eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
210 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید ابراهیم هادی
‌‌ باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید 🌹 @Alamdarkomeil
‌‌ 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ 🔸 🔷باران شدیدی در تهران باریده بود خیابان ۱۷ شهریور را آب گرفته بود چند پیر مرد نمیتوانستند به آن طرف جاده بروند پاچه شلوارش را بالا زده بود وبا کول کردن پیرمرد ها اونها رو به اون طرف جاده برد البته از این دست کارها خیلی انجام میداد🌷 🔷همراه در کوچه راه میرفتیم یکی از بچه ها که در حال بازی فوتبال بودند توپ را به صورت شوت میکند طوری که صورت سرخ شد ونشست وصورتش را گرفت عصبانی😡 شدم بچه ها از ترس پا به فرار گذاشتند اما بلند اونها رو صدا زد کجا میرید بیاید وسیله هاتون رو بگیرید ودوباره بلند شد گفت بنده خدا ها ترسیده بودند اونها که از قصد نزده بودند🌷 🔷در باشگاه کشتی بودیم چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان هم وارد شد تا وارد شد گفت ابرام جون تیپ وهیکلت خیلی جالب شده توی راه که می اومدی دوتا دختر خیلی ازت تعریف میکردند شلوار وپیراهن شیک که پوشیدی کیف ورزشی هم دستت گرفتی کاملا مشخصه ورزشکاری ناراحت😔 شد وتو فکر رفت . جلسه بعد رفتم برای تمرین تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت پیراهن بلند وشلوار گشاد پوشیده بود وبه جای ساک ورزشی لباسهاش رو توی پلاستیک گذاشته بود بهش گفتم ما باشگاه میایم هیکلمون درست بشه لباس تنگ میپوشیم که نشون بده این چه لباسیه پوشیدی . اما او به این حرفها اهمیت نداد وبه دوستانش توصیه میکرد واگر نه برای هر چیز دیگه ای باشه 🌷 🔷توی زمین چمن مشغول بازی فوتبال⚽️ بودم یکدفعه دیدم کنار سکو ایستاده ومجله ای دستش هست . بهش سلام کردم وگفتم چه عجب از این طرفا مجله رو بالا آورد وگفت عکست رو چاپ کردن خوشحال شدم😍 خواستم مجله رو از دستش بگیرم اما مجله رو کشید وگفت شرط داره . گفتم هرچی باشه قبوله دوباره گفت هرچی بگم قبول میکنی. گفتم آره بابا قبوله مجله رو ازش گرفتم یه عکس قدی از من بود و زیرش نوشته بود پدیده جدید فوتبال جوانان کنار سکو نشستم و مطالبش رو نگاه می انداختم گفتم دمت گرم خیلی خوشحالم😘 کردی راستی شرطت چی بود؟ کمی مکث کرد وگفت دیگه دنبال 😳 گفتم چرا جلو اومد ومجله رو ازم گرفت وعکسم رو نشونم داد گفت ببین این لباس با شورت ورزشی و این عکس فقط دست من وتو نیست خیلی از دختر ها دیدنش خیلی ها هم میبیننش بعد گفت چون بچه مسجدی هستی اینا رو بهت میگم تو برو من خیلی جا خوردم که شوخی میکرد وحرفای عوامانه میزد این حرف ازش بعید بود هرچند بعد ها به حرفش رسیدم بعضی از بچه های مسجدی ونماز خوان که اعتقادات محکمی نداشتند به دنبال ورزش حرفه ای میرفتند وبه مرور به 🌷 👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
🔸 و دوری از گناه 🔷 اما آنچه که ابراهیم را برای تمام دوستانش نمود. دوری ازگناه بود. او به هیچ وجه گرد نمی‌چرخید ⬇️ 🔷در باشگاه کشتی بودیم چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان هم وارد شد تا وارد شد گفت ابرام جون تیپ وهیکلت خیلی جالب شده توی راه که می اومدی دوتا دختر خیلی ازت تعریف میکردند شلوار وپیراهن شیک که پوشیدی کیف ورزشی هم دستت گرفتی کاملا مشخصه ورزشکاری خیلی ناراحت😔 شد و حسابی رفت تو فکر اما جلسه بعد که برای تمرین رفتم تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت پیراهن بلند وشلوار گشاد پوشیده بود وبه جای ساک ورزشی لباسهاشو توی یه پلاستیک گذاشته بود بهش گفتم ما باشگاه میایم هیکلمون درست بشه لباس تنگ میپوشیم که تیپ و هیکلمونو نشون بده اما تو الان برعکس..... آخه این چه لباسیه تو پوشیدی . 🔶 🔶 🔶 🔶 اما او به این حرفها اصلا اهمیت نداد وبه دوستانش همیشه توصیه میکرد ⬇️ واگر نه برای خودنمائی یا هر چیز دیگه ای باشه 🌷 👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
‌‌ باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید 🌹 @Alamdarkomeil
‌‌ باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید 🌹 @Alamdarkomeil
کانال شهید ابراهیم هادی
🌷یکبار وارد مسجد شدم می خواستم به دستشویی بروم. دو نفر دیگر از زیر زمین آمدند و گفتند به خانه می روند چون چاه دستشویی گرفته است. 💐من هم تصمیم گرفتم برای نماز به خانه بروم که ابراهیم آمد وقتی ماجرا را فهمید که چاه دستشویی گرفته ، آستینش را بالا زد و در را بست و بعد از ربع ساعت بیرون آمد. 🌴🌾بعد دیدیم که توی این ربع ساعت چاه را باز کرده و همه جا را تمیز شسته . بعد هم مشغول شستن دستان خودش شد. 📚سلام بر ابراهیم 2 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ 👉 @AlamdarKomeil 👈