[نفحات الانس : خلاصه اثار جاویدان سعدی شیرازی رحمه الله علیه بوستان - #گلستان - باب هشتم: در آداب صحبت - صفحه ۴۶]
اجلّ ِ کاینات از روی ظاهر آدمی است و اذلّ ِ موجودات #سگ، و به اتفاقِ خردمندان سگِ حق شناس به از آدمیِ ناسپاس.
سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
وگر عمری نوازی سفله ای را
به کمتر چیزی آید با تو در جنگ
#حکایت
#سعدی
@alajino110
[نفحات الانس : خلاصه اثار جاویدان سعدی شیرازی رحمه الله علیه بوستان - #گلستان - باب هشتم: در آداب صحبت - صفحه ۴۶]
اجلّ ِ کاینات از روی ظاهر آدمی است و اذلّ ِ موجودات #سگ، و به اتفاقِ خردمندان سگِ حق شناس به از آدمیِ ناسپاس.
سگی را لقمه ای هرگز فراموش
نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
وگر عمری نوازی سفله ای را
به کمتر چیزی آید با تو در جنگ
#حکایت
#سعدی
@alajino110
[دیوان سعدی - حكايت شمارهٔ ۱۰ - صفحه۳۳۲]
#حكايت شمارهٔ ۱۰
در عنفوان جواني چنان كه افتد و داني با شاهدي (طالبي) سري و سرّي داشتم به حكم آنكه حلقي داشت طيِّبُ الاَدا وَ خَلقي كالبدرِ اذا بَدا.
اتفاقاً به خلاف طبع از وي حركتي بديدم كه نپسنديدم دامن ازو در كشيدم و مهره برچيدم و گفتم:
برو هر چه مى بايدت پيش گير
سر ما ندارى سر خويش گير
شنيدمش كه همي رفت و ميگفت:
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نكاهد
اين بگفت و سفر كرد و پريشاني او در من اثر.
باز آی و مرا بکش که پیشت مردن
خوشتر که پس از تو زندگانی کردن
اما به شكر و منت باري پس از مدتي باز آمد آن حلق داودي متغير شده و جمال يوسفي به زيان آمده و بر سيب زنخدانش چون به گردي نشسته و رونق بازار حسنش شكسته متوقع كه در كنارش گيرم.
كناره گرفتم و گفتم:
آن روز كه خط شاهدت بود
صاحب نظر از نظر براندي
تازه بهارا ورقت زرد شد
ديگ منه كآتش ما سرد شد
پيش كسي رو كه طلبكار تست
ناز بر آن كن كه خريدار تست
#سعدی
@alajino
[دیوان #سعدی - #حكايت شمارهٔ ۳]
حكايت شمارهٔ ۴
روزي به غرور جواني سخت رانده بودم و شبانگاه به پاي كريوه اي سست مانده. پيرمردي ضعيف از پس كاروان همي آمد و گفت چه نشيني كه نه جاي خفتنست؟ گفتم چون روم كه نه پاي رفتنست.
گفت اين نشنيدي كه صاحب دلان گفته اند: "رفتن و نشستن به كه دويدن و گسستن"
اي كه مشتاق منزلى، مشتاب
پند من كار بند و صبر آموز
#اسب تازي دو تك رود به شتاب
واشتر آهسته ميرود شب و روز
@alajino110
یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی و #شب خیز و مولع زهد و پرهیز.
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفهای گرد ما خفته.
پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای بگزارد. چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند.
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی به از آن که در پوستین خلق افتی.
نبیند مدعی جز خویشتن را
که دارد پرده پندار در پیش
گرت چشم خدا بینی ببخشند
نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش
#سعدی
@alajino