سوالهای مسابقه #خورشیدایران
#هفتمینمسابقه
1- چرا حضرت نجمه(ع) در مدّتی که به حضرت رضا(ع) شیر میداد، درخواست دایه کرد؟
2- به چه دلایلی لقب امام هشتم(ع) رضا میباشد؟
3- مادر ارجمند حضرت رضا(ع) چه نام داشتند و اهل کجا بودند؟
۴- امام رضا(ع) در چند سالگی به امامت رسیدند؟
۵- امام کاظم(ع) به چه منظوری بنیهاشم را به خانه خود دعوت کردند؟
۶- یکی از تلخترین و رنجآورترین حادثهای که بعد از شهادت امام کاظم(ع) رخ داد، چه بود؟ دلیل آن را بیان کنید.
۷- موضعگیری امام رضا(ع) در برابر هارون چگونه بود؟
۸- امام رضا(ع) در پاسخ افرادی که میگفتند «از آشکار شدن امامت شما میترسیم» چه پاسخی دادند؟
۹- چرا هارون نسبت به امام کاظم(ع) آنگونه برخورد خشن داشت، ولی نسبت به امام رضا(ع) چنان برخوردی نداشت؟
۱۰- چرا برمکیان با امامان(ع) و علویان مخالف و دشمنی میکردند؟
۱۱- موضع حضرت رضا(ع) در برابر برمکیان چه بود؟
۱۲- چرا «جعفر برمکی» مورد خشم هارون قرار گرفت و سرنوشتش چه شد؟
جواب مسابقه رو تا عید سعید قربان به آیدی زیر ارسال کنید
🌹🌹🌹 👇👇
@Yare_mahdii313
دوستانی که تو مسابقه مایل هستند شرکت کنند حتما نام و نام خانوادگی و شهرتون رو هم برای ما ارسال کنند 🌹🌹🌹
@Yare_mahdii313
4_357814734747075487.mp3
2.98M
💞 "عشق پاک"
💝 وصال حیدر و یارش، مبارک
وصال یاس و دلدارش، مبارک
از الطاف و عنایاٺ الھے
رسیده حق بہ حقدارش، مبارک ❣
💞 سالروز ازدواج فرخنده، حضرت علی علیه السلام با برترین بانوی عالم مبارڪ باد.✨💫🌺❣
#پیوند_آسمانی
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
#خورشیدایران
#هفتمینمسابقه
امام رضا(ع) در عصر پدر
پدر و مادر امام رضا(ع)
پدر بزرگوار امام علی بن موسی الرّضا(ع) حضرت امام موسی بن جعفر(ع) است که شرح زندگی او در شمارهی قبل گذشت.
مادر ارجمند حضرت رضا(ع) بانویی از اهالی مغرب (اندلس سابق) به نام نجمه بود که حُمَیده مادر امام کاظم(ع) (که او نیز از اهالی اندلس بود) با او آشنا شد، و او را همسر فرزندش امام کاظم(ع) نمود.
هنگامی که نجمه قبل از ازدواج با امام کاظم(ع) به خانهی آن حضرت راه یافت، از محضر حُمَیده (مادر امام کاظم(ع)) اصول و کمالات اسلامی را آموخت، نجمه(ع) از نظر عقل و هوشیاری و دین از بهترین بانوان بود. به حضرت حُمَیده(ع) احترام شایان میکرد، تا آنجا که حُمَیده به احترام او، در کنار او نمینشست، و موازین ادب را به طور کامل رعایت میکرد. حُمیده میگوید: وقتی که نجمه(ع) به خانهی ما راه یافت، پیامبر(ص) را در عالم خواب دیدم به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی(ع) ببخش. (و همسر او کن.)»
«فَاِنَّهُ سَیَلِدُ مِنها خَیرُ اَهلِ الاَرضِ:
همانا به زودی بهترین فرد روی زمین، از او متولّد میشود.»
من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم امام کاظم(ع) نمودم از او حضرت رضا(ع) به دنیا آمد.
در روایت آمده: حُمَیده به پسرش امام کاظم(ع) فرمود: «پسرم! تُکتَم بانویی است که هرگز بانویی بهتر از آن را ندیدهام، آن را همسر تو نمودم، و به تو نیکی به او را سفارش میکنم.»
