🌷 انا لله و انا الیه راجعون🌷
🌴 و مادری دیگر از مادران صبور شهدا آسمانی شد
🏴 «حاجیه خانم زاده گندم» مادر شهیدان *محمود سوداگر* و *حاج احمد سوداگر* دارفانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.
💐الف دزفول ضایعه درگذشت این مادر بزرگوار را محضر مبارک حضرت ولیعصر(عج) و خانواده محترم ایشان و مردم شهید پرور دزفول تسلیت عرض می نماید.
🔅غفران و رحمت الهی برای آنمرحومه و صبر و اجر برای بازماندگان از خدای متعال مسئلت دارم .
🌷 شهید محمود سوداگر، متولد ۱۳۴۰ در مورخ ۳۶۵/۱۱/۲۵ در عملیات کربلای۵ در شلمچه و حاج احمد سوداگر متولد ۱۳۳۹ در مورخ ۱۳۹۰/۱۱/۲۱ در اثر عوارض ناشی از جراحات دوران دفاع مقدس به فیض عظیم شهادت نائل آمدند و مزار مطهرشان در گلزار شهدای بهشت علی شهرستان دزفول زیارتگاه عاشقان است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
هدایت شده از الف دزفول
🔅قصه ی خورشید 🔅
🌷1️⃣1️⃣قسمت یازدهم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم رب الشهدا و الصدیقین
✅«قصه ی خورشید » روایتگونه ی کوتاه و تکان دهنده ای از زندگی آزاده ی دزفولی با 119 ماه اسارت و 50 درصد جانبازی ، « شهید حاج غلامحسین خورشید» است از زبان همسر صبور و رزمنده اش « زهرا افضل پور »
🌅خورشید این قصه ، 13 تیر ماه 1397 در اثر عوارض ناشی از شکنجه های رژیم بعث عراق غروب کرد
✍️ هر روز یک قسمت از این روایتگونه ی بی نظیر منتشر می شود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دکتر با عصبانیت سه بار با کف دست زد روی برگه ی روی میزش و گفت: «ببین خانم! من نوشتم 70 درصد! هان..! هان...! هان...!»
تهران هم مجدداً همان 70درصد را مورد تأیید قرار داد؛ اما مرغ بنیاد دزفول یک پا داشت. می گفتند 50 درصد و لاغیر. هیچ تغییری در درصد جانبازی اش اعمال نکردند که نکردند.
از بس برای این موضوع دوندگی کرده بودم، دیگر از پا افتادم و حاجی گفت که بی خیال موضوع شویم و این درد را هم مثل سایر دردهایش به خدا واگذار کرد. دردی که دیگر یادگار زندان های عراق نبود و حقیقتاً زخم خودی ها دردناک تر است و کاری تر. دیرتر التیام می یابد و شاید هم اصلاً التیامی در کار نباشد.
بهار زندگی حاجی برای آرامش و آسایش این مردم خزان شده بود و حالا همانان که از ثمره ی ایثار او به پست و مقامی رسیده بودند، به دردمان نمی رسیدند و برای یک درصد ساده ی جانبازی، برایش کم می گذاشتند.
حال و روزش وخیم و وخیم تر می شد. چاره ای نبود. مجبور بودم حاجی را تحت نظر دکترهایی نگه دارم که فوق تخصص بوده و زیر نظر بنیاد نبودند. لذا اکثر هزینه ها را باید از جیبم می دادم و این فشار مالی کمی نبود. از طرف دیگر داروخانه ای که موظف به تهیه داروهای جانبازان بود، بسیاری از داروها را به من نمی داد و می گفت نداریم و من مجبور بودم خودم از داروخانه های دیگر تهیه کنم و این هم بار دیگری بود روی بارهای قبلی.
تمام این بی مهری ها و بی معرفتی های آقایان را در حق مردی که برای حفظ این نظام و انقلاب به این روز افتاده بود، به خدا واگذار می کردم و همه اش در حال دوندگی بودم و پرستاری از قهرمانی که در شهر خودش هم غریب بود.
همه ی این دردها را که یکی یکی شمردم ، وجود داشتند؛ اما آنچه امیدوار و سرپا نگه ام داشته بود، این بود که حاجی سرپاست. با آن همه دردی که می کشید و زجرهایی که تحمل می کرد و خدا را بر همین نعمت شاکر بودم.
اما بالاخره آن اتفاقی که سال ها کابوس من شده بود رخ داد. اتفاقی که من و بچه ها طی این سال ها همه تلاشمان را کرده بودیم رخ ندهد. اما دست تقدیر خداوند بود و مشیتی که رقم زده بود. آن اتفاقی که نباید می افتاد، بالاخره افتاد. همان اتفاقی که دکترها روزهای اول بازگشت حاجی به ما گوشزد کرده بودند.
دقیقاً آن قسمت از مهره هایش که در معرض خطر بود، زخم شد و نهایتاً منجر شد به قطع نخاع و حاجی کاملاً زمینگیر شد.
باید مدام روی دست راست و دست چپ او را می خواباندم تا زخم بستر نگیرد. روزهای سختی بود. سخت تر از آنچه فکرش را بکنید. تمام تلاشم را کردم، اما بالاخره زخم بستر گرفت.
یکی دوباری دکتر و فیزیوتراپ بالای سرش آوردند و برای پانسمان زخم هایش هم چندباری یاری ام کردند، اما دیگر خبری ازشان نشد که نشد و پانسمان زخم های حاجی هم به کارهای دیگر من اضافه شد. او زجر می کشید و من بیشتر از او به خاطر دیدنش در آن حال و روز خون دل می خوردم.
