بسکه جانها همه شد صرف تو جانان کسی
جان اگر نیست وگر هست تویی جان کسی
بر سر بنده ستمهای تو از حد بگذشت
شرمسارم ز کرمهای تو سلطان کسی
چاک شد جیب من، ای هجر! ز دستِ ستمت
نرسد دست تو، یارب! به گریبان کسی
حال شبهای مرا بیخبری کِی داند؟
که شبی روز نکردهست به هجران کسی
گر جدا ماندم از آن ماه ملامت مکنید
چه کنم؟ چرخ فلک نیست به فرمان کسی
هوسم هست که دامان تو گیرم، لیکن...
بیکسان را نرسد دست بهدامان کسی
از فغانهای هلالی خبری نیست تو را
وه! که هرگز نکنی گوش به افغان کسی
#هلالی_جغتایی
@masir110