eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
در آغوش تو آرام ترینم ... @aksneveshteheitaa
شیر آب را باز کردم و مشتی آب خنک به صورتم پاشیدم تا اندکی از قرمزی و پف چشمانم کاسته شود. دستی به موهای نامرتبم کشیدم و با دست آن ها را به سمت بالا هل دادم. دست و صورتم را با حوله خشک کردم و از آنجا بیرون آمدم. به سمت کمد لباس ها رفتم و از داخل آن یکی از کت و شلوارهایم رابیرون کشیدم و مشغول پوشیدن آن شدم . موقع بستن کراوات که رسید ناخودآگاه دستانم شل شد و پایین افتاد. همیشه موقع بستن کراوات مشکل داشتم . نگاهم از داخل آینه به پریماه افتاد که دقیقا پشت سرم ایستاده بود و با لبخند داشت نگاهم می کرد. وقتی دید نگاهش می کنم با لحن بانمکی گفت:آخ...آخ...این آقاهه که هنوز آماده نیست همه سراغشو می گیرن. نگاهش کردم و خندیدم که با لبخند گفت: بذار بیام برات ببندمش. کمی جلوتر آمد،از دولبه ی کراوات گرفت و با دقت مشغول بستنش شد . تمام مدت بی هیچ حرفی فقط چشم به حرکاتش دوخته بودم . در همین حال انگار که با خودش داشت حرف می زد اما خطاب به من می گفت: نگاه کن تروخدا این آقا کوچولوی ما هنوز آماده نیست ،ای بابا یقه لباست چرا اینجوریه ؟بذار درستش کنم . با دستانش یقه ی پیراهنم را صاف کرد ،داشت گره ی کراوات را سفت می کرد که دستانم را آرام بالا اوردم و دستانش را در دست گرفتم. بـ ـوسه ای برانگشتان ظریفش زدم و گفتم:باز که داری آقا بهرادو پررو می کنی خانمم ... نگاهش از کروات به چشمانم سرخورد،نگاه خندانم در عمق چشمانش غرق شد که با شرم نگاهش را از چشمانم گرفت و به زمین دوخت. از اینکه هنوز هم مثل دوران اول آشنایی مان از نگاه کردن طولانی در عمق چشمانم پرهیز می کرد و یه جور شرم و حیای زنانه داشت، احساس خوبی بهم دست داد و حس کردم بعد از گذشت شش سال از زندگی مشترکمان هنوز هم دوستش دارم و تنها ملکه ی قلب و روح و جسمم فقط پریماه هست و عشقم نسبت بهش نه تنها کمتر نشده بلکه روز به روز زیادتر هم می شود برعکس عقیده ی خیلی ها که می گفتند ازدواج و مشغله های زندگی عشق و محبت را کمتر می کند . انگشت اشاره ام را زیر چانه اش گذاشتم و سرش را بالا آوردم که لبخندی شرمگین زد و گفت:بهتره تا دیر نشده بریم پایین بهراد مهمونا همه اومدن زشته ما پایین نباشیم حالا می گن اینا خودشون مهمون دعوت کردن و رفتن تو اتاقشون دارن حرف می زنن و ما اینجا.... میان حرفش آمدم و گفتم:عجله نکن خانمم الان با هم می ریم پایین فقط یه چند لحظه بذار فکر کنم انگار من یه چیزی گم کردم حالا چیکار کنم؟... نگاهش نگران شد و گفت:چی رو گم کردی بهراد چیز مهمی بود؟ سری تکان دادم و با ناراحتی گفتم:آره خیلی مهم بود کلید گاو صندوق شرکت بود. دو دستش را به صورتش کوبید و گفت:وای خدا مرگم بده ....بهراد تروخدا قشنگ بگرد لباسات رو شاید تو لباست باشه بذار منم برم کمد و کشوها رو نگاه کنم. خواست به سمت کمد برود که دستش را کشیدم و گفتم:صبرکن خانمم بذار جیبم رو نگاه کنم شاید اینجا باشه... دستانم را درجیب شلوارم فروبردم و در حالی که خودم را به ظاهر مشغول وارسی جیبم نشان می دادم ،گفتم:آها....فکر کنم پیداش کردم صبر کن...... و جعبه ی مخملی آبی رنگی را از جیبم بیرون کشیدم و جلوی صورتش گرفتم. متعجب به جعبه ی توی دستم نگاه کرد و گفت:این چیه بهراد؟ لبخندی زدم و گفتم:بازش کن خودت متوجه می شی... جعبه را ازدستم گرفت و بازش کرد. چشمانش از شدت خوشحالی برقی زد و گفت: وایـــــــــی...این چیه بهراد چقدر نازه.... با لبخند نگاهش کردم و گفتم:به نازی خانمم پریماهم نیست که هست؟ و گردنبند را از دستش گرفتم ،موهایش را با دست جمع کردم و گردنبند را به گردنش آویختم. نگاهم را به گردنبند که عکس دختری در ماه را نشان می داد و پایین آن با خط ظریفی نوشته شده بود پریماه و بعد به چهره ی پریماهم دوختم. برق رضایت را می شد در چهره اش خواند،لبخندی زد انگشتانش را روی پلاک کشید و گفت:واقعا که منو مثل همیشه غافلگیر کردی بهراد ولی کار بدی کردی که الکی ولخرجی می کنی... انگشتم را نـ ـوازش گونه برروی گونه اش کشیدم و با لبخند گفتم:برای خانمم هیچ کاری ولخرجی نیست من برای پریماهم جونمم می دم. ❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
پروردگارا🙏 آفتاب امروز نیز برآمد درود بر جاده‌های بی‌انتهای جبروتت تو را عاشقانه فریاد می‌زنیم چون به تکرار اسمت عادت کرده‌ایم امروزمان را با مهرت متبرک گردان🙏 آمین ای فرمانروای حق و آشکار 🙏 @aksneveshteheitaa
عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه عشق مثل ستاره می درخشه عشق مثل خورشید گرم میکنه عشق مثل گل ها لطیفه و عشق درست مثل تو زیباست @aksneveshteheitaa
🍃💙🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷💙🍃 🍃🌸عکس زیبایی از یه عروسی محلی و سنتی در لرستان و مراسم نمادین شلیک تیر توسط آقا دوماد😍. @aksneveshtehEitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دوست دخترتو برای اولین بار به پدر و مادرت نشون میدی😂🤣 فقط نگاه کردن پدر😂👌🏻 😂 @aksneveshtehEitaa
در دام غمت تازه فتادم نگهم دار ... @aksneveshteheitaa
راز من شو نگهت می دارم... @aksneveshteheitaa
۰ بعضیام باس گفت اینقدر روزها زود میگذره که نفهمیدیم تو کی واس ما آدم شدی! @aksneveshteheitaa