اینجا بود که از بنیاد تخت مواج درخواست کردم. تختی که باعث می شد بیمار زخم بستر نگیرد. خواسته ی بزرگی نبود. اما رفت و آمد ها و خواهش و تمنایم ثمری نداد و در نهایت باز هم خودم برایش تخت مواج تهیه کردم.
با خودم می گفتم خدایا تندگویان وزیر نفت بود، مسئول بود، مدیر بود، میز و مقامی داشت؛ اما دل زد به جاده ی خطر. طعم اسارت و شهادت را هم چشید. اما تندگویان کجا و مسئولین امروز کجا؟! کسی گره از کارمان باز نمی کرد!
حتی سال ها درخواست مکرر ما مبنی بر اینکه برای محمدعلی( که معلولیت ذهنی داشت) و مشکلات و بیماری هایش، کاری کنند و چاره ای بیندیشند نیز بی نتیجه ماند.
با آن همه بی مهری که می دیدم، کلاً بی خیال بنیاد شدیم و مثل قبل دستمان را گذاشتیم روی زانوی خودمان و یا علی گفتیم. روز و شبمان شده بود حاج غلامحسین! من، رضا ، علی و محمد علی. هر کاری از دستمان بر می آمد انجام می دادیم .
⚠️ادامه دارد ...
🔅این روایت را به همراه تصاویر در «الف دزفول» بخوانید👇
🌐http://alefdezful.com/5254
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
هدایت شده از الف دزفول
🔅قصه ی خورشید 🔅
🌷2️⃣1️⃣قسمت دوازدهم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم رب الشهدا و الصدیقین
✅«قصه ی خورشید » روایتگونه ی کوتاه و تکان دهنده ای از زندگی آزاده ی دزفولی با 119 ماه اسارت و 50 درصد جانبازی ، « شهید حاج غلامحسین خورشید» است از زبان همسر صبور و رزمنده اش « زهرا افضل پور »
🌅خورشید این قصه ، 13 تیر ماه 1397 در اثر عوارض ناشی از شکنجه های رژیم بعث عراق غروب کرد
✍️ هر روز یک قسمت از این روایتگونه ی بی نظیر منتشر می شود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
یک سالی می شد که افتاده بود در بستر. حال و روزش تعریفی نداشت. طبیعتاً اوضاع رو به بهبودی نبود. قطع نخاع باعث فلج شدنش شده بود و بدنش روز به روز بیشتر تحلیل می رفت. وعده های قرص و دارو و آمپول و سِرُم ها چندین برابر وعده های غذایی اش شده بود تا اینکه ماه رمضان از راه رسید.
ماه رمضان غریبی بود. سحرها و افطارهایش برایم رنگ دیگری داشت. انگار غمی سنگین، دور دلم می چرخید و از حرکت نمی افتاد. التهاب عجیبی داشتم. حاجی، یک گوشه افتاده بود روی تخت. می دانستم عاشقانه دوست دارد که روزه بگیرد. کسی که در سال های اسارت، زیر باتوم و شلاق های عراقی ها با یک کفِ دست نان خشک روزه گرفته بود، حالا در شهر خودش و کنار سفره ی خانواده اش ، مجبور بود که فقط سفره ی ساده ی افطار و سحری ما را نگاه کند و گاهی قطره اشکی آرام از گوشه ی چشمش می غلتید و لابلای اسفنج های بالش محو می شد.
در همین روزها بود که حالش بد شد. سریع رساندیمش بیمارستان آیت الله نبوی. 5 روزی بستری شد و بعد دکتر نامه ی ترخیصش را امضا کرد و گفت: «ببریدش خونه! اگر احیاناً نَفَسش تند شد و شکمش ورم کرد، سریع بیاریدش بیمارستان!»
خدا نصیب نکند. گاهی لازم نیست دکترها با زبان حرفی را بزنند. گاهی لحن گفتن، یا نوع نگاه هم می تواند برای آدم هزار حرف نگفته داشته باشد. از نگاه دکتر فهمیدم که قطع امید کرده است و دیگر کاری از دستش ساخته نیست.
آن روزهای اول اسارت که خیلی ها از زنده بودنش قطع امید کرده بودند، من هنوز امید داشتم. آن روزهایی که امیدی به بازگشتن اسرا نبود، من امید داشتم و آن روز هم که دکتر به زبان بی زبانی قطع امید کرد، باز هم امید داشتم. این چیزی بود که خودش به من یاد داده بود و از من خواسته بود زینبی زندگی کنم.
آوردیمش خانه و دوباره تخت و دارو و قرص و کپسول و سرم! علیرغم تمام تلاش ما ، اما زخم بستر هم گرفته بود. این روزهای بعد از بیمارستان فقط رازآلود نگاهم می کرد و اشک از گوشه ی چشمش سرازیر می شد.
چقدر سخت است که تمام هستی ات پیش رویت عذاب بکشد، قطره قطره ذوب شود و تو کاری از دستت بر نیاید. با سوختنش ذوب می شدم و با ذوب شدنش می گداختم.
شب های احیا دستمان به سمت آسمان دراز بود. اینجا فقط معجزه می توانست قصه ی خورشید را به صفحات اول بازگرداند، اما رمضان هم رفت و ماه طلوع کرد و خورشید ما هنوز رو به غروب بود.
دو هفته ای از رمضان گذشته بود که دیدم نفسش تند می زند. همان نشانه ای که دکتر گفته بود. دست و پایم را گم نکردم و شماره ی پسر برادر حاجی را گرفتم. در بیمارستان کار می کرد. بلافاصله هماهنگ کرد و برای اعزام حاجی به بیمارستان ، آمبولانس فرستادند.
در این هیر و ویر، هنوز حاجی را سوار آمبولانس نکرده بودند، که محمدعلی حالش به هم خورد. هم ناراحتی قلبی داشت و هم کلیه ها و کبدش گهگاهی بازی درمی آوردند. قلبش بود. شاید دیدن وضع حاجی به همش ریخته بود.
