⚘﷽⚘
#سیره_شهید 🌷
صبحانهای که به خلبانها میدادم ،
کره ، مربا و پنیر بود .
یك روز شهید کشوری مرا صدا زد و گفت :
فلانی ! گفتم : بله .
گفت : شما در یك منطقهی جنگی
در مهمانسرا کار میکنید .
پس باید بدانید
مملکت ما در حال جنگ است
و در تحریم اقتصادی به سر میبرد .
شما نباید ڪره ، مربا و پنیر را
با هم به ما بدهید
درست است که ما باید
با توپ و تانكهای دشمن بجنگیم
ولی این دلیل نمیشود
ما این گونه غذا بخوریم .
شما باید یك روز به ما ڪره ،
روز دیگر پنیر و روز سوم به ما مربا بدهید .
در سه روز باید از اینها استفاده کنیم
وگرنه این اسراف است .
من از شما خواهش میکنم
که این ڪار را نکنید .
من گفتم : چشم .
#شهید_احمد_کشوری
#سالروز_شهادت
#شهدایی
🌷|
#یاد_یاران
‼️به بیتالمال خیلی حساس بود. مقید بود وقتی از موتور یا وسایل سپاه استفاده میکرد آن را تعمیر کرده تحویل میداد. میگفت: «نمیدانم چرا وسایل را همین طور خراب میگذارند و میروند.»
‼️تا میدید کسی از اتومبیل یا وسایل بیتالمال استفاده میکند، سریع میگفت: «خوب شد امام (ره) آمد که شما هم ماشیندار شدید، خانهدار شدید. وگرنه بدبخت بیچاره بودید!» شوخیهایش جلف نبود. خیلی پرمعنا شوخی میکرد.
‼️آخر رجب بود. صبح زیارت عاشورا خوانده بود. میخواست روزه بگیرد، ملحفه را روی سرش کشیده بود که مثلاً من خوابم. شهید محمود غلامی بیدارش میکند که پاشو صبحانه بخور. سعید بهش میگه «محمود، اگه کسی بخواهد روزه بگیرد باید از شما اجازه بگیرد؟ ولم کن بابا!».
‼️ساعت ۱۰ راه میافتند برای تفحص. بین راه عاشورا میخواند و اشک میریخت. تا بچهها میدیدنش میگفت: «هوا چقدر سرده، از چشمهایم اشک میآید»؛ منطقه کاری سعید جای دیگری بود. دنبال شهید غلامی رفت.
‼️مین که منفجر شد شهید غلامی گفته بود کار من تمام است به سعید برسید. غلامی بعد از دقایقی همانجا شهید شد. ترکشهای آن مین به سعید خورده بود و او هم ...
#شهیدتفحص_سعید_شاهدی🌷
#سالروز_شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
┄┅─✵🕊✵─┅┄
✍ #خاطره_شهدا
🔰چشمش آسیب دید و دکترا گفتند بینایی اش رو از دست داده
می گفتند دیگه نمیشه کاری کرد و جراحی هم بی فایده است...
🔰محمد اصرار می کرد که شما عمل کنید و کاری به نتیجه اش نداشته باشید، به دکترا می گفت: فقط با ذکر یا زهرا علیها سلام عمل رو شروع کنید
🔰بعد از عمل دکترا از نتیجه ی جراحی حیرت زده شدند، عمل جراحی موفقیت آمیز بود با رمز یا زهرا علیها سلام
🔰بعد از سه ماه پیکرش سالم بود
🌷 سردار شهید محمد اسلامی نسب در روستای ایزنگان #داراب استان #فارس متولد شد. وی فرمانده گردان امام رضا (ع) بود که در چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ در محور شلمچه عملیات کربلای ۴ به فیض شهادت نائل آمد.
🌷این شهید بزرگوار با آغاز جنگ تحمیلی وارد عرصه جهاد در سرزمین خوزستان شد و تا لحظه شهادت به مبارزه با دشمنان پرداخت.
