فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين بازي خيلي باحاله
حتي يكمم شبيه اون يكي نميكشن 😂
😂 @aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداییش جوابش منطقی بود 😂😂
😂 @aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #فتو_کلیپ | درهای حرم رضوی به روی مومنان باز میشود
@aksneveshtehEitaa
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارت_یازدهم
شیر آب را باز کردم و مشتی آب خنک به صورتم پاشیدم تا اندکی از قرمزی و پف چشمانم کاسته شود.
دستی به موهای نامرتبم کشیدم و با دست آن ها را به سمت بالا هل دادم.
دست و صورتم را با حوله خشک کردم و از آنجا بیرون آمدم.
به سمت کمد لباس ها رفتم و از داخل آن یکی از کت و شلوارهایم رابیرون کشیدم و مشغول پوشیدن آن شدم .
موقع بستن کراوات که رسید ناخودآگاه دستانم شل شد و پایین افتاد.
همیشه موقع بستن کراوات مشکل داشتم .
نگاهم از داخل آینه به پریماه افتاد که دقیقا پشت سرم ایستاده بود و با لبخند داشت نگاهم می کرد.
وقتی دید نگاهش می کنم با لحن بانمکی گفت:آخ...آخ...این آقاهه که هنوز آماده نیست همه سراغشو می گیرن.
نگاهش کردم و خندیدم که با لبخند گفت: بذار بیام برات ببندمش.
کمی جلوتر آمد،از دولبه ی کراوات گرفت و با دقت مشغول بستنش شد .
تمام مدت بی هیچ حرفی فقط چشم به حرکاتش دوخته بودم .
در همین حال انگار که با خودش داشت حرف می زد اما خطاب به من می گفت: نگاه کن تروخدا این آقا کوچولوی ما هنوز آماده نیست ،ای بابا یقه لباست چرا اینجوریه ؟بذار درستش کنم .
با دستانش یقه ی پیراهنم را صاف کرد ،داشت گره ی کراوات را سفت می کرد که دستانم را آرام بالا اوردم و دستانش را در دست گرفتم.
بـ ـوسه ای برانگشتان ظریفش زدم و گفتم:باز که داری آقا بهرادو پررو می کنی خانمم ...
نگاهش از کروات به چشمانم سرخورد،نگاه خندانم در عمق چشمانش غرق شد که با شرم نگاهش را از چشمانم گرفت و به زمین دوخت.
از اینکه هنوز هم مثل دوران اول آشنایی مان از نگاه کردن طولانی در عمق چشمانم پرهیز می کرد و یه جور شرم و حیای زنانه داشت، احساس خوبی بهم دست داد و حس کردم بعد از گذشت شش سال از زندگی مشترکمان هنوز هم دوستش دارم و تنها ملکه ی قلب و روح و جسمم فقط پریماه هست و عشقم نسبت بهش نه تنها کمتر نشده بلکه روز به روز زیادتر هم می شود برعکس عقیده ی خیلی ها که می گفتند ازدواج و مشغله های زندگی عشق و محبت را کمتر می کند .
انگشت اشاره ام را زیر چانه اش گذاشتم و سرش را بالا آوردم که لبخندی شرمگین زد و گفت:بهتره تا دیر نشده بریم پایین بهراد مهمونا همه اومدن زشته ما پایین نباشیم حالا می گن اینا خودشون مهمون دعوت کردن و رفتن تو اتاقشون دارن حرف می زنن و ما اینجا....
میان حرفش آمدم و گفتم:عجله نکن خانمم الان با هم می ریم پایین فقط یه چند لحظه بذار فکر کنم انگار من یه چیزی گم کردم حالا چیکار کنم؟...
نگاهش نگران شد و گفت:چی رو گم کردی بهراد چیز مهمی بود؟
سری تکان دادم و با ناراحتی گفتم:آره خیلی مهم بود کلید گاو صندوق شرکت بود.
دو دستش را به صورتش کوبید و گفت:وای خدا مرگم بده ....بهراد تروخدا قشنگ بگرد لباسات رو شاید تو لباست باشه بذار منم برم کمد و کشوها رو نگاه کنم.
خواست به سمت کمد برود که دستش را کشیدم و گفتم:صبرکن خانمم بذار جیبم رو نگاه کنم شاید اینجا باشه...
دستانم را درجیب شلوارم فروبردم و در حالی که خودم را به ظاهر مشغول وارسی جیبم نشان می دادم ،گفتم:آها....فکر کنم پیداش کردم صبر کن......
و جعبه ی مخملی آبی رنگی را از جیبم بیرون کشیدم و جلوی صورتش گرفتم.
متعجب به جعبه ی توی دستم نگاه کرد و گفت:این چیه بهراد؟
لبخندی زدم و گفتم:بازش کن خودت متوجه می شی...
جعبه را ازدستم گرفت و بازش کرد.
چشمانش از شدت خوشحالی برقی زد و گفت: وایـــــــــی...این چیه بهراد چقدر نازه....
با لبخند نگاهش کردم و گفتم:به نازی خانمم پریماهم نیست که هست؟
و گردنبند را از دستش گرفتم ،موهایش را با دست جمع کردم و گردنبند را به گردنش آویختم.
نگاهم را به گردنبند که عکس دختری در ماه را نشان می داد و پایین آن با خط ظریفی نوشته شده بود پریماه و بعد به چهره ی پریماهم دوختم.
برق رضایت را می شد در چهره اش خواند،لبخندی زد انگشتانش را روی پلاک کشید و گفت:واقعا که منو مثل همیشه غافلگیر کردی بهراد ولی کار بدی کردی که الکی ولخرجی می کنی...
انگشتم را نـ ـوازش گونه برروی گونه اش کشیدم و با لبخند گفتم:برای خانمم هیچ کاری ولخرجی نیست من برای پریماهم جونمم می دم.
❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃🍃
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
پروردگارا🙏
آفتاب امروز نیز برآمد
درود بر جادههای بیانتهای جبروتت
تو را عاشقانه فریاد میزنیم
چون به تکرار اسمت عادت کردهایم
امروزمان را با مهرت متبرک گردان🙏
آمین ای فرمانروای حق و آشکار 🙏
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه
عشق مثل ستاره می درخشه
عشق مثل خورشید گرم میکنه
عشق مثل گل ها لطیفه
و
عشق درست مثل تو زیباست
@aksneveshteheitaa
🍃💙🇮🇷ایرانِزیبا🇮🇷💙🍃
🍃🌸عکس زیبایی از یه عروسی محلی و سنتی در لرستان و مراسم نمادین شلیک تیر توسط آقا دوماد😍.
@aksneveshtehEitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دوست دخترتو برای اولین بار به پدر و مادرت نشون میدی😂🤣
فقط نگاه کردن پدر😂👌🏻
😂 @aksneveshtehEitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرتاب ۳ امتیازی که میگن اینه 😂
😂 @aksneveshtehEitaa
۰ بعضیام باس گفت اینقدر روزها زود میگذره که
نفهمیدیم تو کی واس ما آدم شدی!
@aksneveshteheitaa