#داستان_مذهبی
▪️
◾️
◼️
⬛️
داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار
قسمت هفتم_#ملکه
مات و مبهوت و خیره به در مصلی نگاه میکردم. ناگهان پیرزنی قد بلند و باریک اندام نظرم را به خود جلب کرد. از دور چهره اش مثل ماه تابان بود. با وجود پیری و چروک های زیادِ روی صورت، معلوم بود که در جوانی بسیار زیبا بوده است. چشمهای عسلی، بینی باریک و پوست برّاقِ بدون کَک و مَک، جلوه ی خاصی به صورتش بخشیده بود. مقنعه ی مشکی پوشیده بود و چادر مشکی کوتاهی به سر داشت. پیرزن ساک کوچکی در دست داشت که معلوم بود، خالی است. مدتی کنار در ایستاد و هاج و واج به این طرف و آن طرف نگاه کرد. من برای چند لحظه میخکوب او شدم. پیرزن عجیبی بود انگار به یکباره سر از مصلی درآورده بود و بدون آمادگی قبلی آمده بود.
جمعیت زنانِ داخل شبستان به بالای پانصد نفر رسید و دیگر جای نشستن نبود. دور تا دور من هم پر شد. بیشتر جاها را ساکها و پتوها و غذاها اشغال کرده بودند. پیرزن برای چند دقیقه ای کنار در ورودی ایستاد و بدون اینکه با کسی حرفی بزند به مردم نگاه کرد. پیرزن در میان جمعیت به طرف وسط شبستان به راه افتاد و بی هدف به اطراف حرکت میکرد. من بی اختیار محو او شدم؛ مانند ملکه ای زیبا که در قصر پادشاهی خویش قدم میزند به اطراف سرک میکشید. از اکثر زنان بلندتر بود و با وجود کهولت سن، هنوز راست قامت بود. چندباری در وسط مصلی دور خودش چرخید و آنقدر ایستاد و دوباره راه افتاد که من از دنبال کردن او خسته شدم. سرم را پائین انداختم و مشغول دعا شدم. مدتی گذشت. فضای داخل شبستان چنان شلوغ شده بود که صدا به صدا نمیرسید.
جمعیت رفته رفته بیشتر و بیشتر میشد و فاصله ها کم و کمتر. خانمهای انتظامات با حالتی التماس گونه از همه میخواستند تا جمع تر بنشینند تا فضا برای دیگران هم باز شود. از میان معتکفین کسی با صدای بلند فریاد زد که، خداوند در قرآن میفرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید هنگامی که به شما گفته شود مجلس را وسعت بخشید، پس وسعت بخشید، تا خداوند بهشت را برای شما وسعت بخشد. بی اختیار به یاد تنگی مسیر برج افتادم، ایکاش کسی جایی برایم باز میکرد! مقابل من اندک فضای خالی بود که وسایلم را گذاشته بودم. وسایلم را به خودم نزدیکتر کردم تا جایی برای کسی باز کرده باشم. به محض برداشتن وسایلم، کسی در آن جا نشست. سرم را بالا بردم ببینم چه کسی نشست، دیدم ملکه است!
ادامه دارد...
@alborzmahdaviat
🎉#آخرین_عروس 🎉
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت5⃣1⃣
ــ بايد #فرصت را غنيمت بشمارى، بايد بنويسى! تو بايد #جوانان را با #حكيمه بيشتر آشنا كنى.
ــ باشد. مى نويسم. مقدارى #صبر داشته باش.
اكنون رو به #حكيمه مى كنم و مى گويم: "آيا مى شود براى #جوانان خاطره زيبايى تعريف كنيد تا آن را #بنويسم".
او به فكر فرو مى رود، #دقايقى مى گذرد. #حكيمه رو به من مى كند و مى گويد: "فكر مى كنم بهتر است خاطره #آخرين_عروس را براى شما بگويم".
مى دانم تو هم دوست دارى اين #خاطره را بشنوى.
#خاطره_آخرين_عروس!
#همسفرم! من و تو آماده ايم تا اين #خاطره را بشنويم. گويا #حكيمه از ما مى خواهد به #سفرى برويم. سفرى دور و دراز!
بايد به #اروپا برويم، به سرزمين "روم"، قصر #امپراتورى.
ما در آنجا با #دخترى به نام #مليكا
آشنا مى شويم...
💞🏳💞
#مادر! به من چند روزى #فرصت بده!
براى چه❓
مى خواهم در مورد #همسر آينده ام فكر كنم و #تصميم بگيرم.
ــ اين كار #فكر كردن نمى خواهد. آخر چه كسى بهتر از پسر #عمويت براى تو پيدا مى شود❓
#مادر نزديك مى آيد و روى #مليكا را مى بوسد. او #آرزو دارد #دخترش هر چه زودتر #ازدواج كند.
اگر اين #ازدواج صورت بگيرد به زودى #مليكا، #ملكه👑 كشور #روم خواهد شد.
#ادامه_دارد...
#بنیاد_مهدویت_استان_البرز
http://eitaa.com/alborzmahdaviat
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💞 #آخرين_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت8⃣1⃣
هر چه او به #دينى كه #كشيش ها از آن دم مى زدند بيشتر #شك مى كرد، راز و نيازش با #خدا بيشتر مى شد.
#مليكا از #خدا مى خواهد او را #نجات بدهد.
او از همه چيز و همه كس خسته شده است ولى از #خدا و #دوستان_خدا دل نكنده است.
او #منتظر است تا #لطف_خدا به سوى او بيايد.
او مى داند كه اگر با پسر عمويش #ازدواج كند تا آخر #عمر بايد به وضع موجود، #راضى باشد.
اگر #روحانيّون بفهمند كه #ملكه آينده روم به #قداست آنها شك دارد چيزى جز #مرگ در #انتظار او نخواهد بود.
آنها آن قدر قدرت دارند كه حتّى #ملكه آينده #روم را مى توانند به #قتل برسانند.
آنها هرگز #شمشير به دست نمى گيرند تا #ملكه را به قتل برسانند، بلكه #اسلحه اى بسيار قدرتمندتر از #شمشير دارند.
كافى است آنها به #مردم بگويند كه #ملكه مرتّد شده و به دين #خدا پشت كرده است، آن وقت مى بينى چگونه #مردمى كه تا ديروز ساكت و آرام؛ بودند، آشوب به پا كرده و به #قصر حمله مى كنند تا براى #خشنودى و رضايت #خدا، #ملكه را بکشند.
#ادامه_دارد
#بنیاد_مهدویت_استان_البرز
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
http://eitaa.com/alborzmahdaviat
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0