eitaa logo
بنیاد مهدویت استان البرز
2هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
167 فایل
﴾﷽﴿ 🔰محور فعالیت بنیاد:آموزشی_فرهنگی_ پژوهشی کرج_بلوار ملاصدرا_به‌سمت نبوت‌_بعد از ابوذرجنوبی _بنیاد‌ فرهنگی‌ حضرت‌ مهدی‌ موعود(علیه‌السلام) 02634294152_02634214145 +989370754174 ارتباط با ادمین ها👇 @Admin_mahdaviii @alborz_mahdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️ ◾️ ◼️ ⬛️ داستان ، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار قسمت چهلم_ رفته رفته توانم کم و کمتر میشد. بی سحری روزه گرفتن، پا به پای خانواده ی سامره به دنبال گاری دویدن، رنج تنهایی او را در خانه باغ تحمل کردن، و لحظه به لحظه دادخواهی ملکه را شنیدن، خسته و فرسوده ام کرده بود. به سختی از جایم بلند شدم و به وضو خانه رفتم تا تجدید وضو کنم. تمام راه به سرنوشت ملکه فکر میکردم. آینه های وضوخانه را به طور موقّت درآورده و برده بودند، تا ایام اعتکاف تمام شود و با این کار، رنج نگاه نکردن در آینه را از روی دوش زنان برداشته بودند. احساس سبکی میکردم، چقدر سبکباری لذتبخش است! هرچه سبکبارتر شوی، صعود هم راحتتر میشود. ایکاش میتوانستم از بار غم ملکه کم کنم و سنگینی خاطرات سامره را از روی دوش او بردارم! سنگینی ملکه جلوی صعود مرا هم گرفته بود! سامره در عالم بچگی و بیخبری و از سر فقر و بیچارگی تصمیم اشتباهی گرفته بود و بار ندامت او را ملکه به دوش میکشید. دست خان دیگر از دنیا کوتاه شده بود و نمیشد یک طرفه به قاضی رفت. صابر خان، خانزاده بود و هفت پشتش خان بودند و همه ی خانها مثل او عمل کرده بودند و سامره رعیت بود و هفت پشتش هم رعیت بودند. سهم رعیت در سفرهی خان بود و همه ی رعیت، چشم امید به برداشتن سهم خود از سفره ی رنگین خان داشتند. صابر خان هوس عشق دخترکی زیبا رو را در سر پرورانده و به بهره اش هم رسیده بود. سامره هم به سهم خواهی خود و خانواده اش بر سر سفره ی صابر خان نشسته و تا مدتی هم به بهره اش رسیده بود! زندگی برد و باخت داشت و در این جدال تمام نشدنی پای درد دل هر کسی می نشستی، خود را بازنده ی این میدان میدانست. اگر صابر خان را هم از قبر بیرون میکشیدی و زنده میکردی و از حال و روز دنیایی اش میپرسیدی، حتما زبان به شکایت باز میکرد! جدال سامره و صابر خان در ذهنم بالا گرفته بود که وارد مصلی شدم. نوای روح بخش قرآن شنیده میشد، گویا کسی بار سنگین این قضاوت را از روی دوشم برداشت، " ألَم تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ ... و ثمودَ ... و فِرعونَ... أِنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصاد"! آیا ندانستهای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ و با قوم ثمود؟ و با فرعون؟ بی تردید پروردگارت در کمینگاه است! عاد و ثمود و فرعون و همه ی طاغیان دوران، در ید قدرت "َ لَبِالمِرصاد" تار و مار شده بودند؛ خان و خانزاده ها که دیگر عددی نبودند! احساس سبکی میکردم، سنگینی ذهن از سنگینی بدن هم بدتر است. ادامه... @alborzmahdaviat