🌷در طول این مدت در عملیات های مختلفی شرکت کرد و از ناحیه چشم مجروح شد. در عملیات والفجر۸ با سمت فرماندهی گردان امام رضا(ع) به خط رفت و در اثر پخش مواد شیمیایی دچار مصدومیت شد
📚 رواق خونی سنگر، صفحه 66
#شهید_محمد_اسلامی_نسب 🌷
#شهید_حضرت_زهرایی
#سالروز_شهادت
شادیه روحش صلوات🥀
#خاطرات_شهدا
🔹قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: من که شهید شدم، مرا باید از روی پا بشناسید. من دوست دارم مثل امام حسین(ع) شهید شوم. چند بار هم گفته بود: اگر یک وقت آمدند و گفتند که حاجی توی بیمارستان است، شما بدانید کار تمام شده است و من شهید شدهام.
🔸همین طور هم شد. آن روز در خانهی مادرم بودیم که اعلام کردند: فردا تشییع جنازهی هفت شهید عملیات کربلای پنج در زنگی آباد انجام میگیرد. من به مادرم گفتم: «احتمال زیاد دارد که حاج یونس خودش را برای تشییع جنازه شهدا برساند.» به خانهی خودمان رفتم. اتاق را جارو کردم. کتری را هم پر از آب کردم و روی چراغ گذاشتم. بعد با مادر حاج یونس، اتاق را مرتب کردیم و به خانهی مادرم آمدیم.
🔹مادر حاج یونس گفت: «من دلم گرفته، میخواهم بروم بیرون تا ببینم بلندگوها چه میگویند.» بعد با عصا بلند شد و بیرون رفت. من هم کارهای فاطمه را کردم و توی روروک گذاشتم و آمدم بیرون. چند لحظه به اتاق برگشتم که چادرم را بردارم و با فاطمه به مسجد برویم. همین که آمدم، دیدم کسی فاطمه را بغل کرده است و صورتش را میبوسد. خوشحال شدم.
🔸در دلم گفتم: حتما حاج یونس برگشته و خودش را به تشییع جنازهی شهدا رسانده، امّا حاج یونس نبود. دو تا از دوستانش بودند ، وقتی مرا دیدند، رنگشان عوض شد. احوال پرسی کردم و از حاجی خبر گرفتم. پیش خودم فکر کردم که حاج یونس دوستانش را راهی کرده تا زودتر از خودش پیش ما بیایند تا عکس العمل ما را از دور ببیند و خودش حتماً جایی قایم شده است.
🔹حاج حسین مختارآبادی گفت: «حاجی زخمی شده؛ آوردنش کرمان.» یکهو دلم ریخت. قبل از شهادتش بارها به من گفته بود: «اگر کسی آمد و گفت که من زخمی شدهام و مرا به کرمان آوردهاند، شما بدانید که من شهید شدهام.» به حاج حسین گفتم: «پس حاجی شهید شد؟!» حاج حسین گفت: «نه، علی شفیعی شهید شده.» گفتم: «حاجی هم شهید شده.» گفت: «نه، علی اکبر یزدانی شهید شده.» من دیگر عکس العملی نشان ندادم.
🔸به خانه برگشتم، کنار شیر آب رفتم و سرم را انداختم پایین. اشک از چشمانم سرازیر شده بود نمیدانم چقدر گذشت که یک ماشین جلوی خانه نگه داشت و خانمی از آن پایین آمد .مادرم بنا کرد به گریه کردن و زدن خودش. فریاد میزد حاجی شهید شده. حتما حاجی شهید شده.
🔹آن خانم میگفت: «نه، زخمی شده. ما آمدهایم شما را ببریم پیش حاج یونس.» راست میگفتند. میخواستند ما را پیش حاجی ببرند. ساعت حدود 9 شب بود که ما را به ستاد معراج شهدا بردند. ما را برای دیدن جنازهی حاج یونس بردند. وقتی به معراج شهدا رفتیم، دیدیم تابوت حاج یونس را بر عکس تابوتهای دیگر گذاشتهاند. روی جنازه را که باز کردند، به جای سر حاجی پاهایش بود. من پارچه را کنار زدم. پاهای حاج یونس بود. همیشه به شوخی به من می گفت: هر وقت من شهید شدم، اگر سر نداشتم که هیچی! اگر سر داشتم، میآیی مرا میبینی، دستی روی سر و فکل من می کشی! بعد هم یک عکس از من بردار و پیش خودت نگه دار.
