eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
کارگر کم داری آقا جان، سخنران بیشمار ... قیل و قال از غربتت کردیم اما کار نه ... اللهمْ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِڪ‌الفَـــࢪَج @emame_mehraban         🕊🕌🕊🕌
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 _آماده است آقا جان. فرھاد مرا از روی ویلچر بلند می کند و می برد توی یکی از اتاق ھای طبقه پایین. یک پتو سفید کنار دیوار پھن کرده اند و چند بالش با روکش تترون سفید و گلدوزی گل سرخ ھم گذاشته اند. فرھاد مرا دراز می کند زمین. نفس راحتی می کشم. دلم می خواھد کسی دست به استخوان ھای پشتم بکشد تا دردش بیفتد. -تی تی بھش برس. کمی آب بھش بده. ببین کار خاصی نداره؟. ناھارم اگر آماده است بکش بی زحمت. رو به من می گوید: -من برم بیرون یه صحبتی با مامانت کنم. می رود بیرون. قدرت دم در ایستاده و ما را نگاه می کند. نگاھی که نمی شود حدس زد چه حسی دارد. مرا با تی تی تنھا می گذارند. تی تی به کارھایم می رسد. دست و صورتم را آب می زند. آب می گذارد دھانم. لباس ھایم را مرتب می کند. می پرسد کار دیگری دارم که ابرو می اندازم بالا. با دلسوزی نگاھم می کند. دست می کشد روی سرم. خودش را تاب می دھد و می گوید: -تی قربون بوشوم خانم جان!. با پر روسری اشک ھایش را پاک می کند. دست ھایش را سمت بالا می گیرد و رو به خدایش چیزی زمزمه می کند و وقتی حرفش تمام می شود دست ھایش را می مالد به صورتش. بلند می شود. زیر لب چیزی غمگین می خواند. ھی مرا زیر چشمی نگاه می کند و می گوید: -آقا فرھاد!. آقا جان!. نمی دانم دلش برای کداممان می سوزد!. برای منی که به این روز افتاده ام یا فرھادی که بدشانس است و یک ھمچین دختری وارد زندگی اش شده است. سفره می اندازد. فرھاد می آید تو. به تی تی می گوید: -برو یه کاری سپردم قدرت. برو ببین انجامش بده. وسایلم بذار تو سبد. تی تی چشمی می گوید و می رود بیرون. ھیچ از کارھایش سردرنمی آورم. چیزی نمی گوید. مرا اینجا گیرانداخته بدون مامان. فرھاد مرا می نشاند. از غذای سفره چند لقمه دھانم می گذارد. سرم را که پس می کشم قاشق را می گذارد توی بشقاب و خودش مشغول خوردن می شود. غذایش که تمام می شود دراز می کشد و سرش را می گذارد روی ران من. دلم زیر و رو می شود. گرما می ریزد توی رگ ھایم و از زیر گلویم می پاشد بیرون. دستم را بلند می کند و می گذارد روی سرش. لبخند می زنم. انگشت ھایم را یواش یواش می کشم روی پوست سرش. پوست صافش را زیر نرمه انگشتم حس می کنم. ساعدش را می گذارد روی چشم ھایش. چیزی نمی گوید. خستگی در می کند. من ھم از پنجره زل می زنم به آسمان ابری. ابری سیاه که معلوم است باردار است. بوی خوب چوب سوخته می آید. یک ربعی که می گذرد، ساعدش را برمی دارد. دستم را می گیرد و انگشتانم را می بوسد. وجودم پر از مھر می شود. پر از آرامش. بلند می شود. کش و قوسی به خودش می دھد. چشم ھایش را می مالد و می گوید: -باید بریم لیلی جان. کجا؟!. سوالی نگاھش می کنم ولی جوابی نمی دھد. مرا در آغوش می گیرد و می برد بیرون. توی ایوان. می نشاند پای دیوار و پاھایم را دراز می کند. چشمم می افتد به ویلچرم که وسط حیاط است و زیر و رویش را چوب ریخته اند. فرھاد کفش ھایش را می پوشد و می رود طرفش. پیت قرمز رنگی که دست قدرت است را می گیرد. به من نگاه می کند. نگاھش توی دلم را خالی می شود. می خواھد چکا رکند؟!. پیت را می گیرد و در حالیکه چشم از من برنمی دارد، بنزین را رویش خالی می کند. بدنم به رعشه می افتد. از کاری که می خواھد بکند شانه ھایم تکان تکان می خوردند. کبریت را می کشد و پرت می کند روی چوب ھا. یکدفعه شعله زبانه می کشد و ویلچر من توی آتش می سوزد. فرھاد و قدرت کنار می کشند. آتش تا بالای سرشان می رسد. شوکه می شوم و از عمق وجودم جیغ می کشم: -نه!!!!!!. اللهمْ‌عَجِلْ‌لِوَلِیِڪ‌الفَـــࢪَج @emame_mehraban         🕊🕌🕊🕌
بعضیا خیلی بهمون بد کردن اینکه ما به روشون نمیاریم بخاطر این نیست که جوابی براشون نداریم بخاطر اینه که دیگه حوصله نداریم ... @emame_mehraban         🕊🕌🕊🕌
پولدارِ بی فرهنگ جامعه را رنج می دهد فقیرِ با فرهنگ، خود در رنجی عمیق فرسوده می شود ... @emame_mehraban         🕊🕌🕊🕌
“«این کوه جلوی چشمانت نیست که اذیتت میکند،بلکه سنگریزه داخل کفش ات است.»” _محمد علی کلی @emame_mehraban         🕊🕌🕊🕌
چو تویی قضای‌گردان به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را خدایا به حق امام رضا (علیه‌السلام)، آفت و بلا را از این کشور و ملت و خادمانش که همه خادم الرضایند دور بدار... @emame_mehraban         🕊🕌🕊🕌
نذر سلامتی رئیس جمهور دولت مردمی و انقلابی و همراهان سهم هر نفر ۵صلوات🙏
حاج ابراهیم عزیز تو در جنگل‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟ صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟ می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام. ✍🏻 اصلا رئیس‌جمهور نه، هموطنت نه، فرض کن ‏هلیکوپتر یه انسان عادی سقوط کرده، چجوری ‏انقد خوشحالی برانداز؟ دین شما حتی حیوانیت ‏هم نیست، چه برسه به انسانیت. ‏حیوان‌ها هم اندکی مروت دارند…