#امام_حسین علیه السلام:
اَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِی مُؤْمِنٌ اِلَّا اسْتَعْبَرَ
من کشته ی اشکم، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند مگر آنکه #اشک میریزد.
#امالی_صدوق، صفحه137
@HeiatAKQ114
#تا_حالا_عاشق_شدی؟!
#عشقی که ارزش عاشق شدن رو داشته باشه
عشق زمینی نه....
عشق یعنی:
تو دل شب آروم زمزمه کنی #الهی العفو
چشماتو ببندی و بری #زینبیه
شب که همه خوابن تو آروم سر سجاده #اشک بریزی بگی خدایا روزیم کن حرم
اعتراف کنی #خدایا چقدر ازت دورم
منو بکِش سمت خودت ...
یاد #شهدا و کلی حسرت دیدار روی ماهشون
هر چیز و هر کجایی که بری یاد معشوق بیفتی و دلگیر شی
حسرت یه بار دیدار با #امام_زمان عج
عشق یعنی
روسفیدی پیش #حضرت_زهرا (س)
#به_ابی_انت_وامی_ونفسی_ومالی_وولدی...
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
تاحالا عاشق شدی
عشقی که ارزش عاشق شدن داشته باشه
عشق زمینی نه....
عشق یعنی تودل شب اروم زمزمه کنی #الهی العفو
چشماتوببندی وبری#زینبیه
شب که همه خوابن تواروم سرسجاده #اشک بریزی بگی خدایاروزیم کن حرم
اعتراف کنی #خدایا چقدر ازت دورم منو بکش سمت خودت...
یاد#شهداوکلی حسرت دیدارروی ماهشون
هرچیز وهرکجایی که بری یادمعشوق بیفتی ودلگیر بشی
حسرت یه بار دیدار
با#امام_زمان_عج
عشق یعنی
روسفیدی پیش حضرت#زهرا
#به_ابی_انت_وامی_ونفسی_وما
لی_وولدی
•┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
@alamdar_qom79
•┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
💔
دلم تنگ و #اشک با چشمانم غریبه است.
تقویم، تولدشهیدی را نشانم میدهد که روزی #رفیق_شهیدم شد و عهد بستم دلش را خون نکنم با کارهایم
اما #عهدها شکسته شد و #دلم را زخمی کرد
میدانی رفیق؟
من نتوانستم چون تو، روی دنیا را کم کنم. خودم کم آورده ام!
دست به زانو گرفته،
با نفَسهای بریده در جاده #انتظار ایستاده ام و به آرزوهایی که زیر پای سنگین از #گناه، له شده با حسرت می نگرم.
سرزمین قلبم، مدتی است اشغال شده و یاد خدا را گم کرده است.
#فرمانده_حلب! بیا و فرمانده قلبم باش.
این نیروی خسته از خود را جان دوباره ببخش.
برایم خط و نشان بکش.
لکه های گناه و نفرت و کینه را با یک عملیات، پاکسازی کن. یاریام کن پیروز شوم در این جنگ که تا به حال مغلوب این #نفس_سرکش شده ام.
تو را قسم به #بین_الطلوعین که در آن شهد #شهادت نصیبت شد دعا کن برای طلوع ایمان در دلم. مدتی است فقط غروبش را نظارهگر هستم.
حاج عمار نتوانسم خودم را خرج #امام_حسین کنم. روز به روز دورتر می شوم از ارباب. فقط اگر گاهی کسی از #تل_زینبیه و #چشم_مضطر_خواهر و #گلوی_بریده_برادر بگوید،دلم می لرزد.
کاش تو بودی و اتاق #اشک مشهدالرضا با وسعتی بی پایان.
تو #زیارت_عاشورا بخوانی و من برای عاشورای دلم گریه کنم.
تو مداحی کنی و من بر سر بزنم و گریه کنم برای خودم که بندگی را گم کرده ام.
شاید اشک های روضه روح خسته ام را شفا دهد.
رفیق شهید، #رفیق_نیمه_راه بودم اما میدانم تو بر سر همان راه منتظری تا بازهم دست گیری کنی و فانوس #امید را نشانم دهی. بندگی کنم برای خدا و زیارت آل یاسین هدیه کنم به تو
راستی #تولدت_مبارک_فرمانده
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
4.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
حسینجان
مارا نمیبری به حرم؟؟؟
قهر کرده ای؟؟
پیشنهادادمین👌
#اربعین
#اشک
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🍃به یاد آن روزی، که لابلای هوای گرگ و میش صبح، میان مزه شیرین هوای پاییز، سیمای عاشقانه ات تا ابد بر لوح بهشتیان نقش بست❤️
🍃بابک نوری، شهیدی که معروف شده بود به #خوشتیپ_آسمانی، مانند نام خانوادگی اش، #نورانیت چهره اش زبانزد بود...
🍃شاید آن #اشک های شاعرانه برای مولای شهیدش، هرکدام همچو منشور، پرتویی از رنگین کمان را بر چهره اش نقش میبستند😌
🍃پرستوی عاشقی که سرزمین های #غرب، با آغوش باز پذیرای اقامتش بودند، اما بلیط در دستانش، گذر عاشقانه و یکطرفه ای بود به #سوریه. زمین، نردبان صعودش بود و آسمان، دل مشغولی اندیشه اش.
🍃شرط گزینش آزمون سبکبالان، زیبایی رخساره #دل است. غافل از آنکه هم #ظاهر و هم #باطن تو، هردو مملو از زیبایی حضور آفریدگار بود.
تو مجوز پرواز گرفتی و ما نیز که مفتخر بودیم به سیمای مزین، با قلب #تاریکمان دوباره جاماندیم و #جاماندیم و جاماندیم...
نویسنده : مبرا پورحسن
شهید بابک نوری
تاریخ تولد : ۲۱ مهر ۱۳۷۱
تاریخ شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۹۶
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم...
.
هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
📣 از انتشار این متن کوتاهی نکنید
#شهیدانه
💠هيْئَت عَلَمدارِكَربَلا(قم)💠
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