🔸امّا نگذاشتند که من سر حاجی را ببینم. فردایش فهمیدم که حاجی سر و صورت نداشت. من دست کشیدم روی پاهای حاجی. مصطفی، پسرم، هم بود. میدانید که چشمهایش ضعیف است. دست کشیدم روی پاهای پدر شهیدش و کشیدم به صورتش و چشمهایش. فاطمه هم بود عقلش نمیرسید که پاهای پدرش را ببوسد. کوچک بود. دست های را کشیدم روی پاهای حاجی و کشیدم روی دست و صورت بچّه هایم. خودم هم پاهایش را بوسیدم. او به آرزویش رسیده بود. همیشه در دعاهایش می گفت:- خدایا، اگر من توفیق شهادت داشتم، دوست دارم مثل امام حسین شهید بشوم.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ تیپ امام حسین لشگر ۴۱ثارالله
#سردارشهید_حاحیونس_زنگیآبادی🌷
#سالروز_شهادت
#روایٺــ_عِـشق ✒️
‼️ماه رمضان بود. جهاد نیمه شب تماس گرفت و گفت که آماده شوم و به چند نفر دیگر از دوستانمان که ازافراد مورداعتماد جهاد بودند بگويم حاضر شوند، میخواهیم برویم جایی...
‼️ساعت نزدیک 3 ، 2:30 صبح بود در محلی که قرار گذاشته بودیم جمع شدیم. همه نگاه ها به دهان جهاد بود تا باز شود و بگوید که چرا مارا اینجا جمع کرده،
‼️جهاد بعد از چند دقیقه گفت بچه ها سوار شوید ما هم بدون اینکه چیزی بپرسیم سوار شدیم. در راه کسی حرف نزد. در خانه ای ایستاد که از ظاهر کوچه معلوم بود افراد ساکن در اینجا وضع خوبی ندارند.
‼️از ماشین پیاده شد وماهم همین طور نگاهش میکردیم، بسته ای از صندوق عقب ماشین درآورد و به من داد و گفت برو در آن خانه و این را بده و بيا.
‼️گفتم جهاد این چیه؟ گفت کمی خوراکی هست برو ... چند قدم که رفتم برگشتم و با تعجب نگاهش کردم و او هم مرا نگاه کرد و یک لبخند زد وگفت راه برو دیگر ..... رفتم سمت در و در را زدم کسی آمد جلوی در و بدون اینکه از من سوالی بکند بسته را گرفت، تشکرکرد و رفت داخل خانه ..
‼️آن لحظه بود که فهمیدم جهاد قبلا هم اینکار را میکرده و برای آن ها چیزی میفرستاده و ما بیخبر بودیم، حالا هم برای اینکه ممکن بود کسی بشناسدش نیامد بسته را بدهد.
‼️تنها چند نفر از خانواده اش این را میدانستند، آن
هم فقط به این خاطر که ماه رمضان که دیروقت می امد نگرانش نشوند. بعد از شهادتش بود که فهمیدند، جوانی که شبهای رمضان، سفارش مولایش امیر المومنین را ترک نمیکرد، شهید جهاد مغنیه بود.
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
#سالروز_شهادت
┄┅─✵💖✵─┅┄
#خاطرات_شهدا
🔰يك جوان مومن امروزي و با ولايتي بود. از نوجواني دغدغه اش حضور در حزب الله بود و بخاطر شرايط زندگي وموقعيت پدرش اين موضوع را به خوبي و راه مقاومت اسلامي رو با جون ودل درك كرده بود.
🔰بعد از شهادت پدرش حضورش در حزب الله وفعاليت هاي مقاومتي به شكل جدي ورسمي اغاز شد. جهاد چهره بسيار گرمي داشتوهركس چه اورا ميشناخت و چه نميشناخت به دليل محبت و گرمايي كه در چهره اش داشت به او علاقه شديدي پيدا ميكرد.
🔰جهاد دوستان زيادي داشت وحتي دوستان صميمي پدرش هم مدوستان او به حساب مي امدند و در بسياري از كارها از اون مشوت و كمك ميگرفتند او حتي فعاليت هاي مقاومتي اش را به جبهه و نبرد مختص نكرده بودو در دانشگاه هم سعي ميكرد از راه ديگه اي شيوه زندگي اسلامي و فرهنگ مقاومت را به جوانان نشان دهد.
🔰او گروهي در دانشگاه تشكيل داد كه در ان از همه نوع قشر و مذهبي حضور داشتند و فعاليت ميكردن به امام حسين علاقه خاصي داشت و هميشه در محرم ها در حسينيه ها و مساجد حضور داشت و خالصانه عزاداري و گريه ميكرد.