مانده بودم چکار کنم؟! تماس گرفتم و یک آمبولانس هم فرستادند برای محمدعلی. فدای تقدیرخدا شوم! پدر را با یک آمبولانس بردند و پسر را با یک آمبولانس دیگر و دل من بین دو پاره ی تنم در هروله!
به همراهشان راه افتادم سمت بیمارستان. زیر لبم مدام ذکر می گفتم. خدا و اهل بیت و حضرت زینب(س) را به یاری می طلبیدم! آشفته بودم، اما باید خونسردی ام را حفظ می کردم.
دکتر، حاجی را معاینه کرد و دستور داد که منتقل شود به آی سی یو! اما آی سی یو تخت خالی نداشت. هر چه این در و آن در زدم بی فایده بود. مجبور شدند دو روز حاجی را در اورژانس نگه دارند. از آن طرف هم حال محمدعلی تعریفی نداشت.
تردد فراوان و سر و صدای زیاد اورژانس کلافه ام کرده بود. کاسه ی صبرم بدجوری لبریز شده بود. خیلی سعی کردم صبور باشم، اما دیگر تاب نیاوردم و صدایم را توی اورژانس بلند کردم که «مسلمونون! یَه کارِه چِه سیمو کُنِه! کَسه نه به دادمون رسه؟! ...»
⚠️ادامه دارد ...
🔅این روایت را به همراه تصاویر در «الف دزفول» بخوانید👇
🌐http://alefdezful.com/5254
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
هدایت شده از الف دزفول
🔅قصه ی خورشید 🔅
🌷3️⃣1️⃣قسمت سیزدهم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم رب الشهدا و الصدیقین
✅«قصه ی خورشید » روایتگونه ی کوتاه و تکان دهنده ای از زندگی آزاده ی دزفولی با 119 ماه اسارت و 50 درصد جانبازی ، « شهید حاج غلامحسین خورشید» است از زبان همسر صبور و رزمنده اش « زهرا افضل پور »
✍️ هر روز یک قسمت از این روایتگونه ی بی نظیر منتشر می شود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
باز هم قصه، همان قصه ی قبلی بود: «تخت خالی نداریم»؛ اما وقتی بی تابی ام را دیدند، روبروی ایستگاه پرستاری، اتاقی را برای مراقبت و تحت نظر گرفتن حاج غلامحسین اختصاص دادند.
تجویز دکتر، آی سی یو بود. باید هر طوری بود به آی سی یو منتقل می شد. با خودم گفتم بهتر است بروم آی سی یو و خواهش و تمنا کنم، شاید افاقه کرد. راه افتادم به سمت آی سی یو. گفتم: «بخدا همسرم آزادَس! جانبازه! حالش خیلی بده! دکتر گفته باید بره آی سی یو!» گفتند:«ببین خواهرم! تخت خالی نداریم! یا باید یه نفر شفا پیدا کنه، یا فوت کنه! جز این دو اتفاق راه دیگه ای نیست! »
گفتم:« هر کی عزیزِ خونوادَشه! کسی به مرگ عزیزِ هیچ کسی راضی نیست! ان شاءالله که همه مریضا شفا پیدا کنن و با دل خوش از بیمارستان بِرَن بیرون!»
آب پاکی را روی دستم ریخته بودند. با ناراحتی برگشتم بالای سر حاجی. خوابیده بود، اما مشخص بود که درد در وجودش پیچیده است.
رفتم ایستگاه پرستاری و گفتم:«اگه میشه یه دستگاه به حاجی وصل کنید که من بتونم روی مانیتور وضعیت تنفس و ضربان قلبش رو ببینم و اگه مشکلی بود اطلاع بدم!» گفتند: «نیازی نیست!». اصرار کردم. پافشاری ام نتیجه داد. آمدند و یک مشت سیم رنگارنگ وصل کردند به بدنش.
مانیتور روشن شد. شاید تنهاجایی که آدم دوست ندارد پیش رویش یک مسیر صاف ببیند، همین مانیتور است. تنها جایی که بالا و پایین رفتن های مکررِ پیش چشم آدم حالش را خوب می کند و به او امید می دهد که امیدش هنوز نفس می کشد و قلب زندگی اش هنوز آرام می تپد. آدم دوست دارد آن خط آبی رنگ هی بالا و پایین برود. تنها جایی که ناصافی و شکستگی و نوسان ، بهتر است از یک حرکت آرام و بدون تلاطم. شاید این تنها تلاطمی است که به آدم آرامش می دهد.
خط آبی روی مانیتور هر چه بیشتر تلاطم می کرد، دل من بیشتر آرامش می گرفت تا اینکه حوالی ساعت ده صبح بود که حاج غلامحسین یکباره چشمانش را باز کرد. انگار کسی صدایش کرده باشد. صورتش را به سمتم برگرداند و نگاهش در نگاهم گره خورد.
حس کردم حالش بهتر شده است. شروع کردم با او حرف زدن. گفتم: «واسه بچه ها دعا کن! واسه محمد علی! بازم مشکل قلبی اش داره بازی در میاره! » فقط نگاهم می کرد، اما با تمام وجود حس می کردم حالش بهتر شده است و شیرینی این اتفاق را در وجودم حس می کردم.
هر از چندگاهی هم سراغی از محمدعلی می گرفتم. حالش بد نبود. اگر خبر بهتر شدن بابایش را می فهمید، حتما حال او هم بهتر می شد. اما این خوشحالی ام زیاد دوام نیاورد.
ساعت حوالی یک و نیم بود و آرام خوابیده بود. صدای اذان ظهر به گوش می رسید. باز هم یکدفعه چشمانش را باز کرد و نگاهم کرد. یک لحظه نگاهم را از چشمان اشک آلودش گرفتم و به مانیتور نگاه کردم. دلم ریخت. بدنم یخ کرد. ضربان داشت، اما خط تنفسش صاف شده بود. صاف صاف. یک خط آبی مستقیم که مثل قطار جلو می رفت.
این تنها صافی عالم است که همه از آن تنفر دارند. از اتاق دویدم بیرون و ناخواسته فریاد زدم: «پرستار! پرستار! تو رو خدا به دادم برسین! حاجی نفس نمی کشه! »
به سرعت خودشان را رساندند بالای سرش. شروع کردند به تنفس دادن. قلب هنوز می زد. هرچند ضعیف بود اما هنوز می تپید. این را از مانیتور روبرویم می توانستم تشخیص دهم، اما خط تنفس صاف صاف همان راه مستقیم قبلی را طی می کرد.
یک نگاه به حاجی و یک نگاه به مانیتور و زیر لب هایم ذکر بود و توسل. پرستارها هم آهنگ تلاطم خط ضربان، تلاطم می کردند.
رنگ چهره اش مدام تغییر می کرد. سرخ، زرد ، کبود و ... سفید. آن تلاطم های اندک خط ضربان قلب هم مثل خط تنفس صاف شد و حاج غلامحسین چشمانش را بست.
خیره نگاه می کردم. حال و روز پرستارها گویای همه چیز بود و آن دو خط ممتدی که هنوز داشتند با هم مسابقه می دادند. مثل دو قطار به موازات هم، اما دیگر رسیده بودند به ایستگاه پایانی.
مانیتور خاموش شد و آن دو خط صاف هم محو شدند. آن همه سیم متصل به بدن حاجی را جدا کردند و من همچنان حیرت زده، داشتم نگاه می کردم...
⚠️ادامه دارد ...
🔅این روایت را به همراه تصاویر در «الف دزفول» بخوانید👇
🌐http://alefdezful.com/5254
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
هدایت شده از الف دزفول
🔅قصه ی خورشید 🔅
🌷4️⃣1️⃣قسمت چهاردهم (آخرین قسمت )
✅«قصه ی خورشید » روایتگونه ی کوتاه و تکان دهنده ای از زندگی آزاده ی دزفولی با 119 ماه اسارت و 50 درصد جانبازی ، « شهید حاج غلامحسین خورشید» است از زبان همسر صبور و رزمنده اش « زهرا افضل پور »
🌅خورشید این قصه ، 13 تیر ماه 1397 در اثر عوارض ناشی از شکنجه های رژیم بعث عراق غروب کرد
🌹🌹🌹🌹🌹
زانوهایم می لرزید، اما انگار با آن نگاه آخرش رو به من فریاد زد: «زینبی باش!» پرستارها کنار رفتند و چند قدمی جلوتر رفتم. آرام خوابیده بود. آرامِ آرام. هیچ گاه در این چند ساله ندیده بودم به این آرامش و بدون درد خوابیده باشد.
صدای پرستارها که می گفتند:«خدا صبرتون بده! تسلیت می گم! » ناواضح و مبهم در گوشم می پیچید. دستهای لرزانم را جلوآوردم و ملافه را کشیدم روی صورتش. عین وقتی که آخرین برگ یک کتاب را می خوانی و کتاب را می بندی!
قصه ی خورشید تمام شد. قصه ای به قدمت 43 سال! پر از فراز و نشیب و سختی و صبر و انتظار. تمام تصاویر این 43 سال زندگی مثل فیلم از پیش چشمانم عبور می کرد. از روزی که لبه ی چادر سفیدم را سر سفره ی عقد کنار زد، تا روزی که لبه ی ملافه ی سفید را کشیدم روی صورتش!
هنوز ناباورانه ایستاده بودم و حیرت زده به جسم لاغر و تکیده ای نگاه می کردم که اگر کسی از واقعه بی خبر بود، گمان نمی کرد زیر این ملافه یک قهرمان خوابیده باشد. تکیده تر از آن روزی که پس از ده سال از اسارت برگشته بود.
پرستارها آمدند و تخت را حرکت دادند و من نگاهم به دنبال او تا انتهای سالن دوید و طولی نکشید که عکس حاج غلامحسین در میان حلقه ای گل روبروی تابوتی بود که غریبانه و مظلوم بدون حضور مسئولین شهر به سمت قطعه ی صالحین می رفت، چون مجوز دفن این سرباز گمنام امام را در قطعه ی شهدا به ما نداده بودند و این بار خاک بود که قصد داشت قصه ی خورشید را به انتها برساند.
او پرواز کرد و ما ماندیم و جای خالی اش! من، علی، رضا و محمدعلی! و نگاهی گره خورده به در. مثل آن سال های چشم انتظاری. با این تفاوت که آن روزها هر روز امیدم برای آمدنش از روز قبل بیشتر بود و این روزها یقین دارم که دیگر بر نمی گردد.
یقین دارم که حالا دارد آن رازها و شکنجه ها و قصه های اسارت را که به ما نمی گفت، برای فرشته هایی تعریف می کند که دور برش بال بال می زنند و این خواست خودش بود.
و حالا همه گمان می کنند پایان تلخ قصه ی خورشید در همین چند خط فراق و دیدن تخت خالی حاج غلامحسین است. نه! قصه پایان تلخ تری دارد.
سه روز پس از تشییع حاجی، از بنیاد تماس گرفتند. گمانم این بود که احوالمان را می خواهند بپرسند، اما قصه، قصه ی دیگری بود. صدای آن سوی خط می گفت: «حالا که حاجی رحمت خدا رفته، تخت مواج رو که بهتون دادیم پس بیارین!»
گوشی توی دست، خشکم زده بود . شبیه برق گرفته ها! تختی را که با هزار التماس ندادند و ما از جیب خودمان خریده بودیم طلب می کردند. دهانم تلخ شد. اشکم بی اختیار روی گونه ام جاری شد. چه باید می گفتم؟ چه پاسخی باید می دادم؟ حتی اگر تخت را آنها داده بودند هم سه روز بعد از تشییع نباید طلب می کردند. هنوز داغدار بودیم. زخممان تازه بود. چقدر لطف و کرامت داشتند!!! هنوز کفن حاجی خشک نشده ، تختی را می خواستند که نداده بودند! انگار قرار نبود این دل به آرامش برسد! کارد می زدی خونم در نمی آمد!
گفتم: « کدام تخت؟! شما به من تخت دادید؟ چقدر آمدم تقاضا کردم! التماس کردم! تخت که ندادید، ویلچر هم ندادید! من با هزینه ی خودم تخت خریدم! » گفتند فردا بیا بنیاد!
گوشی را قطع کردم. نگاهی به عکس حاجی انداختم که گل های دور وبرش کم کم داشت پلاسیده می شد. انگار از توی قاب دوباره داشت به من می گفت: «زهرا! بعد از من زینبی زندگی کن!»
نگاه به چهره اش آرامم می کرد. وجودش را حس می کردم. نشستم کنج خانه! نگاهم را دوختم به تخت مواج. غم در دلم موج می زد. اشک هایم پیاپی می آمد و زیر لب می گفتم: « اگر خورشید، تمام شدنی باشد اما قصه ی خورشید تمام شدنی نیست. شهر پر است از خورشیدهایی که گوشه گوشه ی این شهر غروب می کنند و کسی سراغ از غریبی و مظلومیتشان نمی گیرد.
قصه ی خورشید دنباله داشت. فردا باید می رفتم و برای تخت تحویل نگرفته بازخواست می شدم. خدا می دانست در آینده برای کدام نگرفته ها باید حساب پس می دادم.
دور هم جمع بودیم. من، علی، رضا ، محمدعلی و قابی که حاج غلامحسین از درون آن لبخند می زد. قصه ی خورشید همیشه ادامه خواهد داشت.
⭕️ پایان ⭕️
🔅این روایت را به همراه تصاویر در «الف دزفول» بخوانید👇
🌐http://alefdezful.com/5254
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۳ الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/HANjLZTvqBg6gJ2ZK0P4eq
🌷 *تک پسر حاج حسن*
1️⃣📚 قسمت اول
✍🏻 روایت تک پسری که در رفاه و ناز و نعمت بزرگ شد و به تمام آنچه جنسش از جنس ماده بود، پشت پا زد.
🚗 در دوره ای که دوچرخه یک وسیله ی لاکچری محسوب می شد، محمد ماشین داشت. یک تویوتای قرمز رنگ آلبالویی که حاج حسن، برایش خریده بود.
🌹فرماندهان اغلب به محمد می گفتند: « تو تک پسر هستی! نباید بیای جبهه!» و محمد هم با لبخند می گفت: «چه گناهی کردم تک پسرم آخه؟! »
🌴 مشروح قسمت اول روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0614
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *تک پسر حاج حسن*
2️⃣📚 قسمت دوم
✍🏻 روایت تک پسری که در رفاه و ناز و نعمت بزرگ شد و به تمام آنچه جنسش از جنس ماده بود، پشت پا زد.
🚗 در دوره ای که دوچرخه یک وسیله ی لاکچری محسوب می شد، محمد ماشین داشت. یک تویوتای قرمز رنگ آلبالویی که حاج حسن، برایش خریده بود.
🌹فرماندهان اغلب به محمد می گفتند: « تو تک پسر هستی! نباید بیای جبهه!» و محمد هم با لبخند می گفت: «چه گناهی کردم تک پسرم آخه؟! »
🌴 مشروح قسمت دوم روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0615
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *«توبیرون دیروز» و «توبیرون امروز»*
✍🏻 نقدی بر حرمت شکنی های مکرر به بهانه ی گردشگری
✅ پیرو توئیت دلسوزانه ی «استاد محسن ریاضی» در خصوص مناطق گردشگری دزفول
🌷برای اینکه یادآوریتان کنم ،در آن روزگار مقدس در این مناطق چه اتفاقات زیبایی رخ داده است و سنگ و خاک و کوه و دره و آسمان آنجا شاهد چه تصاویر بی نظیری بوده است، چند خاطره از شهدای دزفول را یادآور می شوم.
🌹بی خیالی یعنی اینکه لابد می توانید جوابگوی شهدایی باشید که روزی در این مناطق دلشان را به آسمان گره می زدند.
🌴 الف دزفول را ببینید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/615
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *تک پسر حاج حسن*
3️⃣📚 قسمت سوم
✍🏻 روایت تک پسری که در رفاه و ناز و نعمت بزرگ شد و به تمام آنچه جنسش از جنس ماده بود، پشت پا زد.
🚗 در دوره ای که دوچرخه یک وسیله ی لاکچری محسوب می شد، محمد ماشین داشت. یک تویوتای قرمز رنگ آلبالویی که حاج حسن، برایش خریده بود.
🌹فرماندهان اغلب به محمد می گفتند: « تو تک پسر هستی! نباید بیای جبهه!» و محمد هم با لبخند می گفت: «چه گناهی کردم تک پسرم آخه؟! »
🌴 مشروح قسمت سوم روایت را در الف دزفول ببینید 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/166
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️ به نام خدا
📝 مأموریتی که شهید ابوالقاسمی برای پیاده روی اربعین از امام حسین(ع) گرفت
🌷کرامتی از شهید مدافع حرم، سید مجتبی ابوالقاسمی
⭕️ الف دزفول را ببینید 👇
🌐https://alefdezful.com/715
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 2 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/JK8xh4YvASJIdx6Am14F6g
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
✋🏻با سلام
🌷 *سید را دیدم*
🌐🏴 بازنشر به مناسبت اربعین حسینی
✍🏻 *تکان دهنده ترین* و *شگفت انگیزترین* کرامت شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی در مسیر پیاده روی اربعین
🌴 وقتی شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی در مسیر پیاده روی اربعین به کمک یکی از رفقایش می آید ...