حضرت نجمه(ع) به قدری به عبادت و مناجات و ذکر خدا علاقه داشت که در آن مدّتی که به حضرت رضا(ع) شیر میداد، به بستگان گفت: «با یافتن دایه، مرا کمک کنید.» از او سوال شد مگر شیرت کم شده؟ در پاسخ گفت:
«لا اَکذِبُ وَ اللهِ، ما نَقَصَ الدَّرُّ، وَلکِن عَلَیَّ وِردٌ مِن صَلاتی و تَسبِیحِی، وَ قَد نَقَصَ مَنذُ وَلَدتُ:
سوگند به خدا دروغ نمیگویم، شیرم کم نشده، ولی برای من ذکرهایی از نماز و تسبیح هست که از هنگام پرستاری و شیر دادن به این نوزاد، از آن عباداتم کاسته شده است.» (کمک میخواهم تا به عبادات و مناجات برسم.)
مولود مبارک، از کرامت پروردگار
از حضرت نجمه علیهاالسّلام مادر حضرت رضا(ع) نقل شده: هنگامی که به پسرم علی (بن موسی الرّضا) باردار شدم، هیچگونه احساس سنگینی نکردم، هنگامی که میخوابیدم صدای تسبیح و تهلیل و حمد را از رحم خود میشنیدم، هراسان میگشتم، هنگامی که بیدار میشدم دیگر چیزی نمیشنیدم، وقتی که (حضرت رضا) به دنیا آمد، یک دستش را بر زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد، لبهایش را حرکت میداد که گویی سخن میگوید، در این لحظه پدرش حضرت موسی بن جعفر(ع) بر من وارد گردید و به من فرمود:
«هَنِیئاً لَکِ یا نَجمَةُ کَرامَةُ رَبِّکِ:
ای نجمه! کرامت پروردگارت بر تو گوارا باد.»
نوزاد را به پارچهی سفیدی پیچیدم و به حضرت موسی بن جعفر(ع) دادم، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، آب فرات طلبید، و کام او را با آب فرات برداشت، سپس او را به من سپرد و فرمود:
«خُذِیهِ فَاِنَّهُ بَقِیَّةُ اللهِ فِی اَرضِهِ:
این کودک را بگیر که بقیّهی خدا در زمینش میباشد.»
علّت نامگذاری به «رضا»
نام اصلی امام هشتم(ع) علی بن موسی(ع) است، لقب یا نام معروفش رضا(ع) میباشد، به طوری که از روایات فهمیده میشود علّت نامگذاری آن حضرت به رضا(ع) چند جهت بوده است:
1. آن حضرت مورد رضا و پسند خداوند در آسمان، و مورد رضا و پسند رسول خدا(ص) و امامان(ع) در زمین بود.
2. مخالف و موافق، شیعه و سنّی، او را پسندیدند و آن حضرت مورد رضا و پسند همه بود.
3. آن حضرت به رضای پروردگار راضی بود و این خصلت ارزشمند را که مقامی بالاتر از مقام صبر است، به طور کامل داشت او در عصری بود که ظهور چنین خصلت، برای اسلام، بسیار کارساز بود، از این رو این خصلت در همهی شیوههای زندگی او بروز و ظهور کرد، و مشکلات پیچیده عصرش را با دریایی از سعهی صدر، متانت، بردباری، صبر انقلابی و سر پنجهی تدبیر، حلّ کرد، و مصداق عالی سخن جدّش امیرمؤمنان علی(ع) شد که در مناجات خود به خدا عرض میکرد:
«اِلهِی لَو اَدخَلتَنِی نارَکَ لَم اَقُل اَنَّها نارٌ، اَقُولُ اَنَّها جَنَّتی لِاَنَّ رِضاکَ جَنَّتِی، فَاَینَما اَنزَلتَنِی اَعرِفُ رِضاکَ فِیهِ:
ای معبود من! هرگاه تو مرا در آتش دوزخت وارد سازی، نمیگویم آن آتش است، بلکه میگویم آن بهشت من است، زیرا خشنودی تو، بهشت من است، در هر کجا که مرا وارد کنی، رضای تو را در آن میشناسم.»