🔰به نمازش اهميت زيادي ميداد و تمام تلاش خود را ميكرد كه نمازش را اول وقت بخواند. نماز شبش ترك نميشد و هرگاه ميخواست نمازشب بخواند نميزاشت كسي متوجه بشود و در اتاقش را ميبست و انگار همه ميدانستن الان كسي اجازه ورود به اتاقش راندارد.
🔰براي خانواده شهدا احترام خاصي قائل بود و هميشه پيگير وجوياي احوالات ان ها بود و تمام تلاش خود راداشت كه اگر به چيزي احتياج داشتن و يا كاري بود در حد توانش برايشان انجام دهد و با فرزندان شهدا ارتباط صميمي داشت و سعي ميكرد اگرميخواست به سفر برود به تنهايي ان هارا هم همسفر خود ميكرد.
🔰جهاد با اينكه يك جوان امروزي بود اما فوق العاده مومن و نجيب بود و حدو حريم خود را با هركس بخصوص نامحرم حفظ ميكرد به طوري كه در هر فضايي حضور پيدا نميكرد يا اگر مسائلي در اينباره اتفاق ميفتاد حتما متذكر ميشد.
🔰با اينكه فرزند يكي از بزرگترين اسطوره هاي مقاومت اسلامي بود اما از پدرش فقط راه ورسم و مسلمان حقيقي بودن را به ارث برده بود نه شهره و آوازه و مقام پدرش را!!!...
✍به روایت یکی از رزمندگان حزب الله لبنان…
#شهید_جهاد_مغنیه🌷
#سالروز_شهادت
┄┅─✵💖✵─┅┄
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
❣این اواخر وقتی از او عکس میگرفتم، آن قدر به شهادتش یقین داشتم که وقتی پشت لنز توی چهره اش نگاه میکردم باخودم میگفتم این عکس آخر است.
❣بارها این از ذهنم خطور کرده بود.تقریباً پنج شش ماه آخر، هرچه عکس از او میگرفتم بعداً ازحافظه دوربین پاک میکردم.
دلم نمی آمد عکسی از او گرفته باشم که عکس آخر باشد.
❣باخودم میگفتم ان شاءالله هنوز هم هست و دفعه بعدکه دیدمش بازهم از او عکس میگیرم.
یکی ازعکس هایش راخیلی دوست داشتم. هدفون بزرگی روی گوش هایش بود و داشت فایلی را گوش میکرد.
❣تا چند روز قبل از شهادتش این عکس را نگه داشته بودم، اما آن را هم حذف کردم. دوست داشتم که هنوز باشد، اما از حالت هایی که این اواخر داشت یقین کرده بودم رفتنی است.
❣به خاطر حذف کردن آن عکس ها تاسف نمی خورم.
به همه ساعات اندکی که چندماه قبل از شهادتش در کنارش بودم و به لحظاتی که با اوگذرانده بودم افتخارمی کنم.
❣همیشه حواسم بودکه کنار شهید زنده ای هستم که روی خاک قدم می زند.
به روایت برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
#سالروز_شهادت
شهید مدافع حرم #محمود_مراد_اسکندری🌸
🌸محل شهادت: منطقه تل جبین. عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا
🌸نحوه شهادت اصابت گلوله به سر
#استان_خوزستان
الگو برداری از شهداء 📣
از مربیان نظامی باتجربه بسیج در سطح اهواز بود.
از خصوصیات اخلاقی این شهید بزرگوار این است که بسیار متواضع و خوش اخلاق بود.😊
ویژگی خاص اخلاقیش هم این بود که خیلی آدم شوخ طبع و انیس و خوش خنده ای بود. یعنی از اينكه کنارش مى نشستى خسته نمیشدی.😄
همیشه نماز اول وقت رو ترجیح میداد و نمازش قضا نمیشد.❤️
اصلا اهل غیبت و دروغ نبود و همیشه در گفتارش صادق بود🌸
در بحث امر به معروف و نهی از منکر هم هرجا که لازم میدید بدون درنگ و بی تعارف و بادلايل محكم امر و نهی میکرد.💔
راوی #همرزم_شهید
#سالروز_شهادت🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برادر شهیدم شهادتت مبارک 🎂
یادت باشد به یادت هستیم 💔
#سالروز_شهادت
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#ارسالی_اعضا
@modafehh
⚘﷽⚘
#عاشقانه_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#محمودرضا_بیضایی
پیکر #محمودرضا سر تا پا غرق خون بود.
