الفلاممیم
شیخِ ما (حَلّاج) دلتنگ یار بود. به خانه یار رِسید، قَدَّش به پنجره نرسید، سر خویش بُرید و زیرِ پا نَ
پس آنگاه سَر بینداختند و بوریایی آوردند، که هفتاندامِ مَرد از هم باز افتاده بود. همه درپیچیدند و نفت زدند و سوختند، و خاکسترِ او از فراز گلدسته بیافشاندند، که در صحبتِ بادِ بهار رفت.
-حلاج الاسرار، بیژن الهی
این دو قول علامتین ذوالفنون و سیدالطائفتین حجت هرکس که راه را جدا میداند و الا که کسی از آفتاب دلیل نمیخواهد:
علامه حسنزاده:
سینه ی خود را شکافتم، به هر جای آسمان رفتم این سید را دیدم، باید قنبر حضرت خامنهای کبیر بود.
علامه طهرانی:
امروز علَم اسلام دست آیتالله خامنهای است و تعظیم ایشان تعظیم اسلام و تضعیف ایشان تضعیف اسلام است. هر سخنی که منجر به تضعیف ایشان گردد حرام مسّلم و معصیت کبیره و گناهی است که بخشوده نمیشود.
الفلاممیم
یک سال گذشت و الفلاممیم یکساله شد.
-واجمعوا للفناء-
سنهای نزدیکتر شدیم و نفهمیدیم
ببخشای بر ما
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
-جناب حافظ
-کهیعص-
فرمود:
والله ما راینا حبا بلا ملامه
که:
اختياری نيست در كُشتن نگاه يار را
تا به خود جنبيدهای بیاختيارت میكُشد
والحمدلله.
ما گرفتیم چنان جانب دنبالش را
که به کرسی لب آورد قضا خالش را
نازنینی که حیا شرم کند در بر او
گل بپرسد مگر از باد صبا حالش را
تیرهبختان تو را حوصلهی زلف کجاست
خط نوشتیم که یا رب برسان خالش را
جوشش ناز پس پرده نگهبانش شد
قلمی کو که کشد منت تمثالش را
یار شیرینتر از آن است که سالش پرسند
کس نپرسد ز عسل هیچ کجا سالش را
بند نعلین نبندد چو به گلزار آید
که بر آن بند کشد کشتهی پامالش را
حیرت اندازهی صد نسخه زیارتنامه است
کر شود هر که زند لال صدا لالش را
نازِ محضی که به آیینه، نیاندازد روی
یا رب از سنگ نگه دار تو اقبالش را
هوس خال تو دارد به سر و شرم به لب
چه کند معنی ترسوی تو تبخالش را
_معنی زنجانی
هدایت شده از الفلاممیم
_به بهانهی پنجم ماه مبارک، ولادت حضرت قاسم ابن الحسن_