى است كه يزيد از او خواسته است. آيا او اين مأموريّت را خواهد پذيرفت؟
امير مدينه خود را ملامت مى كند و با خود مى گويد: "ببين كه رياست دنيا با من چه مى كند. آخر مرا با كشتن حسين چه كار".
او سخت مضطرب و نگران است و مى داند كه نامه رسان منتظر است تا نتيجه كار را براى يزيد ببرد. اگر از دستور يزيد سرپيچى كند، بايد منتظر روزهاى سختى باشد.
"خدايا، چه كنم؟ كاش هرگز به فكر حكومت كردن نمى افتادم! آيا اين رياست ارزش آن را دارد كه من مأمور قتل حسين شوم. هنوز مردم مدينه فراموش نكرده اند كه پيامبر چقدر به حسين علاقه داشت. آنها به ياد دارند كه پيامبر، حسينش را غرق بوسه مى كرد و مى فرمود: "هر كس كه حسينِ مرا دوست داشته باشد خدا نيز، او را دوست مى دارد". هر كس امام حسين(ع) را مى بيند به ياد مى آورد كه پيامبر او را گلِ زندگى خود مى دانست. چرا يزيد مى خواهد گل پيامبر را پر پر كند؟
<=====■■■■■■=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#نهمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef