آدما شبیه حرفاشونن !
ولی اون حرفایی که نمیزنن ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
تا جایی که بشود رنج را تقسیم کرد
رنجِ تو رنج من هم هست ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
کاش آدم یک کیسه داشت
تنهایی اش را در آن می ریخت
می گذاشت دمِ در ...
میرفت برای خودش قدم میزد ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
هیچ کاری از هیچکس بعید نیست
مطلب ظاهرا ساده ولی
وحشتناکه ...!
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
خدا رو شکر کسی بفکرمون نیست
وگرنه مجبور بودیم...
غصه ی اونم بخوریم !
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
شاید بر اساس قیافه
بشه انتخاب کرد
ولی بر اساس قیافه
نمیشه ادامه داد ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
گاهی ...
آدم های مهم زندگیمون
با کارهاشون به ما میگن :
دیگه به ما اهمیت نده
ما لیاقت نداریم ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
اگه جسمتون همونجایی هست که
دلتون هست ، خوشبختین ...
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح را آغاز میکنیم
با نام خدایی
که همین نزدیکیهاست
خدایی که در تارو پود ماست
خدایی که عشق را به ما هديه داد،
و عاشقی را
درسفره دل ما جای داد
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
باد هم کم نکند سوز دل صحرا را
قطرهای عشق به آتش بکشد دریا را
این ترک خورده دلم، وحشت این را دارد
که بمیرد و نبیند پسر زهرا را😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدهشتا🦋
🌿﷽🌿
توی یکی از پارک های اطراف کلانتری نشسته بودم و
منتظر علی بودم روی نیمکت نشسته بودم و
بازی بچه ها رو نگاه میکردم آیه هم بچه ها رو خیلی
دوست داشت .مطمئن بودم آیه هم یه حسی به
من داره با اون اعتراف نامحسوس دیشبش قلبم رو حسابی
گرم کرده بود تصور اینکه آیه هم
دوستم داشته باشه و توی آینده ای نه چندان دور مال
خودم باشه حس لذت ملموسی رو توی قلبم
سرازیر میکرد حس یه یخ در بهشت خنک توی گرمای
تابستون وقتی که از گرما و داغی هوا بی تاب شدی و دنبال یه جرعه آب میگردی
عین دخترایی که ازشون تعریف می شد ته دلم قند آب
میکردن از تصور داشتن آیه و یه زندگی
اروم و راحت و شاید هم یکی دو تا بچه ی قد و نیم قد
توی فکر و خیالات شیرینم غوطه ور بودم که با صدای
پسر جوونی که با حالتی گنگ نگاهم میکرد و
میگفت :آقا پاکان ؟
به خودم اومدم سریع ایستادم و گفتم :سلام شما باید علیِ
سیدی باشید
سری به علامت تایید تکون داد و گفت :بله درسته
به نیمکت اشاره کردم و علی رو هم دعوت به نشستن
کردم
همینکه نشست پرسید :خب مشکلتون چیه ؟
-راستش یه قضیه ی کلاهبرداریه
-چه کمکی از من بر میاد ؟؟
-میخوام بدونم میشه کمکم کنید تا بفهمم فردی به اسم
پیام بهزادی منش به جز اون کیس کلاهبرداری پرونده ی دیگه ای هم داره یا خیر ؟
اسم بهزادی منش رو که شنید برق کنجکاوی تو چشماش
گذر کرد خودش رو بیشتر به سمت من
مایل کردوپرسید:پیام .....پیام بهزادی منش ؟
سری به علامت تایید تکون دادم وگفتم :قضیه بر میگرده
به یه دختر خانومی که بعد از مرگ پدرش
....
وسط حرفم پریدو ادامه ی کلاف حرفهام رو به دست
گرفت وگفت :بذار ادامش رو من بگم با ارائه
کردن چند تا مدرک جعل شده ادای طلبکاری میکنه و
دار و ندار اون دختر رو بالا میکشه
بهت و تعجبم رو که دید حرفش رو ادامه دادوگفت :ما
خودمون پیگیر این پرونده هستیم و تمام
قضایا رو میدونیم اون دختر خانوم هم تنها کسی نبود که
سرش کلاه رفته خیلی های دیگه هم هستن این پیام خان کارش رو خوب بلده سراغ کسایی
میره که تازه تنها عزیزشون رو از دست دادن و تک و تنهان و وقتی که هنوز از شوک مرگ
عزیزشون در نیومدن و توانایی سر پا شدن رو
ندارن مدارک جعلی اش رو رو میکنه و همه چی رو بالا
میکشه........
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدهشتایکم🦋
🌿﷽🌿
با حرص غریدم :وقتی همه چی رو میدونید پس چرا کاری
نمیکنید ؟
لبخند یه وری ای نثارم کردوگفت :فکر میکنی به همین
راحتی هاست ؟اول باید اون فردی رو که براش جعل اسناد میکنه رو پیدا کنیم دوم هم اون قاضی
ای رو که توی دادگاه ها رای رو به نفع اون
صادر میکنه....
میشه دقیقا بپرسم باید چند تا خانواده ی دیگه آواره
بشن تا شما کاری بکنین-
با عصبانیت گفت :فکر میکنی ما دست رو دست گذاشتیم
و داریم عین فیلم سینمایی نگاه میکنیم که
یه سری کفتار چطوری زندگی و خونه ی مردممون رو از
چنگشون در میارن ؟
من هم که عصبی از فکر اینکه آیه توی اون دوارن چه
سختی هایی رو پشت سر گذاشته صدام رو
رو سرم انداختم وگفتم :پس چیکار میکنین اگه واقعا
دارین کاری انجام میدین پس کو نتیجش ؟
علی نفس عمیقی کشید و بعد از دقیقه ای که به اعصابش
مسلط شدگفت:خوب موقعه ای اومدی
سراغ من نتیجه میخواهی نه ؟یه هفته بهم فرصت بده
همین روزاست که پیام گیر بیفته یه طعمه
براش گذاشتیم که داره تو دامش میفته با به دام افتادن
اون تمام دار و دسته اش هم میفتن تو تله
-من دیگه نمیتونم سختی کشیدن اون دختر رو تحمل کنم
لبخند مهربونی زد و دستی به شونم کشیدوگفت :نگران
نباش مرد همه چی درست میشه توکلت به
خدا باشه
اگه شما هم یه ذره تلاشتون رو بیشتر کنید......
به جز اون بالایی کسه دیگه ای نمیتونه کمک کنه البته
مطمئنن بهتره
ضربه ای به شونه ام وارد کردوگفت:تیکه ننداز آقا پاکان ما
همه ی تلتشمون رو میکنیم اگه
قصدمون تنبلی و تن پروری بود پامونو تو این راه
نمیذاشتیم
حرفی برای گفتن نداشتم پس به تکون دادن سر اکتفا
کردوگفتم :شمارم رو که داری باهام تماس
بگیر و از روند کار خبر دار شو ان شاءالله به زودی
خبرهای خوبی میشنویم......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