پیکر آمد بهشت زهرا(س) و لباسهای رزم از تنش خارج شد.
#بازوی_چپ از کتف جدا بود و با چند عضله به بدن بند بود.
روی بازو، در اثر ترکشها و موج انفجار، تا روی مچ بشدت آسیب دیده بود.
#پهلوی_چپ پر از جراحت بود.
بعدا شمردم، روی پیراهن طرف پهلوش ۲۵ جای اصابت ترکش بود.
سر یکی از ترکشهایی که اصابت کرده بود از زیر #کتف راست خارج شده بود.
ساق #پای_چپ شکسته بود و ترکش کوچکی هم به سرش گرفته بود.
با همه جراحاتی که جلوی چشمانم بر پیکرش میدیدم ...
زیبا بود ....
زیباتر از این نمىشد که بشود ....
#غبطه میخوردم به وضعی که پیکرش داشت.
توی دلم گذشت و زیر لب گفتم ماشاءالله داداش!
ای والله!
حقا شبیه #امام_حسین_ع شدهای.
اما نه !
شبیه #حضرت_زهرا_س بیشتر ...
چه میگویم ؟...
هیچکس نمیدانست حرف آخری داشته یا نه ؟!
آنهایی که بالای سرش رسیده بودند میگفتند :
نفسهای آخرش بود و حرف نمی زد.
نمىدانم ...
شاید وقتی با موج انفجار به دیوار کانال خورد، یا #زهرا گفته باشد.
#سالروز_شهادت
راوی :
#برادر_شهید
💌همسر شهید جواد جهانی نقل میکنند:
من در تلفنم، نام همسرم را
با عنوان "شهیــــد زنــــده" ذخیره کرده بودم؛
یک روز اتفاقی آن را دید
و درباره علتش سوال کرد!🤔
به ایشان گفتم:
آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما میبینم
و عشق شهادت داری که برای من شهید زندهای❤️
قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد
و گفت: شمارهاش را بگیرم☎️
وقتی این کار را کردم،دیدم
شماره مرا با عنوان
"شریک جهادم و مسافر بهشت "
ذخیره کرده بود🤍
گفت: از اول زندگی شریک هم بودهایم
و تا آخر خواهیم بود
و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است
اما من با ارزشترین داراییام را
به خدا میسپارم و میروم
آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود
که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم💚
شام غریبان امام حسین علیهالسلام بود
که در خیمه محلهمان
شمع روشن کردیم🕯
ایشان به من گفت
دعا کنم تا بیبی زینب قبولش کند🙏
من هم وقتی شمع روشن میکردم،
دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،
من نیز به شهدا خدمت کنم
و منزلم را بیتالشهدا قرار دهم✨
#سالروز_شهادت
شادی روح پاکش صلوات 🌷
✨اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم✨
به یاد مجاهد بیمرز
کابوس صهیونیست ها
خار چشم منافقین و کفار
فرمانده بلند آوازهی جبههها
مغز متفکر نیروی دریایی سپاه
از بنیانگذاران رزم های نوین دریایی
قهرمان سه دوره بوکس جوانان ایران
حامی بزرگ گروههای مقاومت در منطقه
#شهید_دریادار_حاجعبدالله_رودکی
۸۹ ماه حضور بیامان در جبههها از گردانهای غواص لشکر۱۹ فجر گرفته تا تشکیل قرارگاه نوح نبی و شناسایی منطقه عملیاتی والفجر۸ از او چهرهای نامدار در پشتِ خاکریزها ساخته بود.
او از بنیانگذاران نیرو دریایی سپاه و پیشگام در علم موشکی ایران و همچنین نقشآفرین در جبهههای مقاومت بود. صهیونیستها او را عبدالقادر ایرانی نام نهاده بودند حتی چندین بار اقدام به ترور او کردند اما او هر با چابکی از مهلکه رهیده بود. تا سرانجام در نهم خرداد سال ۱۳۷۹ منافقین کوردل با ترور او در شهر آب پخش، شهرستان دشتستان درصدد حذف این چهره برجسته برآمدند.
#سالروز_شهادت
#روحششاد_باصلوات🌷