eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم...با دل‌های تنها بیشتر... ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
لبخندت هرآن بهانه می‌دهد دستِ دلم برای بوسیدنت... ♥️😌 ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
📢 ارزانسرای نفس 💯🌟
خانومهای شیک پوش جانمونید😍
🔴 لباسها و تونیک های مزون دوز زیر 100 تومان 👌 سایز 36 تا 60‼️😱 📛 کانال لباسهای خاص😍 🌻لباسهای پوشیده 😍👸 مستقیم ازتولید کننده برای دوستان مصرف کننده 👍 💫عجله کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2428567600C4409bd42ad
هدایت شده از گسترده عصرانه +۱ کا ملــکـــ👑ـــــه
یه کانال پیدا کردم همه چی داره 😍 توی این کرونایی نمی‌شد برم بازار😔 دیگه نه خودم لباس داشتم نه آقامون نه دختر و پسرم 👨‍👩‍👧‍👦 توی ایتا می‌گشتم که با ارزانسرای نفس آشنا شدم خداخیرشون بده برای کل خانواده ام لباس داشتند 😌 لباسهایی که خانواده ام احتیاج داشتند از کانالشون خریدم 🤩 پیشنهاد میدم شما هم یه سری بزنید مطمئنم پشیمون نمی شید 😚 قیمتاشون عالیه 😉👇 https://eitaa.com/joinchat/2428567600C4409bd42ad
ای دل به خدا قسم، ضرر دارد عشق! صد درد و هزار دردسر دارد عشق هشدار مرا از این رباعی بشنو از حادثه دور شو، خطر دارد عشق! ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
رابطه ها در دو حالت قشنگ میشن: اول پیداکردن شباهت ها دوم احترام گذاشتن به تفاوت‌ها. .. ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️آوای زیبای شبانه❤️🍃 🍃💖خدا گر زحکمت ببندد دری... 🍃💚 ز رحمت گشاید درِ دیگری... 🍃💙 شبتون سرشار از امید و آرامش 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖 🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
سلام صبح قشنگتون بخیر روزگارتان از رحمت «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت «رَبُّ الْعَالَمِین» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خدا ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
وقتی بفهمی همون بلایی که سرت آورده سرش بیارن خوشحال میشی؟ ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
عشق یعنی دونفر بی دلیل حالشون کنار هم خوب باشه انقدر سختش نکن ╭━━━⊰     💠      ⊱━━━╮    @Aksneveshteheitaa ╰━━━⊰     💠      ⊱━━━╯
نگاهم از آینه بغـ ـل ماشین به دختر افتاد..... قطرات اشک از گوشه ی چشمش پایین می چکید..... تمام صورتش خیس شده بود..... چشمانم را عصبی بستم و انگشته اشاره ام را به لـ ـبم فشرد..... واقعا که این دختر چقدر بعضی وقتا اعصاب خورد کن می شه..... اون از توی خونه که جلوی مهران آبرومو برد اینم از الان که مثل بچه های سه ساله داره گریه می کنه...... واقعا چقدر بدبختم که گیر یه زن افتادم...... واقعا که حال و حوصله ی نازک نارنجی بازی های زنا رو نداشتم...... دختره همچین گریه می کنه که انگار خنجر زدن بهش..... حالا خوبه یه شیشه ی کوچولو هست اگه تیغ یا چاقو بود می خواست چیکار کنه..... حتما زمین و زمان را به این خاطر بهم می ریخت..... با صدای راننده که می گفت رسیدیم از فکر بیرون اومدم..... دست توی جیبم کردم..... کرایه اش را حساب کردم و از ماشین پیاده شدم..... در عقب را باز کردم و رو به دختر که هنوز گریه می کرد گفتم :پیاده شو..... سرش را بالا آورد .....