❤️❤️🍃🍃🍃
#رمان..
#دختری_ازماه_جوزا....
#قسمت_سی_پنجم
میسا : وارد باغ شدیم ! دور تا دور باغ دیوار بود و داخل یه سویت کوچیک که خیلی ناز بود ! توصیفشم نمی کنم چون حال ندارم هرکی هر جور خواست تصور کنه ! والا !
میترا : ایشون زویا خواهر بنده !
زویا : سلام خوشبختم !
مهدیار ـ یا خدا این میسارو گذاشته جیب پشتیش ! اخه دخترم اینقدر مغرور همچین میگه خوشبختم انگار زیر دستشیم !
میسا ـ از میترا خوشم اومد به نظر اجتماعی و بامزه اس مخصوصا با اون لپای گردو تپل و چشمای درشت مشکی ولی این دختره با ان لبای پروتز و دماغ عملی ؟ نچ نچ نچ !
میترا : اینا هم پوپک و اوا دختر عمه و دختر عموی میلاد !
مهدیار ـ جان خودم اینا خارجین همشون بور و چشم طوسین !منظورم میلاد و اوا و پوپک !
بردیا : شما خاجوریین ؟
پوپک : خودمون نه ولی پدر بزرگمون روسیه ای بود و ما همه شکل روسیه ای هاییم !
ـ اهان !
میلاد : سلام دوستان ببخشید دیر کردم جایی بودم !
ـ از جایی منظورت همون مستراب خودمون دیگه ؟
ـ اره همون !
میسا ـ رفتیم نشستیم ! اوا خیلی سنگین رفتار می کرد اما مثل زویا مغرور نبود ! ازش بدم نیومد ! پوپکم مهربونه ازش خوشم میاد !
پوپک : سلام جناب سروان ! چی کارا می کنین ؟
میسا : سلام ! فعلا که هیچی !
ـ از صبح منتظر شماییم تا یه بازی چیزی بکنیم پیشنهادی نداری ؟
ـ یه فکرایی دارم !
میسا : بچه ها بیاین یه بازی بکنیم !
ـ همه باهم به جز زویا : چه بازی ؟
ـ هر کسی یه یار انتخاب می کنه که ندونه متولد چه ماهی ! بعد اون با توجه به رفتارای اون فرد حدس می زنه متولد چه ماهی !
بردیا: جالب ولی ما که مثل شما دخترا دنبال خصوصیات افراد در هرماه نمی ریم که بدونیم !
ـ من یه طالبینی دارم می خونم بعد بازی می کنیم ! چه طور؟
زویا : به نظر من که مسخرس !
ـ کسی نظر تورو پرسید ؟
ـ فکر کردم داری از همه می پرسی ؟
ـ اره می پرسم از همه الا شما !
ـ اونوقت چرا ؟
ـ شما همچین نشستی که انگار یه ملکه مادری و ما زیردستات و تا اونجایی که من می دونم ملکه مادر بچه نیست و من گفتم بچه ها !
ـ بله دیگه دارین مثل بچه ها بازی می کنین !
ـ اگه بعضی وقتا بچگی نکنی افسرده می شی ! همیشه نباید بزرگ بود ! زویا خانوم ! الانم میای بازی یا از جریمش می ترسی ؟
مهدیار : جریمه ؟
میسا : اره هرکی نتونه ماه یارشو تشخیص بده یارش یه تنبیه براش انتخاب می کنه !
میسا : طالبینی رو خوندم و دوبه دوشدن بچه ها : بردیا و پوپک ، سپهر و میترا ، زویا و اوا !
بردیا : خب چهار نفر مونده دانیال که مال همرو می دونه میلادم همین طور ! بس که فضولین !
میترا : پس میسا و مهدیار باهم ! و اون دوتا هم ...
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
🌹🌹 #کمال_بندگی
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110