⭕️ این روایت شگفت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/7162
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 2 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/JK8xh4YvASJIdx6Am14F6g
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
⚫️روایت شهدایی که در اربعین حسینی به شهادت رسیدند⚫️
1️⃣🌷 ماجرای اعجاب انگیز و تکان دهنده ی یک شهید و صبوری خیره کننده ی یک پدر
🏴 *روایت سَر شهیدی که سه ماه نزد پدر ماند*
🌹مادر می گوید: در خواب سر بریده محمدرضا را روی پایم گذاشته بودم و در حال شستوشوی سر فرزندم با گلاب بودم
✅ زمانی که نبش قبر صورت گرفت و سر بریده محمدرضا کنار بدنش قرار گرفت،هنوز لباسهای محمدرضا پس از هفت سال به همان صورت قبل بود.
☀️پیکر محمدرضا برای سومین بار خاکسپاری شد.
🌷زمانی که میخواستند بدن محمدرضا را به خاک بسپارند به آن عطر زدم و هنگام نبش قبر نیز باز بوی همان عطر به مشامم رسید.
🌴 پدر ماجرای دفن سر محمدرضا را چندین سال از مادر و فرزندانش مخفی می کند.
⭕️ این روایت شگفت را در الف دزفول ببینید 👇
🌐https://alefdezful.com/626
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
⚫️روایت شهدایی که در اربعین حسینی به شهادت رسیدند⚫️
2️⃣🌷روایت تک پسری که آسمانی شد.
🌹 پدرش به او گفته بود اگر به جبهه نروی هر چه میخواهی برایت فراهم میکنم. او در پاسخ گفته بود: آن چیزی را که من میخواهم، شما ندارید و نمیتوانید برایم فراهم کنید.
🌴در روزهایی که در بیمارستان بستری بود، چند بار برای تکمیل فرم و تشکیل پرونده جانبازی به ما مراجعه کردند اما غلامعلی زیر بار نمیرفت و با این که به سختی میتوانست سخن بگوید، به ما و آنها فهماند که اجازه تشکیل پرونده ندارید.
🌷 سردار سوداگر می گفت : غلامعلی کسی بود که خیلی تلاش میکردیم او را نگه داریم. یک بار ترکش به سرش خورده بود، قسمتی از جمجمه را نداشت. تنها پسر خانواده هم بود، خیلی مراعات او را میکردیم. پدرش هم سفارش میکرد که امید ماست. کلافه شده بودم که چطور او را از خط دور نگه دارم.
⭕️ الف دزفول را ببینید:
🌐https://alefdezful.com/823
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
⚫️روایت شهدایی که در اربعین حسینی به شهادت رسیدند⚫️
3️⃣🌷روایتی که می تواند دنیا را تکان دهد
✍🏻 بیش از ده سال است که الف دزفول را می نویسم. به جرأت می گویم این روایت با همه روایت ها فرق دارد. شاید تکان دهنده تر از این ماجرا، روایتی ننوشته باشم.
🌴 روایتی از اوج حیا و عفاف و صبر و استواری زنان دزفول. روایتی بی نظیر که نمونه اش را هیچ کجای عالم ندیده اید.
⭕️ روایتی که هر گاه تصاویرش را تجسم کنید، بی اختیار دلتان می لرزد. بغض می کنید و اشک می ریزید.
🌹 عاجزانه تقاضا دارم این روایت را در خلوت و با تأمل و در فرصتی مناسب بخوانید.
✋🏻 از عموم مردم ، خصوصاً زنان و دختران، با هر اعتقاد و اندیشه و تفکری می خواهم اگر نمی خواهند تصمیم جدیدی برای مسیر زیستنشان ، برای رشد و کمالشان و برای تداوم مسیر شهدا بگیرند، به این روایت نگاه هم نکنند.
✅ الف دزفول را با شرط هایی که گفتم ببینید و گرنه بی خیال این پست شوید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/0522
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
هدایت شده از ali mojoudi
20.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ کوتاه معرفی شهید غلامعلی مهران زاده
🌹 به مناسبت سالروز شهادت ایشان که مصادف با اربعین حسینی است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره 5 الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 انا لله و انا الیه راجعون🌷
🌴 و پدری دیگر از پدران صبور شهدا آسمانی شد
🏴 پدر شهید جاویدالاثر *احمد حلمی* پس از ۳۶ سال چشم انتظاری برای بازگشت پیکر فرزندش، دارفانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
💐الف دزفول ضایعه درگذشت این پدر بزرگوار را محضر مبارک حضرت ولیعصر(عج) و خانواده محترم ایشان و مردم شهید پرور دزفول تسلیت عرض می نماید.
🔅غفران و رحمت الهی برای آنمرحوم و صبر و اجر برای بازماندگان از خدای متعال مسئلت داریم .
🌷 شهید احمد حلمی، متولد ۱۳۴۶ در مورخ ۴ دیماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای۴ و جزیره مینو در سن ۱۹ سالگی جاویدالاثر گردید. مزار یادبود این شهیدوالامقام در گلزار شهدای بهشت علی دزفول زیارتگاه عاشقان است.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 من عطر احمدم را می شناسم. . .🌷
🎥 فیلم مصاحبه با *شهید احمد حلمی* که برای اولین بار منتشر می شود
🎁 به همراه یک تصویر خاطره انگیز که پس از ۲۵ سال برای اولین بار منتشر می شود
🌴 روایت شهیدی که پیکرش به شهر برگشت، اما تشییع نشد.
🏴 ✍🏻 خرده روایت هایی از *شهید جاویدالاثر احمد حلمی* به بهانه ی عروج پدر بزرگوارش
💐از بس نحيف و لاغر بود، هر بار كه لباس غواصي را تحويل ميگرفت، به شوخي ميگفت: اگر بخواهم هر شلوار را درست كنم برايم دو شلوار ميشود
🔅ناگهان به آهستگي و بدون كمترين احساس ترس و ناراحتي به برادر كنار دست خود گفت: «من تير خوردم اما به كسي نگو.»
⭕️ شهید احمد حلمی را بیشتر بشناسید 👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/628
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *چهل سال پیش از امروز ما گفت*🌷
🎥 فیلم مصاحبه با *شهید علیرضا خراط نژاد* که برای اولین بعد از 40سال منتشر می شود
✍🏻 جملات عجیب و تکان دهنده ای که چهل سال پیش برای امروز ما نوشته شد( با دستخط شهید)
🌴 به مسئولین توصیه هایی می کند و برایشان خط و نشان هایی می کشد که دقیقاً موضوع فراموش شده ی مسئولین امروز است.
⭕️ این پنجشنبه را بیایید و دل بدهیم به علیرضا. علیرضایی که با دغدغه ای عجیب ، چهل سال پیش از حال و روز امروز ما نوشته است. 👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/631
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *جور جهالت جاهلان و خیانت خائنان بر دوش شماست*🌷
✍🏻 *تقدیم به عزیزان نیروی انتظامی و همه سربازان گمنام حافظ امنیت سپاه و بسیج*
🌴تکلیفتان و گاه تقدیرتان این است که زخم بخورید و زخم نزنید و سکوت کنید. سکوتی برای مصلحت. مصلحت هایی که عمدتاً قیمتش برای شما یا جراحت می شود و یا شهادت.
✅گلویتان را جلوی دوربین ها ببُرند، زنده زنده بسوزانندتان و زیر مشت و لگدها خُردتان کنند. اما باز برای حفظ نظام و انقلاب مجبور باشید ، آرام باشید و آرامش ببخشید.
☀️جور آن سلبریتی های دلقکی که مدام در قاب دوربین ها هستند و اگر صدا و سیما نبود معلوم نبود نوکر و کلفت کدام خانه بودند؟ یا شاید هم ضایعاتی می شدند و یا در پایین برره گدایی می کردند و حالا آدم شده اند برای ملت!
⭕️جور خیانت آنان که در کسوت ارشدترین مدیران این نظام تمام تلاش و همتشان را برای فروپاشی انقلاب کرده و می کنند و عمدتاً موزیانه و وقیحانه صبح های جمعه به آشوبی که روی دستتان ریخته اند ، می خندند.
🌴همسرانی که باید هر روز صبح مردشان را از زیر قرآن رد کنند و آیت الکرسی بخوانند و نگرانی بکشند تا دوباره شب سایه سرشان برگردد و یا در شیفت ها و پاس های شبانه دور از مهربان ترین چتر زیستنشان، شب را صبح کنند و شب ها کابوس فراق ببینند.
🌹صبور باشید چرا که ناخدای این کشتی انقلاب، دستش در دستان خداست و دوربین چشمان بصیرش افقی را می بیند که شاید ما نبینیم. صبور باشید و یقین داشته باشید با این گردخاک ها و بادها و طوفان ها ، این کشتی راهش را گم نمی کند و نهایتا به آن ساحلی که باید برسد می رسد.
صبور باشید و بدانید در هر موجی ، بسیاری از ترسوها و خودفروخته ها و بی ارزش ها از این کشتی به درون دریای فتنه خواهند ریخت و فقط ارزشمندها روی عرشه می مانند برای دیدن آن ساحل زیبا.
⭕️👇🏻متن کامل را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/73
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بسم الرب الشهدا و الصدیقین☀️
🌷پيكر پاک و مطهر «شهيد عبدالحمید انجول زاده» از شهدای هشت سال دفاع مقدس شهرستان دزفول، پس از گذشت ۳۴ سال از شهادت، شناسايی و به زودی به دامان شهر و دیارش برخواهد گشت.
🌹شهید عبدالحمید انجول زاده ، متولد ۱۳۴۸ ، در تاریخ چهارم تیرماه سال ۱۳۶۷ در پدافندی جزیره مجنون ،جاویدالاثر شد که اخیراً پیکر پاک و مطهر ایشان توسط گروه های تفحص شهدا در جزیره مجنون کشف و از طریق آزمایشات DNA شناسایی گردیده است.
🌴مزار یادبود این شهیدوالامقام در گلزار شهدای بهشت علی شهرستان دزفول قرار دارد که با بازگشت پیکر مطهرش طی مراسمی تشییع و به خاک سپرده خواهد شد.
⌛️به محض مشخص شدن زمان برگزاری مراسم های این شهید والامقام، مراتب از طریق همین رسانه به اطلاع عموم مردم شهید پرور شهرستان دزفول خواهد رسید.
⭕️👇🏻الف دزفول را ببینید👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/74
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 مراسم تشییع و ترحیم شهید تازه تفحص شده ، شهید عبدالحمید انجول زاده
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌷 *ای پرچمت ما را کفن . . . *🌷
✍🏻 روایت شهادت شهید قربانعلی صفری
🌴 صبح روز اول عملیات بیت المقدس، در حالی که پرچم بلند جمهوری اسلامی را در دست داشت به همراه دیگر رزمندگان بطرف نیروهای عراقی که در حال عقب نشینی از پاسگاه حمید بودند یورش برد.
🌹 قربانعلی با آن سر نترسی که داشت، بلافاصله با پرچم، جلوتر از دیگران به چاله بعدی رسید اما دشمن که کاملاً بر ما اشراف داشت و به محض اینکه قربانعلی از چاله دوم به طرف چاله بعدی خیز برداشت با گلوله سرش را هدف قرار داد
🌎مشروح روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/0713
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا
🌷1️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید علی یار خسروی »
✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است.
⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم.
📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند.
🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا
🌷2️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید غلامرضا ابیض نژاد »
✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است.
⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم.
📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند.
🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا
🌷3️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید مظفر سلیمانی پیرذال »
✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است.
⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم.
📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند.
🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا
🌷4️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید پرویز نصیری »
✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است.
⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم.
📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند.
🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
هدایت شده از الف دزفول
🌷 *جور جهالت جاهلان و خیانت خائنان بر دوش شماست*🌷
✍🏻 *تقدیم به عزیزان نیروی انتظامی و همه سربازان گمنام حافظ امنیت سپاه و بسیج*
🌴تکلیفتان و گاه تقدیرتان این است که زخم بخورید و زخم نزنید و سکوت کنید. سکوتی برای مصلحت. مصلحت هایی که عمدتاً قیمتش برای شما یا جراحت می شود و یا شهادت.
✅گلویتان را جلوی دوربین ها ببُرند، زنده زنده بسوزانندتان و زیر مشت و لگدها خُردتان کنند. اما باز برای حفظ نظام و انقلاب مجبور باشید ، آرام باشید و آرامش ببخشید.
☀️جور آن سلبریتی های دلقکی که مدام در قاب دوربین ها هستند و اگر صدا و سیما نبود معلوم نبود نوکر و کلفت کدام خانه بودند؟ یا شاید هم ضایعاتی می شدند و یا در پایین برره گدایی می کردند و حالا آدم شده اند برای ملت!
⭕️جور خیانت آنان که در کسوت ارشدترین مدیران این نظام تمام تلاش و همتشان را برای فروپاشی انقلاب کرده و می کنند و عمدتاً موزیانه و وقیحانه صبح های جمعه به آشوبی که روی دستتان ریخته اند ، می خندند.
🌴همسرانی که باید هر روز صبح مردشان را از زیر قرآن رد کنند و آیت الکرسی بخوانند و نگرانی بکشند تا دوباره شب سایه سرشان برگردد و یا در شیفت ها و پاس های شبانه دور از مهربان ترین چتر زیستنشان، شب را صبح کنند و شب ها کابوس فراق ببینند.
🌹صبور باشید چرا که ناخدای این کشتی انقلاب، دستش در دستان خداست و دوربین چشمان بصیرش افقی را می بیند که شاید ما نبینیم. صبور باشید و یقین داشته باشید با این گردخاک ها و بادها و طوفان ها ، این کشتی راهش را گم نمی کند و نهایتا به آن ساحلی که باید برسد می رسد.
صبور باشید و بدانید در هر موجی ، بسیاری از ترسوها و خودفروخته ها و بی ارزش ها از این کشتی به درون دریای فتنه خواهند ریخت و فقط ارزشمندها روی عرشه می مانند برای دیدن آن ساحل زیبا.
⭕️👇🏻متن کامل را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/73
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا
🌷5️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید محسن اسماعیلی »
✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است.
⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم.
📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند.
🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا
🌷شهید دومزار دزفولی (قسمت اول )
✍🏻روایتی که تا کنون نشنیده اید
⭕️روایت یک شهید مظلوم ارتش که پیکرش در آبادان دفن شد و مزار یادبودش در دزفول است.
🌴روایتی سراسر مظلومیت ، از شهیدی که شاید تا کنون نامش را هم نشنیده باشید.
✳️شهدای دزفول همه مظلومند و در این بین شهدای ارتشی مظلوم تر. در الف دزفول به ندرت اتفاق افتاده است به شهدای ارتش پرداخته باشم. دلیلش را نمی دانم. چون هر شهیدی که مهمان الف دزفول می شود، مهمان شدنش روایتی دارد و قصه ای برای خودش. اصلاً انگار خودشان هستند که تصمیم میگیرند پنجره الف دزفول رو به آنها باز شود و امروز شهیدی مهمان الف دزفول است که روایتی خاص و خواندنی دارد. شهیدی که شاید کمتر کسی قصه غریبی او را شنیده باشد.
🎁قسمت اول این روایت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/0721
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful
☀️بنام خدا
🌷6️⃣ بخشی از وصیتنامه « شهید قربانعلی صفری »
✍🏻فصل مشترک وصیتنامه های شهدایمان مسئله ی «عفاف و حجاب» است. موضوعی که در وصیتنامه غالب شهدای دزفول ، به طرق مختلف به آن اشاره شده است.
⭕️در این برهه مهم از تاریخ که حجاب و عفاف در کانون هجوم و تعرض عناصر ضدانقلاب داخلی و خارجی قرار گرفته است، تصمیم گرفتیم که هر روز وصیت یکی از شهدای شهرستان دزفول به پوشش و حجاب را منتشر کنیم.
📣لذا از تمامی عزیزان تقاضا داریم در تکثیر و انتشار این وصایای ارزشمند رسانه باشند.
🌴یقینا که این وصایا انسان ها را بیدار خواهند کرد چرا که امام خمینی (ره) فرمودند : « پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید»
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️ لینک عضویت کانال واتساپ شماره ۵الف دزفول👇🏻 :
🌐https://chat.whatsapp.com/KzueUlVzhfFLmopQstVM8e
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/alefdezful