هدایت شده از سوزستان
🔴 پیشنهادی به نفع تاریخ
افزایش تعداد کتابها و نویسندگان دفاع مقدس امری بسیار پسندیده و مورد نیاز است اما، آنچه بیش از کمیت کتب دفاع مقدسی از نگاه تاریخی و اسناد ملی اهمیت دارد، صحت اطلاعات ثبت شده در آنهاست.
ما نسبت به نسلهای بعد برای رساندن اطلاعات صحیح تاریخی_ چه به نفع ما باشند و چه نباشند_ مسئولیم.
پیشنهاد عملی و ضروری برای تحقق این امر، وجود بخش نظارتی محتوای نظامی و آماری متشکل از دانش آموختگان و مطلعین از اطلاعات دقیق و صحیح عملیاتهای دفاع مقدس است.
همانگونه که هر کتابی برای چاپ نیاز به مجوز چاپ از ارشاد میباشد، این مجوز درباره کتب دفاع مقدسی باید منوط به تایید کارگروه نظارتی _مثلا از بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس_ باشد،
وگرنه هر فردی میتواند برای بالابردن نام شهر و خانواده و رفقای خود دست به تحریف تاریخ بزند که در این صورت نام نتیجه چنین کتاب هایی هرچه باشد #جهاد_تبیین نیست!
✍ #زهرا_آراستهنیا
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
هدایت شده از سوزستان
⭕️ حال غزه را که میفهمد؟
حالِ حالای اهالی غزه را شاید بهتر از همه دزفولیها بفهمند.
آن زمان که صدای ناخوش «الف؛ دزفول» از رادیو بعثی شنیده میشد خب طبیعتا باید دزفولی ها از ترس به خود میلرزیدند و کوچ میکردند صدها کیلومتر دورتر از شهر. اما با خنده میگفتند: «د یه چیز جدید بگو!»
موشک زده میشد، دهها نفر کودک و زن و پیر و جوان شهید میشدند و اما مقاومت و ایستادگی پایان نداشت و زندگی جاری بود.
روز، تشییع جنازه شهدا باوجود خطر موشکباران دوباره، با شکوه برپا میشد و شب، عروسی دختر همسایه بود با رزمندهای که فردا صبحش عازم جبهه بود و شاید هیچ وقت برنمیگشت.
قطعه ی دست و پاها را دیده اید؟ چیزی درباره اش شنیده اید؟ قطعه ای از شهیدآباد دزفول که در آن دست و پا و قطعات بدن مطهر شهدا که بعد از موشکباران پیدا شده و معلوم نیست متلعق به کدام شهید است، دفن شده. همین قطعه به تنهایی میتواند تا همیشه درس ایستادگی بدهد به آنان که قصدشان مردانه زیستن است.
شاید فکر کنید اینها شعار است و خب حتما مردم احتمال خطر می داده اند و لااقل در خانه مخفی میشدند. اما باید بگویم، نماز جمعه ی دزفول در تمام طول جنگ حتی یک هفته هم تعطیل نشد.
نماز جمعه ای که پر از جمعیت بود و هم مکانش برای دشمن مشخص بود و هم زمانش.
شاید بگویید دشمن با غیرنظامی ها کاری نداشته! اما بارها و بارها موشک دوم چند ساعت بعد و درست در محل موشک قبلی زده میشد زیرا میدانستند حالا آنجا مملو از آدمهایی ست که برای کمک به آسیبدیدگان جمع شده اند و کشته ها بیشتر خواهد بود.
با تمام این حرفها و خطری که خانواده رزمندگان دزفولی را هر روز و هرثانیه تهدید میکرد اما مردها و زنهای دزفولی تنها به حفظ جان خود راضی نشدند و دزفول تنها شهری بود که به تنهایی در جبهه ها یک «لشکر» داشت، لشکر هفت ولیعصر.
حالا این روزهای غزه را دزفولیها بیشتر درک میکنند. ان شاءالله که غزه بعدها مانند دزفول، «پایتخت مقاومت فلسطین اسلامی» بشود.
✍ #زهرا_آراستهنیا
#طوفان_الأقصی #طوفان_الاقصی
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c
هدایت شده از سوزستان
سرباز بود، شب ۲۲ بهمن، مهمان خانمان بود و همراه پدرم میکروفون و بلندگو وصل کردند به رادیو دوباند یادگاری عموی شهیدم و شروع کردیم به تکبیر گفتن: «الله و اکبر، خمینی رهبر»
اما تکبیر او فرق داشت!
با تعجب و کودکانه به دهان دایی نادر خیره شدم تا بیاموزم و تکرار کنم.
«الله و اکبر، خمینی رهبر...جانم فدای رهبر»
این تکمله ی «جانم فدای رهبر» را چنان با شدت میگفت که حس میکردم تمام جانش را در واژه ها گذاشته.
فقط چند ماه بعد، ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ هنوز سرباز بود که خبر رحلت امام عاشقان پیچید. چنان بی تاب بود که به او مرخصی دادند. هنوز در مینیبوس و راه برگشت بود که قلب لطیفش دیگر تحمل بودن در دنیای بی روح الله را نداشت و «جانش فدای رهبر» شد.
روحش شاد.
#عاشقان_خمینی #نادر_شارونی
✍ #زهرا_آراستهنیا
🔥سوزستان⬇️
https://eitaa.com/joinchat/2783444993C792bec2f2c