هر کجا تو با منی من خوشدلم
گر بود در قعر چاهی منزلم
هر کجا یاراست آنجا دلگشا است
دلگشا بییار، زندان بلا است
💖💖💖💖💖💖💖
#خورشیدایران
#مسابقهویژهدههیکرامت
#هفتمینمسابقه
#شناختامامرضاعلیهالسلام
#شناختحضرتمعصومهسلامالله
#انتخابات
#نشر_حداکثری
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
🥀عکس نوشته ایتا🥀
#خورشیدایران #هفتمینمسابقه امام رضا(ع) در عصر پدر پدر و مادر امام رضا(ع) پدر بزرگوار امام
دوستان عزیزم جواب سه سوال اول رو در این متن جستجو کنید👆👆
Shahram-Nazeri-Bi-Gharar.mp3
20.31M
🍃🌺🎼 آوای بسیار زیبا و سنتی بی قرار...
🍃🌷از استاد شهرام ناظری
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕پــروردگــارا
در این شب دل انگیز
آنچه را که بیصدا
از قلب عزیزانم گذر کرده
در تقدیرشان قرار ده
تا لذتی دو چندان را
برایشان به ارمغان بیاورد
شبتون بخیر و سراسر آرامش
در آغوش پر از مهر خدا باشید🌙
💐🦋🌟✨🌙🦋💐
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
🦋💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
•°🌱
#سلام_امام_زمانم✋🌼
🌺سلام برشما ک هوایمان را دارید😍
🌺سلام برشما ک دعایمان میکنید😘
🌺سلامی از اعماق جان های ما✋
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت 206
از حرفهاش حالم بد شد و زیر لبی پرسیدم دختره چادری بوده؟
–آره دیگه، پس یه ساعت چی دارم میگم.
–چه جور چادری بوده؟
–یعنی چی چه جور؟
–خب هر چادری که چادری نیست.
آرش مکثی کرد و گفت:
–نمیدونم. من که دختره رو ندیدم.
مژگان میگفت دختره توی دادگاه گفته چون عاشق فریدون بوده، بهش اعتماد کرده و عشق کورش کرده بوده...
با چشم های گرد شده زیر لب گفتم:
–بیچاره دختره...
حالا برادر مژگان با اون دختره چیکار داشته؟ اونم از نوع چادریش. چطوری ازش خوشش امده؟
آرش که انگار از چیزی که می خواست بگوید احساس شرمندگی می کرد گفت:
–دقیق نمی دونم ولی انگار با دوستهاش شرط بسته بوده که مخ دختره رو بزنه.
آخه کلا بین پسرا از این شرط بندیها رایجه...
کلا خود مژگانم چیز زیادی نمی دونه، میگه وقتی از مامانم می پرسم اعصابش به هم میریزه، واسه همین توی خونه حرفش رو نمی زنن.
–پس یعنی به خاطر این اتفاقه که مژگان روی کیارش حساس شده.
–احتمالا دیگه.
پدرو مادر مژگان آدم های محترمی هستند، حتی خواهر مژگانم دختر خوبیه، نمی دونم این برادرش به کی رفته، کلا بچه ی اذیت کنیه.
رفتم تو فکر، دلم واسه اون دختره خیلی می سوخت. یهو یه سوالی امد توی ذهنم.
–اون دختره واسه چی انتقالی گرفته بود تهران؟
شانه ایی بالا انداخت و گفت:
–منم این سوال رو پرسیدم ولی مژگان هم درست نمی دونست. مثل این که خواهرش با شوهرش تهران زندگی میکنن. اونم امده پیششون.
–یعنی الان تنهاست، تنهایی رفته شکایت و دادگاه...
پوزخندی زد و گفت:
–نکنه میخوای بری کمکش کنی؟
–مگه اشکالی داره؟
پوفی کرد.
–توام دلت خوشه ها. احتمالا خانواده اش هم هستند، چون بره شکایت اولین چیزی که بهش گیر میدن خانوادشه.
آهی کشیدم و به فرشهای قالی چشم دوختم.
خبر وحشتناکی بود اعصابم بهم ریخته بود.
با صدای آرش به خودم امدم.
–اینارو تعریف نکردم که اعصابت بهم بریزه، مگه اولین باره از این خبرها می شنوی؟
–گنگ نگاهش کردم و اون ادامه داد:
–گاهی صفحه ی حوادث روزنامه ها رو بخون، درسته آدم اعصابش خرد میشه ولی لازمه دونستن بعضی چیزها...آگاه بودن از اتفاقهایی که اطرافت میوفتند باعث میشه همیشه احتیاط کنی.
