یك سورھ بخوان، مهریهام کن غزلٺ را
من طاقت یعقوب ندارم!
بغلم کن...
#علیرضا آذر
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
تيشه بسپار به دست من و شيرينم باش...
#حسین_منزوی
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
حتی سوالاتِ کتابِ تستِ کنکورت
عاشق که باشی بیت هایِ محشری دارد
😄😄#الکیمیگه
#لاادری
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا
به توکل به اسم اعظمت
می گشایيم
دفتر امـــروزمان را ...
باشد ڪه در پایان روز
مُهر تایید بندگی
زینت بخش دفترم باشد ...
الهی به امید تو💚
سلام صبحتون بخیر
🌻💖🌹🦋☘❤️
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
صبح یعنی🌷
یه سلامی که بوی
زندگی بده
یعنی امید برای یه
شروع قشنگ🌷
دوستان مهربانم صبح
صبح یکشنبه تون بخیر
آرزومندم سبد امروزتون
پر باشد از عشق ویه
دنیا سلامتی🌷
#سلام_صبحتون_بخیر🌷🍃🌷
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
#سلام_امام_زمانم
تو ای رازِ نهان کی خواهی آمد؟
عزیزِ شیعیان کی خواهی آمد...
شبِ بی حاصلِ ما را سحر کن
مرادِ عاشقان کی خواهی آمد؟
به حقِ ناله های دردمندان
تو ای صاحب زمان کی خواهی آمد؟
🔸شاعر:هستی محرابی
فرج مولا صلواتـــــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم
من که مرداب شدم! کاش تو دریا بشوی...
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
اگر بر جای من غیری گزیند #دوست
حاکم اوست
حرام باد اگر من #جان به
جای دوست بگزینم🌱🌱
حافظ
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
باغِ شعـــــــــــرمـ
نفسِگرمـِ تـُـورامۍخواهد...
#فریدونمشیرے
❤️
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
🥀عکس نوشته ایتا🥀
💞بسم رب الشهداء والصدیقین 🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهرو
🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا
با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهروان راه شهدا هستید
از آنجا که با آقا علی ابن موسی الرضاع💖 ارتباط قلبی خاصی داشتم از همسرم درخواست کردم که بریم پابوس امام رضاع برای متوسل شدن و انشاالله شفا گرفتن.
بارها شده بود که در سختیها با سفر به مشهد و توسل به آقا، مشکل برطرف شده بود ولی این بار با وجود اینکه هشت روز در مشهد بودیم و من تماما در حرم آقا بودم ولی با کمال تعجب هیج اتفاق خاصی نیفتاد و بسیاااار ناراحت و ناامید از همه جا برگشتیم تهران و بقدری بهم ریخته بودم و احوالم نامناسب بود که برای گلایه از اینکه چرا آقا امام رضاع این بار دست خالی منو از حرمش راهی منزل کرده، یک سفر کوتاه به قم و حرم خانمحضرت معصومه س رفتم. بسیااار گریه کردم و از برادرشون پیش خواهر عزیزشون گلایه کردم ولی باز هم هیچ فرجی اتفاق نیفتاد.
تا اینکه یک روز ظهر که خوابیده بودم،( تلویزیون همیشه خاموش بود چون بچه هام علاقه ای به دیدن برنامه های اون ساعت نداشتن و واقعا نمیدونم چه کسی تلویزیون رو روشن کرده بود و روی برنامه ی آفتاب شرقی بود که خانم دباغ داشتن صحبت میکردن و در مورد برآورده شدن حاجات میگفتن.)
ایشون گفتن که خیلی زمانها پیش میاد که بیماری یا مشکل خاصی براتون پیش میاد ولی هر چه توسل به ائمه اطهار دارید باز هم مشکل برطرف نمیشه. اینجاست که ائمه دارن شما رو ارجاع میدن به دعای شهدا.
