#شهیدمهدےخراسانے🌸
#عاشقانہ_شۿدا🌙
#درد_فراق...💉
آڔۅم و قڔاڔ ندآشتمـ...☹️
همہـ اَزم میپــرسیـْـدڹ...👥]
ݘرا ناڔاحتے…؟"😔
منم هر باڔ بهونھ مے آوڔدم...]
دلواپسیم واسهـ آقـا مهدے...💕
باعثـ شده بود...✨]
تا واسۺ صدقہ بدم...👐🏻
تا شاید یہـ نمہـ دݪم آڔوم شہـ...🌱]
حس غریبے داشتم...🍂
انگاڔ میدونسݓم ڪه دیگـه برنمیگڔده...]
وݪے ݩمیخواسݓم باور ڪنم...
از وقٺے ڬہ رسیده بود سوریہ...🛬]
یـٖه ڔۅز دڔ میوݩ ټماس میگرفٺـ📞...
منمـ خونه مادڔم بودم...🏠]
خیݪے صحبټـ نمیڪردیم...
احساس دلتنگے آشڪارے...]
تو حرف زدݧ و طریقهـ پیآمش بود...💌
ڪِ دِݪمـو بیشٺـر بیقڔاڔشـ میڪڔد...💕]
تمـآس ڬہ میگرفټـ...☎️
اصلا دݪم راضے نبود گوشے رو قطع ڪنم...]
از حآڸ بچہ هآ میپرسیـٓد...👨👩👧👦
{✍🏻} همسر شہید مهدے خراسانے
{👇🏻} #ادامہ
❦{💕}••ʝøɪɴ•♡↷
@alaahasannajme
ٺُرٰابـُ اݪحُسِـــیْن
بعد ڪمے مڪث میڪرد ۅ میگفٺـ: "خودݓ ݘطورے…؟] خوبے…؟ مشڪݪے ڪہ نَداریݩـ…؟"] سعے میڪڔدم... طوڔے جوابـ بدم
#شهیدمهدےخراسانے
#آخرین_تماس...
[خونه برادر شوهرم مهموݧ بودیم دݪم شور میزد...😣
حالآ ڪہ اینجاییم نڪنہ زنگ بزنہ خونہ...]
[ٺو همیݧ فڪر و خیآݪ ٺلفنشوݧ زنگ خورد...😰
ݓماس گرفتہ بود خونہ مـآدرم وقٺـے ڪسے جواب نداد زنگ زده بود خونہ داداشش...]
[دݪم ـعجیبـ وآسش تنگ شده بود...♥️
متوجہ حآݪم شده بود...]
[گفتــ:
"چے شده خـٰاݩومے...؟💕]
[بݘہ هآ چیڪاڔ میڪنݧ...؟"
با زَحمتــ بغضمۅ خوردم و گفتمـ: ]
["تا یہ چیز میشہ سریعـ گریہ میڪنݧ..."
ڂندید و گفتـ: ]
["دݪشوݧ واسہ باباشوݩ تنگـ شده…❤"
گفتمـ : "آره بہ خدا..."😔]
[از ݪحݧ و حآلَٺِــ حرفـ زدنم خنده ۺ گرفتـ...
دیگہ بغض امونم نداد...😭]
[پرسید: چیزے شده خـٓانومے…؟💕"
گفتمـ: ]
[ #بیقرار_تو_اَمو_در_دل_تنگم_گله_ها_ست...
"راستش دݪ ما هم تنگ شده...❤"]
{✍🏻} همسر شہید مهدے خراسانے
{👇🏻} #ادامہ
•🌸• ↷ ʝøɪɴ ↯
@alaahasannajme