eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
                   @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄ روزگارتان از رحمت  «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت   «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خداوند ‌ سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها، تو را سلام ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہ‌ے توییم از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
| دعای روزهای ماه رمضان 🏷 (دعای روز هفتم) 🤲 خدایا مرا بر روزه داری و اقامه نماز یاری بنما... @hedye110
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 -اول ازھمه می رفتم دست بوسی آقابزرگ. دلشو به دست می آوردم. بعد که منو بخشید میرم سی خودم. ساز می زنم. آھنگی می سازم که آھنگ آخرم باشه. شاید ھم عاشق بشم. سرش را طرف من می گرداند و چشم ھایش را می دوزد به من. دستم را روی قلبم می گذارم که دیواره ھایش لرز غریبی می گیرند. گلویم را صاف می کنم. -پس. چرا حالا نمیری با آقابزرگ آشتی کنی؟!. به لبانش چینی می دھد. -شاید چون وقت ھست و یه روز بلاخره می رم. -تو از مرگ نمی ترسی؟!. -نه!. با ابروھای بالا رفته می گویم: -شوخی می کنی!. می خندد. نرم و آرام. -نه. کسی از مرگ می ترسه که تو چند لحظه که زندگیشو مرور می کنه می بینه کار انجام نداده زیاد داره. می بینه اونی که دلش می خواسته نبوده و حالا دلش نمی خواد بره. یه فرصت دیگه می خواد. ولی من تلاشمو کردم. زورامو زدم. من ھمینی ام که ھستم. حتی اگه فردا روز مرگم باشه. وارد املاکی می شویم. مرد املاکی که شکم گنده اش چسبیده به میز و نور لامپ درست افتاده وسط سر کچلش تا چشمش به ما می افتد، گوشه لبش بالا می رود و بینی اش که چین خورده پ ِرپ ِر می لرزد. من و فرھاد به ھم نگاه می کنیم. فرھاد جلو می رود و می گوید: -برا کرایه مزاحم شدیم. مرد با نگاھی که تنفر ازش می بارد با دست به صندلی اشاره می کند. -بشین. دو به شک ھستیم که بشینیم یا نه. فرھاد سرش را به طرف من می چرخاند و ابرویی تکان می دھد که "چکار کنیم؟!" سری کج می کنم و شانه ای بالا می اندازم که "چی بگم!". می نشیند. مرد فایلش را از گوشه میز جلویش می کشد و طلبکارنه می پرسد: -چقدر دارید و چند متری؟!. اخم ھای فرھاد در ھم می رود. جدی می شود. -چھل پنجاه متری باشه. حس می کنم سوراخ ھای دماغ مرد املاکی لحظه به لحظه گشاد و گشادتر می شوند. -پولم داری یا اول بسم الله می خوای نک و نال کنی؟!. حس بدی توی دلم می نشیند. فرھاد کمرش را صاف می کند و محکم جواب می دھد. -اگه اینجا نشستم یعنی پول دارم. مرد با ابروھای بالا رفته نگاھی سرسری به برگه ھایش می اندازد. -یه مورد سراغ دارم چند خیابون پایین تر. صابخونه تو آپارتمانه. چھل و پنج متره. ولی شرط داره. اھل دم و دود نباشی. نیستی که؟!. فرھاد می گوید: -شما باقیشو بگو. مرد با کنار دست فایل را عقب می دھد. -بچه نداشته باشید. رفیق باز نباشید. شب و نصفه شب رفیقای الدنگتو جمع نکنی و مشروب نخوری. اھل سروصدا نباشی. ھر ماه نری به دست و پاش بیفتی که کارام فروش نرفته ده رو دیگه پولتو میدم. بساط شیشه و بنگ منگ را نندازی و مردمو خونه خراب نکنی. مورد منکراتی نداشته باشی. خوب اگه حله زنگ بزنم برید خونه رو ببینید. تکیه می دھد به پشت صندلی اش و نگاه پر از نفرتش را می چرخاند روی مانتوی آبی آسمانی من. به دستبند مھره ای و رنگارنگم. شالی که روی سرم عقب رفته. به موی بسته فرھاد و زنجیر طلای گردنش. فرھاد ساکت است و از مرد چشم برنمی دارد. آستینش را می کشم . جم نمی خورد. ھر دو دارند با نگاه دوئل می کنند. مرد خیلی صریح به ما توھین کرد. چرا؟!. نمی دانم. فرھاد گلویش را صاف می کند و تکانی به خودش می دھد. پا از روی پا رد می کند. شروع می کند به حرف زدن. -خوب عرضم به خدمتتون. بچه مچه که نداریم. یه دوقلو دختر داریم که گذاشتیم خونه مادر خانمم. شوکه می شوم. چه دارد می گوید؟!. دوبار آستین پیراھنش را می کشم. سرش را به طرفم می چرخاند و بلند می گوید: -جانم خانمم؟! ماتم می برد. دم گوشش می گویم: -داری چکار می کنی؟!. ھامنطور که سرش طرفم خم است رو به مرد می گوید: -خانمم ھمین الان بھم خبر داد که یه تو راھی ام داریم. حالا کو تا بیاد جناب!. شما می تونید این یکی رو نادیده بگیرید. چشم ھای مرد درشت می شود. سینه اش تند تند بالا و پایین می رود. فرھاد ادامه میدھد. -البته خداییش بچه ھای ساکتین. نه ماھن. عزیز بابا. فقط شبای جمعه که دوستامونو خبر می کنیم چند پیکی و شیشه ای دور ھم بزنیم، بچه ھا این وسط با رو روئک قِرقِر تو خونه می چرخن و ونگ ونگ گریه می کنن. پولم نداشته باشم یه صاحبخونه می خوام از پیش کم کنه. حله دیگه؟!. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برای بهترین کسی که این دعاها لیاقتشه                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹
Joze 07.mp3
4.21M
⑥ تندخوانی جزء هفتم قرآن 🎙 استاد معتز آقایی @hedye110
10.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آواز زیبا و دلنشین 🌸❤️                    @Aksneveshteheitaa                🌹🌻🌹