🌺 #سیره_شهدا 🌺
🌺 #شهید_زین_الدین 🌺
🍀خانواده شهدا🍀
عملیات که تمام می شد، نوبت مرخصی ها بود. بچه ها برمی گشتند پیش خانواده هایشان.
اما تازه اول کار زین الدین بود. برای تعاون شهرها پیغام می فرستاد که خانواده های شهدا را جمع کنند می رفت برایشان صحبت می کرد؛ از عملیات، از کار هایی که بچه هایشان کرده بودند، از شهید شدنشان.
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
📜
🕯 @HeiatAKQ114
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺 #سیره_شهدا
🌹 #شهید_عبدالحسین_برونسی
🍀جعبه های خالی🍀
بعد از یکی از عملیات ها چند تا جعبه ی خالی با خودش آورده بود. زن همسایه که دید به کنایه گفت: «انگار آقای برونسی دستِ پر تشریف آوردند. حتماً یه چیزی واسه بچه هاس».
وقتی عصبانیتم رو دید با خنده گفت: «حتماً کسی خانوم ما رو ناراحت کرده!» گفتم: «زن همسایه فکر کرده توی جعبه ها چیزی گذاشتی و آوردی واسه بچه ها».
عبدالحسین که سعی می کرد ناراحتی من رو برطرف کنه گفت: «به جای عصبانیت خواستی بگی شما هم شوهرتون رو بفرستید جبهه تا جعبه های بیشتری بیاره!» تا اومدم حرفِ دیگه ای بزنم، حالت پدرانه به خودش گرفت و شروع کرد به دلداری دادن. اون قدر گفت و گفت تا آروم شدم.
🍀مقام معظم رهبری🍀
از هرچیزی که محیط خانواده را متشنج و دچار افسردگی و هیجان های بی مورد نماید، اجتناب کنید.هم زن و هم مرد بنا را بر سازش و همزیستی بگذارند.
🍀🍀🍀🌷🌷🌸🌷🌷🍀🍀🍀
📜
🕯 @HeiatAKQ114
🍀🍀🍀🌷🌷🌸🌷🌷🍀🍀🍀
#سیره_شهدا 🌺
مادر را راه نمي دادند. اسم عبدالله توي شناس نامه اش نبود. مادر دلش راضي نمي شد عبدالله را نديده، برگردد اصفهان. چيزي نذر كرد و رفت دم زندان قصر. گفت «...اسم اون تو شناس نامه ي من نيست. اسم من كه تو شناس نامه ي اون هست.» بالاخره راهش دادند.
.....
لاغر و زرد شده بود. گردنش را با پارچه ي سفيدي بسته بود. مي خنديد. مادر بغضش را خورد و گفت «...ناراحت نباش. تو اگر سرباز امام زمان باشي، خودش كمكت مي كنه. فكر كن دانشگاه رفته اي و درس مي خوني. حتماً موفق مي شي.»
#شهيد_عبدالله_ميثمي 🌹
@HeiatAKQ114
#سیره_شهدا 🌺
یک پیکان کار قراضه داشت. یک روز سوار ماشینش شدم. دیدم که ماشین ضبط هم دارد. داخل ضبط نواری بود. گفتم: « نوار هم گوش می کنی ؟ »
ماشین حرکت کرد. نوار را روشن کرد. نوار قرآن بود. همیشه تا فرصتی پیدا می کرد ،می رفت سراغ قرآن .
#شهید_یوسف_کلاهدوز 🌺
🕊@HeiatAKQ114
#سیره_شهدا
آقا مصطفی همیشه به مادرش میگفت دعا کن موثر باشم؛ شهید شدن و نشدن زیاد مهم نیست..!
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#مدافعان_حرم
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#سیــره_شهدا
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید🌷.
#شهید خلیل مطهرنیا
#شهداي_فارس
#سالروزشهادت
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسیـار زیبا و تاثیـرگزار✨🌟
#شهید_اسماعیل_دقایقی🌷
#سیره_شهدا
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
🔰 #سیره_شهدا #صدای_حرام
🌟کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفته ایی از مدرسه میگذشت، یک روز با چشمانی پر از اشک و چهره ای غمگین به خانه آمد. گفتم: مامان! راضیه جان چرا ناراحتی؟!
گفت: مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچه ها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم.
چندین بار به آنها تذکر دادم و خواهش کردم امام میگن تو دیگه شورشو در آوردی...!
💠یک روز یکی از بچه ها پرسید: راضیه تو چرا اصرار داری ترانه روشن نکنند؟! میگوید: گوشی که صدای حرام بشنود صدای امام زمانش را نمیشنود نمی شنود و چشمی که حرام ببیند توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا نمیکند...
🌷شهیده راضیه کشاورز🌷
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#سیره_شهدا🌷
مثل همه، مثل هیچ کس📖
بهش گفتم: «چرا یه طور لباس نمیپوشی که در شأن و موقعیت اجتماعیت باشه؟ یه کم بیشتر خرج خودت کن.
چرا همش لباسای ساده و ارزون میپوشی؟ تو که وضعت خوبه». گفت: «تو بگو چرا باید یه چیزایی داشته باشم که بعضیا حسرت داشتن اونا رو بخـورن؟ چرا باید زرق و برق دنیا چشمام رو کور کنه؟ دوست دارم مثل بقیه مردم زندگی کنم».
#شهیده_اعظم_شفاهی🌹
📚آن روز هشت صبح، صفحه21و22
🔆امام علی علیه السلام
اگر خدا را دوست مىدارید؛ محبّت دنیا را از قلبهایتان خارج كنید.
📚الحکم الزاهره، ترجمه انصاری، صفحه91
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@alamdar_qom79
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
#سیــره_شهدا
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید🌷.
#شهید_خلیل_مطهرنیا
#شهداي_فارس