#در_شهادت_شهیدان_راه_خدمت
#رئیس_جمهور_محترم_و_امام_جمعه_ی_خدوم تبریز و وزیر محترم دکتر عبدالللهیان_و_هیئت_همراه
من نمی گویم چرا رفتی ولیکن زود بود
قصه ی این رفتن اما سخت حزن آلود بود
سوی یاران پرکشیدی رفتی و راحت شدی
شوق وصل یار اندر چهره ات مشهود بود
ای رئیسی سینه در داغت بشد کوهی ز درد
کوه کوهستان چو آب چشمه ها در شور بود
مرد ایمانی و قرآن دکتر عبد اللهیان
آل هاشم بین ز جام عشق هم مخمور بود
تیم پروازش چو خوش رفتند اندر کوی دوست
اینچنین پرواز و هجران بهر ما دلسوز بود
هست یک ملت هنوزم در شوک هجر شما
این چنین رفتن نمیدانم تو را مقصودبود؟
من ندیدم پیکر صد چاک و خونین تو را
این چنین گفتند جسمت هاله ای ازدود بود
بارش باران و ابر و باد و مه از یک طرف
یک طرف هم جاده ها بیراهه ومسدود بود
یک نفر میگفت دیدم بالگرد آتش گرفت
آسمان سبز جنگل تار و قیر اندود بود
در شب میلاد آقا مان علی موسی الرضا ع
خادم خدمتگذارش گوشه ای مفقود بود
بوی خون و بوی خاکستر می آمد بر مشام
بوی خاکستر!!! نگو نه!!! بوی عطر و عود بود
"آشنای عشق را بی آشنا گفتن خطاست"
عاشقِ عشق آشنایِ شاهد مقصود بود
آخرین باری که دیدم چهره ای بشاش داشت
عاشقی کز دعوت معشوقِ خود خشنود بود
بیت بیتِ شعرِ من تقدیم روحِ پاکتان
قرب تان بالاست اما فکر من محدود بود