–تو می خونی؟
–گاهی که توی شرکت بچه ها روزنامه می گیرن یه نگاهی میندازم، بعضی اتفاقهایی رو که می نویسه باور کردنش سخته، اتفاقهای وحشتناکی که اینی که برات تعریف کردم شاید پیش اونا عادی ترینش باشه.
–عادی؟
–آره، خیلی عادی، تو روحیت حساسه وگرنه برات تعریف می کردم.
الانم اگه می دونستم اینقدر حالت بد میشه اصلا بهت نمی گفتم، نگاه کن دوباره بی رنگ ورو شدی؟
دستی به صورتم کشیدم.
–ولی حالم خوبه.
–مامانت راست میگه، ظاهرت خوبه ولی هنوز ضعیفی...دلم می خواست ببرمت خونمون ولی می ترسم بیای اونجا اعصابت خرد بشه.
من میرم پس فردا صبح خودم میام دنبالت بریم دانشگاه، نبینم دوباره خودت راه بیفتیها...
سرم را به علامت تایید تکان دادم.
اخمی مصنوعی کرد و گفت:
–هنوز که تو لکی، بابا فراموشش کن، خوبه تو توی آگاهی جایی کار کنی همون روز اول پس میوفتی.
لبخند زورکی زدم و گفتم:
–خوبم، فقط داشتم فکر می کردم.
–راحیل دعا کن اینا آشتی کنن و رابطشون با هم خوب بشه. البته اینم بگما دیروز که رفتم با کیارش صحبت کردم از حرفهاش حس کردم داره فیلم بازی می کنه که یه کم مژگان حساب کار بیاد دستش وگرنه اول آخر کوتا میاد. چون اونقدر بچه اش براش مهمه که دنبال جدایی و این چیزها نیست.
می گفت مژگان به خاطر بارداریش و اتفاقی که برای برادرش افتاده بدبین شده و حساس. وگرنه من قبلا هم با همکارام رفتارم همین جوری بوده و مژگان اعتراضی نداشت. بهم گفت شماهم یه کم جلو مژگان مراعت کنید. توقعش از من رفته بالا،
با لبخند گفتم:
منم جای مژگان بودم عصبانی میشدم خب.
نگاهم کردولبخند پهنی زدو گفت:
–عصبانی حق نداری بشی ولی دلخور می تونی بشی.
–چه فرقی داره.
موزیانه خندید.
–عصبانیت زود آدم رو پیر میکنه، اصلا چیز خوبی نیست، بخصوص واسه این موضوع بخصوص، ممکنه زود به زود اتفاق بیوفته، پس از الان تمرین کن عصبانی نشی.
تو صورتش براق شدم و رویم را برگرداندم.
–عه، شوخی کردم بابا، جنبه داشته باش.
برایش پشت چشمی نازک کردم و گفتم:
–مجازات که بشی دیگه از این شوخیها نمی کنی.
–من که گردنم از مو باریکتره، شما حکم رو اجرا کن، احتمالا الان در لحظه حکم رو هم توی ذهن خودت دادی دیگه.
تابی به گردنم دادم.
–باید امشب توی ماشین بخوابی، جوری که من از اینجا ببینمت، مثل اون دفعه.
خنده ایی کرد و مظلوم نگاهم کرد.
–چه قاضی بی انصافی، دیسک کمر می گیرما. البته بهتر، حوصلهی خونه رو ندارم.
–خب شب بمون اینجا.
–نه بابا، اینجا راحت نیستم، سخته.
همون می خوابم توی ماشین.
–واقعا؟
🌻❤️🌷🌻❤️🌷🌻❤️🌷
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
وقتی هیچکس به حرفات گوش نمیده اینو بدون
خدای تو اون بالاهاست که حواسش بهت هست و به تک تک ضربان های قلبت گوش میده...
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
Shahram-Nazeri-Bi-Gharar.mp3
20.31M
🍃🌺🎼 آوای بسیار زیبا و سنتی بی قرار...
🍃🌷از استاد شهرام ناظری
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
بی انتهای این دنیا کجاست؟
میخواهم تا آنجا
دوستَت داشته باشم♥️
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)
می خواستم هر هفته از شما یادی کنم ...
اما هفته ها و ماهها گذشت ولی عطر یادتان به سراغم نیامد ؛
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
♥
با تو
هر بار سلام و
با تو هر #صبح بهشت...
🔷🦋
#ایران_قوی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