باید چله ی شهدا بگیرید به این شکل که اسم چهل شهید رو روی کاغذی بنویسید و نیت کنید برای سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات بفرستید و صوابش رو هدیه کنید به روح پاک و مطهر شهید
🌷 ادامه دارد
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
🥀عکس نوشته ایتا🥀
🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهروان راه شهدا هستید از آنجا
سلام دوستان عزیزم عصرتون بخیر 🌹🌹
این ماجرا رو دیروز اشتباهی تو این کانال گذاشتم امروز که خواستم قسمت دومش رو بزارم متوجه شدم خواستم حذفش کنم باز فکر کردم روزیتون بوده بخاطر همین ادامه اش رو گذاشتم 🌹🌹🌹التماس دعا
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دلبری کردن
همیشه کار انسانها که نیست...
گاهگاهی استکانی چای هم دل میبرد😉
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
هر "خوشگلی" یه
خوشگل ترش هم هست🍃🌹
هر "پولداری" یه
پولدار ترش هم هست....
هر با هوشی یه
باهوش ترش هم هست
ولی هر کی عاشقتون شد
یه "عاشق ترش" دیگه
نیست قدرشو بدونید..!!🍃🌹
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
🌿
ای خوشا روزی که ما معشوق را مهمان کنیم
#مولانا
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
هر جمیلی که بدیدیم بدو یار شدیم
هر جمالی که شنیدیم گرفتار شدیم
پیش هر لاله رخی ناله و زاری کردیم
چون بدیدیم ترا از همه بیزار شدیم
#فیض_کاشانی
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت 166
–دلمون برات تنگ شده پسرم، هر وقت تونستی، یه سری بزن، خوشحال می شیم.
ــ چشم، منم همین طور. حتما توی اولین فرصت خدمت می رسم.
ــ قدمت روی چشم.
ــکاری نداری پسرم؟
ــ نه مامان جان. ممنون بابت همه چی.
با طنین صدای آرام بخش راحیل، نفسم را که حس می کردم تمام مدت در سینهام گیر کرده، عمیقا بیرون دادم.
ــ مامان جان قطع نکنیا. گوشی را که گرفت، پرسید:
–آرش میری خونه؟
ــ آره دیگه کمکم میرم. تازه کارم تموم شده. بیام دنبالت؟
ــ امشب نه. فردا هم باید برم خونهی سوگند کار خیاطیام رو تموم کنم.
ــ پس از صبح برو من ظهر میام دنبالت.
ــ باشه، پس فعلا.
بعد از قطع کردن تلفن به اتاقم برگشتم و وسایلم را جمع کردم.
ماشین را که روشن کردم وراه افتادم، خانم صفری را دیدم که کنار خیابان ایستاده و منتظر تاکسیاست. تا من را دید با یک لبخند منتظر نگاهم کرد. روزهای قبل اگر می دیدمش سوارش می کردم. ولی با این داستان هایی که پیش امده دیگر هیچ وقت از این معرفتها به خرج نمیدهم. بدون این که به روی خودم بیاورم از کنارش رد شدم. از آینه دیدم که صورتش جمع شد. انگار غرغری هم زیر لب کرد. ولی برایم اهمیتی نداشت.
به در خانه که رسیدم از این که راحیل همراهم نبود حس خوبی نداشتم. دل تنگ بودم، کاش مخترع ها اکسیری هم اختراع می کردند برای دلتنگی، قرصی، شربتی، آمپولی چیزی...که وقتی استفاده می کردی دلتنگیات رفع میشد.
همین که خواستم وارد آپارتمان شوم. مژگان را دیدم که با یک تیپ نه چندان جالب از خانه بیرون میرود. مرا که دید. سویچ ماشین کیارش را نشانم دادو گفت:
ــ دارم میرم مهمونی،
–کجا؟
–یکی از دوست هام دعوت کرده. (کیارش قبل از سفرش ماشینش را در پارکینگ ما گذاشته بود.) نگاهی به تیپ و قیافه اش انداختم وگفتم:
–این وقت شب؟ اونم با این وضع؟
ــ چیه؟ نکنه میخوای مثل راحیل چادر چاقچور کنم؟
از حرفش خوشم نیامد و برای این که لجش را دربیارم گفتم:
– تو بخواهی هم نمی تونی مثل اون باشی.
خیلی محکم و کشدار گفت:
–آرش.
با صدایش مادر امد کنار در ایستادو گفت:
–تو هنوز نرفتی؟
مژگان کفش هایش را پوشیدو گفت:
– دارم میرم.