‌ با نفرت نگاهم کرد و بی توجه به حرفم روش رو برگردوند..... نگاهم به دستمال خونی دور پاش افتاد..... اخم هایم در هم رفت..... دندان هایم را عصبی بر هم فشردم..... دستم را به سمتش دراز کردم و گفتم: دست منو بگیر پیاده شو...... تا این رو گفتم با تعجب به سمتم برگشت.... گریه اش قطع شده بود.... نگاه متعجبش بین چشمان و دستم به گردش در آمد..... شاید چند ثانبه همانطور مات نگاهم می کرد ...... اما کم کم اخم هایش در هم رفت و گفت: نمی خوام .....پیاده نمی شم...... این را که گفت دلم می خواست دست بندازم و خفه ش کنم اما باز هم خودم را کنترل کردم..... اخمی کردم و گفتم: پیاده می شی یا نه؟ جوابی نداد و به جاش روش رو با حرص ازم برگردوند...... وقتی این حرکتش را دیدم برای یه لحظه خون جلوی چشمام رو گرفت..... دیگه نفهمیدم چی کار می کنم..... دست انداختم زیر بازوش و از ماشین یکدفعه بیرون کشیدمش..... جیغ بلندی کشید و با اخم نگاهم کرد...... بازوش را با حرص از زیر دستم بیرون کشید و گفت: چیکار می کنی وحشی دستم شکست...... با خشم نگاهش کردم و انگشتانم را دور مچش حـ ـلقه کردم.....دختر که با این حرکتم حسابی ترسیده بود...... به دستم فشار می اورد و سعی داشت مچش را از اسارت دستانم خلاص کند..... اما در این کار چندان موفق نبود چون هرچه تقلاش بیشتر می شد فشار دستانم بیشتر می شد..... حس می کردم استخوان هاش زیر دستم در حال خرد شدن هست...... صدای ناله های ظریفش را زیر گوشم می شنیدم..... اما برام اهمیت نداشت..... حتی به گریه هاش هم توجه نمی کردم...... تقریبا با خودم می کشیدمش..... محوطه ی داخل بیمارستان خیلی شلوغ بود..... جلوی قسمت پذیرش که رسیدیم ایستادم..... رو به دختر گفتم: تو برو بشین من الان میام...... نگاه چشمانش کردم..... از فرط گریه قرمز شده و ورم کرده بود..... با نفرت توی چشمانم زول زد و لنگان لنگان روی صندلی های انتظار نشست..... از قسمت پذیرش سوال کردم.... گفت باید ببرمش بخش اورژانس....... به سمت دختر که هنوز هم گریه می کرد رفتم..... به لبه ی مانتوش چنگ زدم..... اصلا نگاهم نمی کرد ...... اما اعصابم از دست گریه هاش بهم ریخته بود........ با کلافگی گفتم: خفه می شی یا نه .....آه .....خسته م کردی چقدر دم گوشم وز وز می کنی.....این را که گفتم حس کردم دستانش شل شد و دیگه تقلایی نمی کرد..... به اتاق دکتر که رسیدیم کمکش کردم روی صندلی بشینه..... خودم هم از اتاق بیرون امدم و منتظر ایستادم تا کارش تموم بشه...... واقعا که چقدر بدبختی بهراد..... یه روز هم می خواستی استراحت کنی که این خانم نذاشت........ از بس دست پا چلفتی و خنگ بود..... چقدر احمقم من که همچین آدمی رو توی خونه زندگیم نگه داشتم..... واقعا تا حالا هیچی به جز دردسر برام نداشتی دختر..... صدای خانمی بالای سرم باعث شد از فکر بیرون بیام..... جدی نگاهش کردم و گفتم :با من بودین؟ زن لبخندی زد و گفت: بله با شما بودم..... گفتم خانمتون پاش خیلی آسیب دیده شاید بالای بیست تا بخیه لازم داره از نظر شما اشکال نداره ؟ ما کارمون رو شروع کنیم؟ 🔶🔶🔶🔶🔺🔶🔶🔶🔶 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd