eitaa logo
الف دزفول
3.4هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
334 ویدیو
8 فایل
شهید آباد مجازی دزفول ارتباط با مدیر @alimojoudi
مشاهده در ایتا
دانلود
✋🏻با سلام 🌷 *این روایت را منتشر کنید تا دنیا را تکان دهد* 🌴 روایتی از یک زن، از نجابت یک زن، از شرمِ مقدس یک زن، روایتی که با گریه خواهید خواند. 🌎 روایتی از ۲۲ آذر ماه ۱۳۵۹ . روایتی از حادثه توپ میدان مثلث. روایتی از آن جهنم محض که دزفولی ها هیچ گاه فراموشش نخواهند کرد. 🌹 تکه پاره های مردم حتی روی سیم های برق و پشت بام ها و شاخ وبرگ درختان و بین جوی های آب دیده می شود. ✳️از سرِکودک چند ماهه ی توی کالسکه چیزی نمانده است و از مادرش با آن چادر سیاه رنگ چیزی جز چند قطعه ی سوخته و مچاله شده. ✍🏻 پیرزنی کنج خیابان افتاده است و ناله می کند. لبه ی چادرش را با دندان محکم چسبیده است و با دست هایش چادر را دور خود پیچانده است. فشار دردی شدید در چهره اش به وضوح دیده می شود. مدام به مردم التماس می کند که «دا کُمکُم کُنِه وِرسُم . . . – مادر! کمک کنید بلند شوم – » 🌷دست لرزانش را دراز می کند و لبه چادر را از لای انگشتان پیرزن بیرون می کشد و از آنچه که می بیند ، تمام سلول های بدنش آتش می گیرد. آنگار آن توپ لعنتی در وجود مرد منفجر شده است. وحشت در چشم هایش پنجه می کشد.... ⭕️ روایتی که تصاویرش را به سختی در قالب واژه در آورده ام 🌹 این روایت را در خلوت و با تأمل و در فرصتی مناسب بخوانید. ✅ الف دزفول را ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/0927 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻با سلام 🎁 پست ویژه - *مستند در اشتیاق زیارت دزفول* ⭕️ ماجرایی که خیلی ها از آن بی خبرند 🎥 فیلم مستند حضور همسر و دختر و نوه امام خمینی(ره) به صورت ناشناس در دزفول 🌷 وقتی پزشکان حضرت امام برای بهتر شدن اوضاع جسمی ایشان ، یک سفر زیارتی را پیشنهاد می کنند، ایشان می فرماید: « اگر قرار به زیارت باشد، من اول به زیارت مردم دزفول خواهم رفت.» 🌴چندی بعد و چند ماهی پس از رحلت حضرت امام خمینی (ره) ، همسر ، دختر و نوه ایشان بر اساس فرمایش حضرت امام دزفول را برای یک سفر زیارتی انتخاب می کنند و به صورت ناشناس به شهرستان دزفول سفر می کنند و بین مردم شهر و خیابان ها و بازارهای دزفول حضور پیدا می کنند. 🌹در این دیدار همسر شهید محمد بهاالدین این میهمانان ارجمند را همراهی و مادرشهیدان عبدالزهرا و علی سعد و همچنین مادر شهیدان سید ضیاالدین و سیدفخرالدین هاشمی نسب بدون اینکه از هویت آنان اطلاع داشته باشند ، به استقبالشان می روند. ❤️در این بین مادر شهیدان هاشمی نسب ، دختر امام را می شناسد و . . . 👇🏻ادامه ماجرا را در مستند «در اشتیاق زیارت دزفول» ببینید. . . 👇🏻 🌐https://alefdezful.com/310 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 🌷⚫️ *آن بانوی چادر به خود پیچیده!* ⭕️روایتی بی نظیر از بانویی که اسوه ی حیا و عفاف است ✍🏻 بیش از ده سال است که الف دزفول را می نویسم. به جرأت می گویم این روایت با همه روایت ها فرق دارد. شاید تکان دهنده تر از این ماجرا، روایتی ننوشته باشم. 🌴 روایتی از اوج حیا و عفاف و صبر و استواری زنان دزفول. روایتی بی نظیر که نمونه اش را هیچ کجای عالم ندیده اید. ⭕️ روایتی که هر گاه تصاویرش را تجسم کنید، بی اختیار دلتان می لرزد. بغض می کنید و اشک می ریزید. 🌹 عاجزانه تقاضا دارم این روایت را در خلوت و با تأمل و در فرصتی مناسب بخوانید. ✋🏻 از عموم مردم ، خصوصاً زنان و دختران، با هر اعتقاد و اندیشه و تفکری می خواهم اگر نمی خواهند تصمیم جدیدی برای مسیر زیستنشان ، برای رشد و کمالشان و برای تداوم مسیر شهدا بگیرند، به این روایت نگاه هم نکنند. ✅ الف دزفول را با شرط هایی که گفتم ببینید و گرنه بی خیال این پست شوید👇🏻 🌎 https://alefdezful.com/9191 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
هدایت شده از الف دزفول
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 🌴 🔅 «شهید محمود دوستانی دزفولی» فرمانده گروهان غواص گردان بلال دزفول ، پس از عملیات والفجر8 و شهادت صمیمی ترین رفقایش ، با دلی سوخته به دزفول برمی گردد. 🌷شهادت «حمید کیانی» به تنهایی کمر محمود را شکسته است. محمود، ساکت ترین غواص اروند رود، به اصرار هادی عارفیان، عبدالامیر مطیع رسول و محمدحسین درچین با اصرار های مکرر قبول می کند که چند دقیقه از خاطرات عملیات والفجر8 بگوید. آن چند دقیقه، سه ساعت شده و برای همیشه در تاریخ ثبت می شود و محمود سه روز پس از بیان این خاطرات به شهادت می رسد. ✅شاید رمز و راز زنده ماندن محمود و تاخیر چند روزه اش در رسیدن به رفقای شهیدش، بیان همین خاطرات باشد، خاطراتی که سیدحبیب حبیب پور در قالب کتابی به نام «مردان دریایی» به چاپ رسانده است. ✍🏻متن خاطرات شهید محمود دوستانی از کتاب مردان دریایی به همراه صوت خاطره گویی شهید سه روز قبل از شهادت، در چند قسمت تقدیم می شود. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
🌴 7️⃣🌷 قسمت هفتم كسي كه در كنار تو بود همه چيز را ميدانست، ولي تو، كه در كنار او بودي، هيچ نميدانستي و اين در حالي بود كه تمام مسایل در سينة او بود. او هيچ نميگفت و تو هيچ نميپرسيدي و اين رعايت حفاظت را ميرساند كه باعث پيروزي در اين عمليات شد. اينها نشاندهندة پايبندي بچه ها به احكام اسلام و شرع بود، چون گفته شده بود كه شرعاً نبايد به كسي چيزي بگوييد. گردان نماز جماعت و ناهار وحدت باحالي داشت. همانجا در روستاي خضر و در كنار آب بهمنشير، بعد از نمازجماعت، ناهار را با بچه هاي گردان خورديم. آن روز همان روزي بود كه خياط لشكر با چند نفر از كارگردان زيردست خود براي تنگ كردن لباسهايمان آمده بود. خياط فردي باحال بود و براي بچه ها لطيفه تعريف ميكرد و بچه ها را ميخنداند. خدا رحمت كند جمال قانع را! آن روز راديويي در دستش بود كه به طرف ما آمد. وقتي رسيد، پرسيد: «آيا خبر را شنيدهايد؟» تا اين را گفت، تمام بچه ها به او خيره شدند تا خبر را بگيرند و پرسيدند: «چه خبر شده؟» او در آنجا خبري را به ما داد كه اصلاً در آن زمان انتظار آن را نداشتيم. او گفت: «آيتا... قاضي فوت كرده است و همين الآن اين خبر را راديو اعلام كرده است.» با شنیدن اين خبر، تمام شور و شادي نزديكي عمليات به غم تبديل شد و اندوه سراپاي بچه ها را فراگرفت؛ غم كسي كه براي همه مردم دلسوزي ميكرد و براي بچه بسيجيها يك پدر بود. آن محفل شادي به مجلس غم تبديل شد و بچه ها همه سكوت كردند و فاتحه خواندند. آنها سرها را از تأثر تكان ميدادند. اولين سخنان را حميد گفت. او گفت: «ميدانستم اينطور ميشود. قدر اين پيرمرد بزرگوار را ندانستيم تا از ما گرفته شد.» حميد مثل بقية بچه ها بسيار ناراحت بود و با همان ناراحتي و از سوز دل، از بزرگواري آن امام جمعه مهربان و آن پدر خوب دزفوليها ياد ميكرد و بچه ها با سخنان او اشك ميريختند. آن اجتماع با اندوه و گريه به پايان رسيد و همه بلند شديم و به محلهاي استقرار خود در منازل آن روستا رفتيم. به محل گردان كه رسيديم، ديديم بچه هاي تبليغات همت كرده و به سرعت محل را سياهپوش كردهاند. در نماز مغرب و عشاي آن شب هم يادي از آن پيرمرد نوراني شد و همة بچه ها در اندوه و غم بودند. پس از نماز هم مراسم عزاداري انجام شد و چون در ايام فاطميه و سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) قرار داشتيم، با ياد او شب بعد نيز عزاداري باشكوهتري برپا شد. بچه ها در سوگ آن پير دلسوز كه براي اسلام و انقلاب و دزفول و از پيش از پيروزي انقلاب تا بعد از آن و در دوران جنگ، زحمتهاي زيادي كشيده بود اشك ميريختند. آن شب بود كه بچه ها احساس يتيمي كردند و عزاداري را تا دير وقت طول دادند. مراسم رحلت آيتا... قاضي گذشت تا آنكه شنيديم پيكر او به خاك سپرده شده است و حميد همانجا گفت: بايد نماز ليلةالدفن بخوانيم. او بلند شد و جلوي بچه ها ايستاد. او نماز ميخواند و بچه ها تكرار ميكردند. آن شب همه با هم نماز ليلةالدفن را خوانديم و براي روح آن مرحوم دعا كرديم. اميدوارم كه خداوند درجات او را متعالي گرداند! در آن ده – دوازده روز كه در منطقة بهمنشير بوديم، هر لحظه كه به عمليات نزديكتر ميشديم، حالات بچه ها بيشتر عوض ميشد. آنهايي كه قبلاً هم جبه ه بودهاند، عوض شدن حالات را درك ميكردند. بيشتر شبها كه از خواب بلند ميشدم، ميديدم كه همه نماز شب ميخوانند و اصلاً كسي نيست كه نماز شب نخواند. خدا رحمت كند جليل شريفي را! از بچه هاي كميتة اهواز بود كه با ما بود و دو- سه فرزند داشت. وقتي به او گفته بودند كه براي غواصي، نيرو نياز است، التماس كرده و به جبه ه آمده بود. او واقعاً يك مرد بود، با روحيهاي عالي و چهرهاي مصمم. از ديگر مراسمی كه در آنجا انجام ميشد، رفتن به دوی صبحگاهي بود و صداي شهيد جمال قانع در آن دوی صبحگاهي، تكميلكنندة روحية بچه ها بود. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4302 🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 حمید از زبان محمود🌷 ✍🏻 2️⃣ روایت دوم - قسمت چهارم - روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان شهید محمود دوستانی به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ 🌹هم نامش حميد بود و هم اخلاقش . سالها در پي شهادت از اين سنگر به آن سنگر و از اين جبهه به آن جبهه مي رفت . قامت استوارش تنها در هنگام نماز مي لرزيد و اشكش تنها در قنوت شبانه آشكار مي شد. دعاي كميل او دلها را به نخلستانهاي كوفه مي كشاند و نوحه هايش جانها را كربلايي مي كرد. 🌴او متولد ۲۷ بهمن ۱۳۴۳ بود که در ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ پس از حماسه اي بزرگ در ساحل فاو بهشتي شد . 🎁 آنچه در چندین قسمت خواهید خواند روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان *«محمود دوستانی»* است که یک هفته بعد از شهادت حمید به او ملحق می شود. 🌐 مشروح روایت را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/123 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام 🌴روزی که سردار شهید علی هاشمی به رئیس دادگاه سوسنگرد سیلی زد ☀️ هر سال چندین مرتبه این خاطره ی شهید علی هاشمی را مرور می کنم و هر بار هم بیشتر از دفعه قبل ، جگرم حال می آید. شهید علی هاشمی در این خاطره بیست و چند سال بیشتر ندارد. 🌷 این روایت بی نظیر از شهید علی هاشمی را در الف دزفول بخوانید تا شما هم جگرتان حال بیاید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/044 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
