فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدما دو بار میمیرن ؛
اول وقتی اجل میاد سراغشون ؛
و دوم وقتی که ؛
تنها تکیه گاهشون پشتشون رو خالی میکنه ؛
اولی حقه و دومی رسم روزگاره …
#ماروبهدوستانتونمعرفیکنید👇👇👇
🔷🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
💠
@Aksneveshteheitaa
💠
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
☘💐🌻
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنامدوست﷽
گشاییم دفترصبح را
به فر عشق فروزان کنیم محفل را
بسم الله النور
روزمان را بانام زیبایت آغازمیکنیم
دراین روز بما رحمت وبرکت ببخش
وکمکمان کن تازیباترین روز را
داشته باشیم
سلام صبحتون بخیر
الهی به امید تو💚
💖🌹🦋🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
مگــر نشـانــه ی عشــق تــــو،
بــیقـراری نیــسـت ؟!
از آرمیــدن در انتــظار می تــرســم ....
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یا_مهدی_ادرکنی
#ماروبهدوستانتونمعرفیکنید👇👇👇
🔷🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
💠
@Aksneveshteheitaa
💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام همراهان همیشگی صبح اولین روز هفته تون بخیر و خوشی 🦋🌻❤️
#ماروبهدوستانتونمعرفیکنید👇👇👇
🔷🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
💠
@Aksneveshteheitaa
💠
🌸🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت228
می خواستم بگویم نمیآیم چون نمی خواستم فریدون را ببینم، ولی بعد پشیمان شدم، لزومی ندارد خودم را قایم کنم.
–باشه، تو برو منم میام.
نشست روی تخت و زیر نظرم گرفت. تسبیحاتم را خواندم و سجادهایی که باخودم آورده بودم را جمع کردم.
درحال تاکردن چادرنمازم بودم که پرسید:
–چرا تو فکری؟
–نگاهم را به چادرم گره زدم.
–چیز مهمی نیست.
بلند شد چادر را از دستم گرفت و روی تخت انداخت و نگاهم کرد. با تعجب نگاهی به چادر و بعد به آرش انداختم. عصبی به نظر میرسید ولی سعی داشت خودش را آرام نشان بدهد.
–دیدم که داشتی باهاش حرف می زدی.
دلم نمی خواست از حرفهایمان چیزی به آرش بگویم ولی انگار چارهایی نداشتم. نگاهم را از آرش گرفتم و به طرف پنجره رفتم.
فریدون هنوز همانجا کنار ساحل ایستاده بود. آرش امد و کنارم ایستاد.
–حرفی زده که ناراحت شدی؟
–میشه نگم؟
–حداقل بگو ناراحتت کرده یا نه؟
–حرف زد، جوابشم گرفت، الانم فکر کنم اون از من ناراحت تره.
–یعنی با من راحت نیستی که نمی گی؟
–اگه قول بدی هیچ عکس العملی از خودت نشون ندی و رفتارت باهاش تغییر نکنه می گم.
–باشه، قول میدم.
لبخندی زورکی زدم و گفتم:
–آرش چقدر خوبه که خیالم راحته وقتی قول بدی حتما بهش عمل می کنی.
بعد همهی ماجرا را برایش تعریف کردم. اولش دستش را مشت کرد و عصبی شد ولی بقیه اش را که شنید لبهایش کمکم کِش امد.
روسریام را سرم کردم.
–نمی دونم چرا گفت می خواهیم بریم! مگه خانوادگی میرن؟ تو که گفتی اصلا معلوم نیست.
–قبل از این ماجرا هم، حرفش بود که می خوان برن اونور زندگی کنن الان انگارکارهاشون داره درست میشه. چون مادر مژگان هم میگفت واسه یه سری کارها واجبه که برن.
–پس مژگان چی؟ بدون خانوادهاش خیلی سخته. اخه اونجا چیکار دارن؟
–مگه خانوادهاش که هستن چقدر همدیگه رو می بینن، باهم خیلی سردَن. یه چیزی هست که به ما نمیگن.
دوباره رفتم جلوی پنجره و با اشاره به بیرون گفتم:
–از اون موقع وایساده اونجا، نمی دونم چرا نمیره توی ویلا. گرمش نشده؟
–یه جوری شستیش که از اون موقع وایساده خشک بشه. فکر کنم کل زندگیش از بچگیش رو داره مرور می کنه.
هر دو خندیدیم.
–من که چیزی نگفتم، فقط اطلاع رسانی کردم.
خندهی آرش بلندتر شد و سوالی تکرار کرد:
– اطلاع رسانی؟
با هیجده چرخ از روی طرف رد شده میگه چیزی نگفتم، تازه به من میگه عکس العملی از خودت نشون نده، یارو رو باید با پنس جمع کنیم، خودت تنهایی نابودش کردی دیگه نیازی به عکس العمل من نیست. یادم باشه هیچ وقت عصبانیت نکنم. اطلاعاتم رو زیادی میبری بالا من جنبه اش رو ندارم.
بعد ناگهان جدی شد و با خشم گفت:
–دیگه باهاش حرف نزن، اون دیونس. هیچی حالیش نیست. آشنا و غریبه سرش نمیشه، اگر دوباره بهت حرفی زد جوابش رو نده فقط به خودم بگو. بعد زمزمهوار همانطور که از در بیرون میرفت گفت:
–میزنم لهش میکنم.
از حرفش شوکه شدم و با خودم گفتم:
"کاش بهش نمیگفتم."
چادرم را سرم کردم و دنبال آرش برای خوردن ناهار به پایین رفتم.
سر میز غذا مادر مژگان از دخترش پرسید:
–فریدون روصدا نکردی؟
– چرا، گفت میام.
هم زمان فریدون وارد شد و سرمیز نشست.
آرش چپ چپ نگاهش کرد.
از حالت آرش ترسیدم و دوباره هزار بار از کارم پشیمان شدم.
بعداز جمع کردن میز، برادر و مادر مژگان زود رفتند.
آرش وکیارش هم کنار ساحل سایه بانی درست کردند و میز و صندلی داخل حیاط را به آنجا بردند. همگی دور هم نشستیم.
باد خنکی میوزید.
بعد از کمی صحبت مادر آرش از مژگان پرسید:
–چرا مامانت اینا زود رفتن؟
–مثل این که فریدون حالش خوب نبود میخواست بره استراحت کنه.
آرش نگاهی به من انداخت. سعی کردم نگاهش نکنم تا حرفی نزند.
یک ساعتی دو برادر با هم اختلاط کردند.
من هم به حرفهای مادرشوهر و جاریام گوش می کردم، مژگان بین حرفهایش از بردن فریدون پیش روانپزشک حرفی پراند. کنجکاو شدم ولی چیزی نپرسیدم. ناگهان بین حرفش گفت:
–مامان من خوابم گرفته، میرم کمی استراحت کنم.
"چرا در حرفهایش مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد." بعد از رفتن مژگان به دریا خیره بودم که دیدم یک تکه سیب جلوی صورتم گرفته شد.
–راحیل خانم بفرمایید.
وقتی صاحب دست را دیدم خشکم زد.
کیارش بود، تازه اسمم را هم صدا زد.
"این چش شدیهو" آنقدر شوکه شده بودم که فقط به آن سیب نگاه می کردم، آرش خواست چنگال را از او بگیرد و به من بدهد که کیارش دستش را عقب کشید و گفت:
–نه، خودش...
بالاخره از هپروت درامدم و دستم را دراز کردم و چنگال را از دستش گرفتم و لبخند پهنی زدم.
– دستتون دردنکنه.
کیارش مشغول تکه کردن بقیهی سیبش شد و گفت:
–اگه امروز بهت خوش نگذشت باید ببخشی، مهمونهای ناخونده برناممون رو بهم زدن دیگه.
–نه، به من که خیلی هم خوش گذشت.
نمیدانم چه شده بود، کیارش مگر مهربانی بلد بود؟
آرش و مادرش هم از کار کیارش جا خورده بودند.
@Aksneveshteheitaa
و من اين دستانم را
هر كجا كه گذاشتم زيبا نشد
گفتم همان بهتر كه
در آغوش تو باشد...
#تورگوت_اويار
📸
#ماروبهدوستانتونمعرفیکنید👇👇👇
🔷🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
💠
@Aksneveshteheitaa
💠
خدایا
ما به دیدن معجزه های تو در لحظه های ناامیدب محتاجیم...
#ماروبهدوستانتونمعرفیکنید👇👇👇
🔷🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
💠
@Aksneveshteheitaa
💠
Emad - Nafas.mp3
8.76M
💢 آهنگ جدید عماد - نفس
📀
💖🌹🌻🦋
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
Arman Garshasbi - Kabous.mp3
9.29M
آرمان گرشاسبی
بنام کابوس
🖥#ماروبهدوستانتونمعرفیکنید👇👇👇
🔷🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
💠
@Aksneveshteheitaa
💠
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستای گلم به نظر من تو این اوضاع اقتصادی کشور نه تنها خانم های خانه دار بلکه همه باید یه منبع درآمد غیر از درآمد روتین ماهانه داشته باشیم . داشتن یک درآمد عالی و با اطمینان هم مستلزم آگاهی و آموزش میباشد. من خودم خیلی به یک درآمد مطمئن فکر کردم و تحقیق کردم و دارم تو یادگیری ارز دیجیتال و کسب درآمد از سایر بازارهای مالی مانند بورس و فارکس از این پیج کمک میگیرم. پیشنهاد میکنم از ایشون جهت تهیه پکیج آموزش منحصر به فردشان با هزینه کم راهنمایی بگیرید.
👇👇👇
اینستاگرام
fxmarket.finance
تلگرام:
@regaljewls
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا
به توکل به اسم اعظمت
می گشایيم
دفتر امـــروزمان را ...
باشد ڪه در پایان روز
مُهر تایید بندگی
زینت بخش دفترم باشد ...
الهی به امید تو💚
🦋💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💖
عالمبہعشق روی تو بیدار میشود
هـر روز عاشقان تـو بسیار میشود
وقتی سلام میدهمت در نگاہ مـن
تصویر مهربانی تو تڪرار میشود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ماروبهدوستانتونمعرفیکنید👇👇👇
🔷🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
💠
@Aksneveshteheitaa
💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون بخیر یاران همیشگی 🦋💖
#ماروبهدوستانتونمعرفیکنید👇👇👇
🔷🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
💠
@Aksneveshteheitaa
💠