بن بستِ دلم را تو فقط عابر باش ...
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارت_بیست_ششم
هرکس به ما نگاه می کرد در همان نگاه اول فکر می کرد که چقدر خوشبختیم و واقعا هم همینطور بود...
من و پریماه توی زندگی مشترکمان خیلی خوشبخت بودیم و هرکس زندگی ما را می دید بیشتر فکر می کرد خواهر و برادر هستیم تا زن و شوهر...
اما این خوشبختی با اومدن پسرم آرمان کامل تر شد،از آن زمان که خدا این فرشته کوچولو رو بهمون هدیه کرده بود هردو عاشقانه برایش تلاش کرده و تا به این سن هیچ چیزی برایش کم نگذاشته بودیم.
نگاهم از قاب عکس جدا شد و به چهره ی پسرم که معصومانه به خواب رفته بود دوخته شد...
خم شدم، بـ ـوسه ای بر گونه ی لطیفش زدم و از اتاق بیرون آمدم.
نور ضعیفی از داخل اتاق خواب بیرون می آمد...می دانستم پریماه داخل اتاق هست ...برای همین وارد اتاق نشدم ...
شاید بهتر بود که به حال خودش باشد و در خلوت خودش بیشتر فکر کند .
مسیرم را به سمت اتاق کارم کج کردم....
در اتاق را بستم و بی آنکه چراغ بزنم به سمت تخـ ـت یک نفره ی گوشه ی اتاق رفتم...
دکمه هایم را شل کردم و خودم را روی تخـ ـت انداختم و انقدر به خودم و پریماه و اتفاقات آن روز فکر کردم که نفهمیدم چه زمانی چشمانم گرم شد و روی هم افتاد.....
دستی بر روی گونه ی خیس از اشکم کشیدم...باز هم یادآوری خاطرات تلخ گذشته ....باز هم غم و رنج و تنهایی ....
لبخند تلخی زدم و زانوهایم را در آغـ ـوش کشیدم...
از مرور کردن گذشته ی تکراری ام خسته شده بودم...دلم می خواست به آینده فکر کنم و با دستای خودم روزها رو ورق بزنم ...از گذشته ی شومم فرار کنم....
وجدانم خفته ام به صدا در آمد:
فرار کنی بهراد؟ از چی می خوای فرار کنی....از خودت ،از زندگی نکبت باری که الان داری یا از اون گذشته ی شومی که هرچی داری سعی می کنی ازش فرار کنی باز هم توی چنگال پرقدرتش اسیر می شی و روز به روز داری بیشتر غرقش می شی...
دیگه از چی می خوای فرار کنی ...نه بهراد..... تو هرچی تلاش کنی و بدوی هم بی فایده است سرنوشت تو با گذشته ت گره خورده...
هیچ وقت دیگه نمی تونی هیچ چیز رو درست کنی...می دونی چرا؟
چون تو یه آدم بدبختی،یه آدم تموم شده هستی...خوشی های دنیا دیگه مال تو نیست...
مگه غیر از اینه که زن و بچه ات که انقدر عاشقشون بودی و برای راحتی و آسایش اونا بود که قبول کرده بودی منت پدرزن رو بکشی و اون شرکت لعنتی رو با هزار جور خفت و سختی بچرخونی ...اینطوری توی اون شرایط سخت ولت کردند و با یه دنیا تحقیر و سرزنش تو رو به حال خودت گذاشتند...
مگه یادت رفت که چقدر برای رسیدن به پریماهت تلاش کرده بودی و روزی نبود که با فکر و خیالش به خواب نری ...برای راحتی و آسایشش دلت می خواست جونتم بدی اما اون در مقابل برای تو چیکار کرد....دیدی چطور توی بدبختیات تنهات گذاشت و رفت.
نگاهم به عکس پریماه کنار تخـ ـتم کشیده شد....
چهره اش حتی از توی قاب چوبی هم می خندید.....همینطوری زول زده بودم به عکس و چشم ازش برنمی داشتم...
اشک توی چشمانم لرزید... نگاه چشمانش کردم....
به خنده ی عمیقی که روی لبش نشسته بود و روزی همین خنده ها بهراد رو از خودش بیخود می کرد و می شد خاک پای فرشته اش اما دیدی من رو چطور تنها گذاشتی فرشته کوچولوی من؟ آره؟
دیدی چطور بهرادت رو تنها گذاشتی؟
دیدی زیرقولت زدی....
مگه تو همیشه به بهرادت نمی گفتی وقتی می خندی خوشگل ترین و خوشتیپ ترین مرد روی زمین و مرد رویاهای من می شی ....
الان کجایی که ببینی بهرادت به جای خنده گریه می کنه و روزی هزار بار از خدا مرگش رو می خواد؟
هان...کجایی که این چیزا رو ببینی ؟ کجایی لعنتی؟
تو کاری کردی که بهراد تا عمر داره دیگه هیچ وقت سمت هیچ زن و دختری نره ،از همتون متنفرم ....متنفر....
💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
خدایا نمیدونم برای این بنده ات چیکار کردی ولی منم دقیقا همونو میخوام😂
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
هیچوقت حس حسادت
یک پسر
رو تحریک نکنید هیچ وقت
چون کار خاصی نمیتونه بکنه
میریزه تو خودش، موهاش
سفید میشه، ریشش سفید میشه
همش غصه میخوره و دلش
خیلی میشکنه
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
گفت:
تا امروز دیدی،
من دلی را بشکنم؟؟
بغض کردم،
خود خوری کردم،
نـگفتم بـارها!!!
@aksneveshtehEitaa
تب کرده ام و
دلهره دارم نکند تو ….
از دوری من هیچ نباشد
به خیالت …!!
@aksneveshtehEitaa
دلــــم جاده ای می خواهد
که ببرد مـــرا
و برنگرداند هــرگز...
@aksneveshtehEitaa