1️⃣✍🏻 روایت اول - روایت شهادت برادران شهید محمدرضا و نعمت کلول 🌹یکی از نادرترین و تلخ ترین اتفاقات دوران دفاع مقدس ✍🏻روایتی خاص و ویژه از شهادتی خاص 🌷🌷روایت شهادت دو برادر در دو منطقه مختلف عملیاتی در فاصله دو روز ، یک برادر در ارتش و یک برادر در سپاه 🌴واکنش متفاوت و بی نظیر یک مادر در مقابل خبر شهادت دو پسرش این روایت تکان دهنده و تقدیر غریب یک مادر را در الف دزفول ببینید👇🏼 🌎 https://alefdezful.com/1106 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 8️⃣🌷 قسمت هشتم وقتي بچه ها خسته مي شدند، به دنبال جمال ميگشتيم و او هم با اشارة من شروع به خواندن ميكرد و از فضایل حضرت علي(ع) ميخواند، از شعارهاي دزفولي و محلي گرفته تا انواع و اقسام شعارها و رجزها و به همين دليل اگر صد كيلومتر هم ميدويديم، كسي متوجه نميشد. از ديگر برادران كه شعار ميدادند، برادر شهيد عبدالنبي پورهدايت بود كه صداي رسايي داشت و وقتي بچه ها خسته ميشدند، به من اشاره ميكردند: «لااقل عبدالنبي را بگو شعار بگيرد تا خستگيمان در بيايد.» فرماندهان دسته ها و تيمها بر اساس كالك، توجيه ميشدند و در مورد مانور خودمان، برنامهريزي كرديم كه چه كسي اول باشد و چه كسي آخر. بعد از حدود سيزده روز، يك روز صبح زود، آقاي عبدالحسين خضريان فرماندهي گردان گفتند كه بايد حركت كنيم. سه روز قبل از آن هم سيد جمشيد صفويان معاونت گردان سخنراني كردند و در سخنان خود از عملياتها و برنامه هاي گذشته ياد كردند. بعد از آن يك «يزله» گرفتيم مثل عملياتهاي گذشته كه زمين را ميلرزانيد. بچه ها پر از شور و حرارت بودند و سر از پا نميشناختند و فريادهاي شادي و «اليوم يوم الافتخار» آنها فضا را پر كرده بود. در آنجا شهيد حميد كياني با شوري عجيب براي بچه ها شعار ميداد. بچه ها تمام نخلستان را دور ميزدند و براي آخرين بار يزله ميگرفتند. در آن روز بچه ها حسابي روحيه گرفتند و شارژ شدند. شايد تا آن زمان اين نخلستانهاي بهمنشير و خاك و فضاي آن چنين افرادي را با چنين برنامه هايي نديده بود و بيشك دیگر هم نخواهد ديد. كي خاك بهمنشير افرادي را ديده بود كه شبها نماز بخوانند و روزها فعاليت بدني فراواني داشته باشند؟ بعد از چند روز گفتند كه بايد از اينجا حركت كنيم و تذكراتي هم دادند كه ميبايست رعايت ميشدند. همانجا هم آخرين جلسه تشكيل و آخرين تذكرات داده شد. يكي از نكات حساس اين عمليات حفاظت بود كه به شدت رعايت ميشد و به همين دليل قرار بود با كمپرسي به عنوان بار گِل! حركت كنيم، چون تقريباً در آن محور، خودرويي جز كمپرسي رفت و آمد نداشت. در هنگام حركت حاجآقا عابدي، روحاني بسيجي لشكر، قرآن را بالا گرفته بود و بچه ها از زير آن رد شدند. يكي يكي از هم حلاليت ميطلبيدند. آنجا حالات روحاني بچه ها اوج گرفته بود. نزديك غروب بود كه با كمپرسي حركت كرديم. در راه بسيار اذيت شديم و هر دقيقه، بر اثر دستاندازهاي مسير، به بالا پرت ميشديم و محكم به كف كمپرسي ميخورديم. مسيري كه كوتاه بود و ميبايست حدود يك ساعت طي میکردیم، حدود چهار ساعت طول كشيد، آن هم با آن آزار و اذيت دستاندازها. برادراني كه جبه ه بودهاند ميدانند در هر عمليات، با صلوات فرستادن و سردادن شعار و پرچمهايي كه در دست بچه ها در اهتزاز بودند، حركت ميكرديم. ولي اين باربه خاطر مسایل امنيتي و حفاظتي ميبايست در كمپرسي و بدون سر و صدا در حالي كه حتي پرچم هم با خود نداشتيم، به عنوان بار گل به خط مقدم ميرفتيم. كه الحمدالله دشمن هم متوجه نشد. در اينجا بايد از گروهانهاي پياده و خشكي نيز يادي شود، چون اگر از آنها نام نبرم، شايد بيانصافي باشد، چرا كه خدا ميداند آنها در اين عمليات چه زحمتهايي كشيدند. هيچ وقت چهرة خستگيناپذير و مصمم شهيد فرجا... پيكرستان را از ياد نميبرم كه با چه عشق و علاقهاي در نخلستانها به بچه هاي دسته خود، جنگ در نخلستان را آموزش ميدادند و تمرين ميكردند! شايد بتوان گفت كه تمرينهاي نيروهاي پياده و خشكي مشكلتر از آن ما غواصها بودند؛ چون لباسي كه ما داشتيم متناسب با آب بود، ولي آنها لباسشان عادي بود و وقتي به گل و باتلاق ميزدند، خيلي اذيت ميشدند. يادي هم ميكنم از شهيدان عزيز عبدالمحمد مشاك و مسعود پامار كه واقعاً زحمت ميكشيدند. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4302 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/alefdezful
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 حمید از زبان محمود🌷 ✍🏻 2️⃣ روایت دوم - قسمت پنجم - روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان شهید محمود دوستانی به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ 🌹هم نامش حميد بود و هم اخلاقش . سالها در پي شهادت از اين سنگر به آن سنگر و از اين جبهه به آن جبهه مي رفت . قامت استوارش تنها در هنگام نماز مي لرزيد و اشكش تنها در قنوت شبانه آشكار مي شد. دعاي كميل او دلها را به نخلستانهاي كوفه مي كشاند و نوحه هايش جانها را كربلايي مي كرد. 🌴او متولد ۲۷ بهمن ۱۳۴۳ بود که در ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ پس از حماسه اي بزرگ در ساحل فاو بهشتي شد . 🎁 آنچه در چندین قسمت خواهید خواند روایت آخرین روزهای حیات مادی *شهید حمید کیانی* از زبان *«محمود دوستانی»* است که یک هفته بعد از شهادت حمید به او ملحق می شود. 🌐 مشروح روایت را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/0126 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
☀️به نام خدا 1️⃣✍🏻 روایت دوم - روایتی زیبا از روزهای قبل از شهادت شهید «محمد شریف» به مناسبت سالروز شهادتش ☀️ آن نور عجیب . . . 🌷 برادرش «احمد» فقط دو سال از او بزرگتر است که ۲۵ تیرماه ۶۱ در عملیات رمضان ، باب شهادت را در خانواده ی «شریف» باز می کند و پیکرش هم برای همیشه در منطقه ی شلمچه می ماند و هیچ وقت پیدا نمی شود و حالا «محمد» همه جوره احمد شده است. 🌹 پدر با بغض می گوید: « این پسر هم از ما نیست! این هم مثل احمد رفتنی است. امانتی که باید آن را پس داد» و همه با هم بغض می کنند. 🎥 به همراه فیلم مصاحبه با شهید محمد شریف . فیلمی به قدمت چهل سال . ⭕️شرح روایت و پخش و دانلود فیلم شهید از طریق لینک زیر👇🏻 🌐https://alefdezful.com/922 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 9️⃣🌷 قسمت نهم خلاصه به هر زحمتي كه بود، بعد از حدود چهار الي پنج ساعت كه در كمپرسيها بوديم، به منطقة اروندكنار رسيديم و خوابيديم. صبح زود كه از خواب بيدار شدم، ديدم كه همه نماز شب ميخوانند و بعضي هم در حال تكميل كردن وصیت‏نامه هايشان هستند. گفته شده بود كه اروندكنار جايي است كه حدود يك كيلومتر و نيم با دشمن فاصله داريم و به راحتي در تيررس خمپاره شصت آنها هستيم. از نكات جالب اين عمليات اين بود كه ما چهار – پنج روز در همانجا، بدون اينكه دشمن پي ببرد، مانده بوديم. همة لوازم ما جور بود. خودمان چاي درست ميكرديم و هر كس با خود مختصر اسباب و اثاثيهاي آورده بود تا دشمن از رفت و آمد زياد به حضور ما پي نبرد. در عمليات قبلي در فاصلة پنج كيلومتري دشمن بوديم و هر چند بيشتر از دو الي سه ساعت در آنجا نبوديم، اما از بس دشمن بر سر ما آتش ميريخت، خسته و كلافهمان ميكرد. ولي اين بار، با حفاظتي كه رعايت شده بود، ما توانسته بوديم بدون اطلاع دشمن پنج روز در آنجا بمانيم. نزديك نهر حنين در يك حسينيه مستقر شديم و چند روزي آنجا بوديم. جاي خوبي بود. يادم ميآيد براي توجيه منطقه با چند تا از بچه ها از جمله شهيد محمدرضا شيخي كنار اروندرود رفته بوديم و محفل گرمي داشتيم. بچه هاي صميمي و باحالي بودند و آن روز خيلي خوش گذشت. برنامة اروندكنار همراه با دعا و از جمله زيارت عاشورا بود كه مخصوصاً هر روز صبح، همراه اشك و زاري، بعد از اقامة نماز خوانده ميشد. نماز جماعت هم كه هميشه برپا بود. بچه ها براي عمليات بيتابي ميكردند. كسي كه آمادهتر از بقية ما بود حميد كياني بود. او بيتابي عجيبي داشت و هر وقت مرا ميديد، ميگفت: «محمود، چه خبر؟ پس چرا حمله شروع نميشود؟ ميترسم دشمن بفهمد و عمليات لو برود.» خلاصه انتظارها داشت به سر ميآمد. آن همه سختيها كه تا آن موقع كشيده بوديم، براي آن موقع بود و حاصل آن همه كار آنجا بود. ما در يك حسينيه بوديم. در آن هواي سرد، محفل بچه ها گرم و جايمان هم خوب بود. دستشوييها كه يكي از مهمترين مشکلات عملياتهاي گذشته بود و بچه ها نسبت به رعایت طهارت در آنها حساس بودند، در بيرون از حسينيه قرار داشتند و بچه ها به نوبت، آن هم با اجازة فرماندهي، به دستشويي ميرفتند. دم در حسينيه هم نگهباني گذاشته بوديم كه هر كس ميخواست بيرون برود با اطلاع و اجازة او بيرون برود و برگردد. بچه هاي هر گردان هم اتاقها را دوسقفه كرده بودند تا بر اثر بمباران، ويران نشوند. هر چه به عمليات، نزديكتر ميشديم، لحظات شيرينتر ميشدند. من به اين مطلب معتقدم كه شيرينترين لحظات زندگي يك مسلمان هنگامي است كه در جبه ه است و شيرينترين لحظات يك رزمنده زماني است كه به عمليات نزديكتر ميشود؛ يعني آن لحظات و شبهاي آخر. مسئلة مهمي كه در اين عمليات لازم بود رعايت شود و الحق توسط بچه ها رعايت ميشد، مسئلة حفاظت بود، چرا كه بر اثر عدم رعايت حفاظت، در عملياتهاي گذشته، ضربه خورده بوديم و ديگر بچه ها مسئله را درك كرده بودند و حاضر نميشدند كه سهلانگاري كنند. آنها به پرسشهاي هيچ كس پاسخ نميدادند. حتي بعضي از اوقات، راننده هايي كه به دنبال مسير بودند، از آنها سؤال ميكردند، اظهار بياطلاعي ميكردند. آنها به التماس ميافتادند، ولي بچه ها به آنها لطف ميكردند و فقط ميگفتند: ؟«نميدانيم» و آنها هاج و واج ميماندند! هيچكس به كسي اطلاعات نميداد و حتي برخي خودشان را به بچه ها معرفي ميكردند كه مثلاً من فرمانده فلان يگان هستم، ولي هيچكدام از بچه ها نشاني يا اطلاعاتي به او نميدادند. بچه ها در پاسخ «اهل كجاييد؟»، «از كدام گردانيد؟»، «كجايي هستيد؟» و ... فقط «نميدانم» را بلد بودند و بس. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4303 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc