eitaa logo
الف‌لام‌میم
507 دنبال‌کننده
260 عکس
53 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱-مَرد نیستیم. به خودش که مرد نیستیم. مرد خواهرش بود. مرد آن زنی بود که یک سال نشده خودش را رساند. عرض من این که، یک کلمه، ما چه می‌فهمیم. باقی‌اش روضه است. روضه‌خوان باید بخواند. روضه‌خوان بایست بگوید: چند عشق، زبان‌زد عالم است. از شرطِ ازدواج با عبدالله بگوید. بگوید، بگوید و نهایتا بخواند: «ولی آی مردم...». ۲-«بازم یاد تو میفتم...». همین‌قدر که می‌شود. همین اندازه که می‌توانم. «همین که یک نسیم سرد می‌پیچه دور اطرافم...». نقل است دیگر. شیطان گفت «همین؟». نقل است، سخت گرفت. خدای عالم سخت گرفت. خورشید گرم‌تر تابید. زره سخت‌تر بر بدن آمد. می‌دانید دیگر. «هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید...». ۳-«یه وقتا از غمِ دوریت، نمی‌دونم کجا هستم...». خواب بود. خواب. بغل باز می‌کردی پایین پا، گوشه‌ی علی‌ اکبر. راه گم می‌کردی خیابان سدره، مقام علی اکبر. بعضی چیزها گفتنی نیست. خیلی چیزها. گفتنی نیست از او بپرسی. در مقام سوال باشی. آخر «چه معجزی است تو را در بریدن از علی اکبر/ به روی خاک نشستی و از آفتاب گذشتی». گفتنی نیست. مثلاً قدم بشماری از مخیمِ حسینی، از بعضی خیمه‌ها تا مقامِ جناب علی اکبر. یک کلمه روضه‌ی سیدحسین مومنی مانده بود برایم: «این عبا زیر پا گیر می‌کنه...». ۴-«همین که اولِ هر روز طلوعِ صبحو می‌بینم...». بعد از غروب، طلوع ِ تو هم رسید. نقل است چهل روز آسمان خون گریست. از گریه‌ی آسمان سوال شد. فرمودند: خورشید در طلوع و غروب سرخ می‌شد. طلوعت یک بار و دو بار نبود. معروف است چهل منزل طلوع کردی. منتظرم. منتظر می‌مانم. زیر خاک نباشیم برایت می‌خوانم: «تو چه خورشید جمالی، که طلوع رخ تو/اوّل طلعت سال قمری می آید». ۵-از دوری چه بگویم. من اشک‌های دلتنگی را در باب‌القبله حرمت ریخته‌ام. الغرض که. حرف است دیگر. ما اهل حرفیم. بگذار بخوانیم برایت. هم‌زبان خواهرت باشیم. بگوییم دیگر «روبروی من عزیزم، روزگار روشنی نیست/من ازت خاطره دارم، خاطره چیز کمی نیست».
۱-«پایان». ۲-پایان انشای ما، اول صفحه است. چه عرض کنم. عمرِ نوح دارم. چشیده‌ام، کاویده‌ام، دویده‌ام، خوانده‌ام، مانده‌ام، دیده‌ام، شنیده‌ام. عمرهایی را یک ساعته گذرانده‌ام. شخصیت داستان‌ها را دیده‌ام. فکر کرده‌ام. یکی شده‌ام. تولد، زندگی، مرگ. آن‌قدر از سر گذرانده‌ام، آن‌قدر نرسیدن دیده‌ام. آدم‌ها برای من، خودِ من‌اند. من؟ من راننده تاکسی خطیِ میدان مطهری تا زنبیلم. خانه‌ام در موناکو است. اسمم در پیاده‌روی هالیوود نقش بسته. پیرمرد ِکفن فروش ِ شارع‌الرسول‌م. خیابان‌های فلورانس را حفظم، آن‌جا عشق‌ها، گذرانده..، از سر دوانده‌ام. حافظ‌م، بهار است و شعر می‌خوانم. بارِ کامیونت‌م تره‌بار است، نرسد خراب شده. به فکرِ جمع ِ بحارم، مجلسی‌ام در جست‌وجوی لجنه. در آرزوی دیدار، اویسم در خدمت مادر. مغروقم، در دستگیری به کشتیِ نوح. اسیرم، مغضوبِ رومولوس. فیل‌سوفم، در محضر کندی. به خون آغشته‌ام، سرِ فرزند در آغوشم. مُرده‌ام، افتاده از درخت نارگیلِ جزیره‌ی بی‌نام. زنده‌ام، محبوسِ غارِ نموری در آمازون. در فکر دیس دادن به حریفم با رپ. در حال آشپزیِ خیابانی در هند. ابراهیمِ نبی را در آتش انداخته‌ام. میان آتش نشسته‌ام، سرد، دل‌پذیر. کاش آن‌روز اوپنهایمر را کشته بودم. به صحنه کات می‌دهم. بس است. «پایان». ۳-نهایتا «کدام کیکِ تولد، کدام شمعِ مزار/توهم است که ما آمدیم و ما رفتیم». فروردین. عید شد. چهار سال از این کانال گذشت. ماه رمضان تمام شد. بیست و یک سال از من. داستان اسرائیل و ایران. و تمام شد. فروردین هم گذشت. نمی‌دانم، «پایانِ» داستان، اولِ داستان است یا آخر داستان. اولِ داستان می‌خواندیم «یکی بود، یکی نبود...» و آخرش «کلاغه به خونش نرسید» یا برعکس؟ سلام ابتدای سخن است یا انتها؟ «حدیثِ زلفِ درازِ تو کوته است از این رو/که گفته‌ایم به هم اول معاشقه شب خوش». بالاخره که اولِ داستان، آخرِ داستان است. همه داستان‌ها نهایتا به هم می‌رسند. تکرار در تکرار، ادوار در ادوار. ۴-«به نام خدا»!
سوال بردار نیست. آسمان، آیینه‌ی دریاست. آسمانِ چشمِ او؟ آیینه‌ی دریا. غافل، دل در گرو ایوان آیینه‌ی اوست. آسمان، آیینه‌ی دریاست. ایوان آینه‌اش، ساکن صحن امام رضاست. به حسب آیینه بودن اوست، «فداها ابوها»ی پدرش. به حسب آیینه بودن اوست، زیارت چهارده نور در زیارت او، که «عارفان در مزار یکدگرند».
«میکده حمام نیست»، ادب دارد. «لنگ و لوک و خفته شکل و بی ادب» جایی ندارد. با ادب بایست بر ضریحش بوسه زد. از آن جهت که «غالبا جام مست‌ها دهنی است»، تو ادب کن و «پیاله دهنی را ببوس و بعد بنوش/که پیش از تو ندانی که خورده است شراب».
باقی نوشته‌ها گریز است و روضه. بماند. بگذریم.
به ذهن من، وعده‌ی «سیجعل لهم الرحمن ودا» بایست تمام می‌شد، به نهایت خود می‌رسید... رحمة الله علیه...
نام برازنده است:
هدایت شده از KHAMENEI.IR
17.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 | نوه‌های شهید دکتر رئیسی صبح امروز در آغوش رهبر انقلاب 🖤 💻 Farsi.Khamenei.ir
الف الفِ ابتدا یا الفِ ابراهیم؟ هیچ کدام. آیِ آتش. آیه‌ی آتش، آیه‌ی برداً و سلاماً. آتش که برای ابراهیم آتش نیست. گلستان است. الغرض وظیفه که چه عرض کنم، به دلم مانده بود بنویسم. به دلم بود از همان حب. به دلم بود؛ نامه‌ی عذرخواهیِ ما باشد.
ب باءِ بسم الله. باءِ بالاسر. بالاسرِ حرم آقا امام رضا. کم سال‌تر از الان بودم. جمع ِمسافرت ما بودیم و خواهر و داماد و باباجاقا و مادرجون. بچگی ما و حرم، در به درِ صحن و آدم معروف‌ها می‌گذشت. نمازِ صبح، محمد، بالاسرِ حرم اشاره کرد به آخوندِ سیدی. «می‌شناسی؟ تولیت حرم است، رئیسی».