به مادر سلام دادم و گفتم:
–شما هیچی نمیگید؟ الان با این وضع (اشاره به شکمش کردم) بره مهمونی؟ بعد از اون ورم ساعت یک شب تنها پاشه بیاد؟ اونم با این سرو وضع؟
مادر حرفی نزد. من رو به مژگان ادامه دادم:
ــ سویچ و بزار خونه، خودم می رسونمت.
ــ آخه مهمونی شاید تا نصفه شب طول بکشه، چطوری برگردم؟
صدایم را کمی بلند کردم و گفتم:
ــ تا نصفه شب؟ به کیارش گفتی داری میری؟
ــ آره بابا، عصری باهاش حرف زدم. مهمونی قرار بود دو روز دیگه باشه، ولی چون من فردا مرخصیم تموم میشه، پس فرداهم کیارش برمی گرده، به صدف گفتم یه کم زودتر بندازه.
–من نمیدونم چرا شوهرت رفته مسافرت، تو مرخصی گرفتی؟
–خب منم امدم خونهی شما مسافرت دیگه.
ــ خب صبر میکردی با کیارش مهمونی میرفتی.
ــ آخه طبقه ی همکف خونه ی صدف اینا شو لباس هم هست، اول میریم اونجا. کیارش رو که می شناسی حوصله ی این چیزهارو نداره.
آسانسور را زدم و گفتم:
ــ خودم میبرمت. آخر شبم زنگ بزن میام دنبالت.
با خوشحالی دستهایش را بهم کوبید و
گفت:
–ایول، بعد با دوتا انگشتش لپم را کشیدو گفت:
ــ یدونه ایی.
دستش را پس زدم و گفتم:
ــ این چه کاریه؟
مادر خندید و گفت:
– زودتر برید دیگه. از مادر خداحافظی کردیم و وارد آسانسور شدیم.
هنوزاخم هایم در هم بود.
پوفی کردو نگاهم کرد.
–بسه دیگه، از وقتی زن گرفتی خیلی بداخلاق شدیا. وقتی دید جوابش را ندادم واخم هایم غلیظ ترشد، زیر لب ادامه داد:
– همون کیارش اینارو می دونست که مخالفت می کرد.
نگاه عاقل اندر سفیهم را خرجش کردم و ترجیح دادم جوابش را ندهم.
ــ آرش جان هنوزهم دیر نیست ها یه صیغس دیگه چیزی نیست که..بی خیالش شو... اصلا تو همین مهمونی یه دخترایی میان فقط تیپشون به هزارتا مثل راحیل می ارزه.
دیگه داشت آن روی من را بالا می آورد. باید جوابش را میدادم. ماشین را روشن کردم و گفتم:
ــ الان داری جاری بازی در میاری؟ یا می خوای رفیقای ترشیده ات رو قالب من کنی؟
ــ رفیقای من ترشیده اند؟ رویش را برگرداندو گفت:
ــ من رو باش که به فکر توام.
ــ جلوی روی راحیل باهاش خوبی، بعد پشتش اینجوری زیرابش رو می زنی؟
مثلا تحصیلکرده ی این مملکم هستی.
ــ بسه آرش، مثل بابا بزرگها حرف نزن که اصلا بهت نمیاد. اصلا هر کاری دلت می خواد بکن. خوبی به تو نیومده.
ــ لازم نکرده، از این خوبیها بهم بکنی. من راحیل رو همین جوری که هست دوسش دارم. یه تار موی راحیل رو هم نمی دم به صدتا مثل اون رفیقای تو.
✍#بهقلملیلافتحیپور
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
«آقا جان!
تنها، شوق آمدنت قلب رنجیدهام را تسکین میدهد، پس من همچنان منتظر آمدنت هستم.
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
تيشه بسپار به دست من و شيرينم باش...
#حسین_منزوی
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۳ خرداد ۱۴۰۰
باز هم
از پس ِ
چشمان ِ به در دوخته ی
یک شب ِ تار ،،،
میرسد صبح و
صَلا میزند :
ای عشق
#سلام ...!
روزتون عاشقانه وزیبا🌸
🍃🌸🌸🍃
🔷🦋
#انتخابات
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
۱۳ خرداد ۱۴۰۰