eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
875 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند که تیرها همه آمادهٔ هدف شده‌اند پیمبرانه به تکبیر باز کن لب را که از صدای تو ذرّات در شعف شده‌اند برای چرخ زدن در حوالی خورشید مدارهای سراسیمه جان به کف شده‌اند به یُمن بارش احساس در مساحت ظهر غبارها ز رُخ دشت برطرف شده‌اند و کربلا شده دریایی از حماسه و شور و ریگ‌های بیابان همه صدف شده‌اند نماز عشق فقط سجده‌ای پر از خون است اذان بگو که شهیدان همه به صف شده‌اند @aleyasein
﷽ اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم کن خبر، آب آور خود را ز دورادور، می دیدم گلویت عمه می بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر - حنجر خود را به همراه مسافر آب می پاشند،‌من ناچارم به دونبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را @aleyasein
﷽ شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند لحظه‌ها با تو چه زیباست اگر بگذارند فکر یک لحظه بدون تو شدن کابوس است با تو هر ثانیه رؤیاست اگر بگذارند مثل قدش، قدمش، لحن پیمبروارش روی فرزند تو زیباست اگر بگذارند غنچه آخر چقدر آب مگر می‌خواهد؟ عمر طفل تو به دنیاست اگر بگذارند ساقی‌ات رفته و ای کاش که او برگردد مشک او حامل دریاست اگر بگذارند آب مالِ خودشان چشم همه دلواپس خیمه‌ها تشنهٔ سقاست اگر بگذارند قامتش اوج قیام است، قیامت کرده‌ست قد سقای تو رعناست اگر بگذارند سنگ‌ها در سخنت هم‌نفس هلهله‌ها لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند تشنه‌ای، آه... وَ دارد لب تو می‌سوزد آب مهریهٔ زهراست اگر بگذارند بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو یک نگاه تو تسلاست اگر بگذارند آمد از سمت حرم گریه‌کنان عبدالله مجتبای تو همین‌جاست اگر بگذارند رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن کهنه پیراهن باباست اگر بگذارند @aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ و الشّمر جالسٌ نفس انبیا گرفت خورشید تیره گشت و دوباره هوا گرفت دارد تمام عرش خدا می خورد زمین و الشمر جالسٌ همه عالم عزا گرفت والشمر جالسٌ همه جا زیر و رو شده خنجر به روی حنجر آقای ما گرفت و الشمر جالسٌ تن صد چاک روی خاک و الشمر جالسٌ نفس مصطفی گرفت زهرا کنار گودی گودال آمده و الشمر جالسٌ دل خیرا لنسا گرفت و الشمر جالسٌ سر او را گرفت و بعد ... زینب به روی تل دم وا احمدا گرفت زینب به روی تل به سر و سینه می زند آنقدر ناله زد نزنیدش، صدا گرفت وحید محمدی @aleyasein
﷽ اذان می‌افکند یکباره در صحرا طنینش را و بالا می‌زند مردی دوباره آستینش را وضو می‌سازد از خون گلوی خود چه راز است این؟ که می‌داند گوارایی آب آتشینش را؟ سراپا نیتی دارد به ترک پا و سر آن‌جا که می‌بیند به مرگ خویشتن احیای دینش را به خون تکبیرة‌الاحرام می‌بندد به ظهر عشق که بسپارد به تیغ کج، قیام راستینش را خودش هم خوب می‌داند چه کس در انتظار اوست چه با احساس می‌خواند نماز آخرینش را @aleyasein
﷽ شب دهم هر آنکه گریه برای تو کرد آقا شد کسی که رنگ شما را گرفت زیبا شد به روسیاه، همیشه تو آبرو دادی همینکه رود به دریا رسید دریا شد مگر نه اینکه شفا با دم حسین رسید گدای خانه ی تو هرکه شد، مسیحا شد دوباره پرچم سرخت بلند شد آقا بساط گریه ی ما باز هم مهیّا شد چه خاطرات خوشی که ز روضه ات دارم همیشه حال خوشم بین روضه پیدا شد همیشه نام تو را بردم و دلم لرزید همیشه نام تو را بردم و گره وا شد همیشه بدرقه ی راه کربلایی ها دعای مادر پهلو شکسته، زهرا شد مرا ببر، نبری می روم زدست حسین چه می شود  بنویسی برات امضا شد؟ همیشه یاد غمت بی بهانه می بارم به یاد آن لحظاتی که باز غوغا شد به یاد آن لحظاتی که نیزه بالا رفت میان پیکر تو نیزه­ هایشان جا شد به یاد آن لحظاتی که سنگ ها بارید هزار و نهصد و پنجاه جوی خون وا شد ز بس که زخم بر آن جسم پاره پاره زدند تنت میانه ی گودال چون معمّا شد به یاد آن لحظاتی که روی سینه نشست به یاد آن لحظاتی که با سرت پا شد @aleyasein
﷽ برگرد تا آب از سرم نگذشته برگرد برگرد تا شمر از حرم نگذشته برگرد تا تیر داغ ماتمت در این بیابان از اوج پرواز پرم نگذشته برگرد تا خنجرش از حنجر خشکیده ی تو تا خنجرش از حنجرم نگذشته برگرد آه ای عزیز فاطمه تا وقت باقیست وقت وداع آخرم نگذشته برگرد داری به گودال اینچنین آرام میری برگرد تا آب از سرم نگذشته برگرد وحید محمدی @aleyasein
﷽ می‌وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه می‌کند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه برگ‌ریزان ا‌ست و پاییزان، در این طوفان رنگ کاروانی می‌کند گویا عبور از قتلگاه!... بال در بال کبوترها کدامین آفتاب می‌کند پرواز تا آفاق نور از قتلگاه؟ باز عیسی می‌رود تا سیر خورشیدی کند یا کلیم آورده خورشیدی به طور از قتلگاه؟ تا چه آمد بر سر قرآن؟ که می‌آید به گوش نالۀ انجیل و تورات و زبور از قتلگاه پیکر سی پارۀ قرآن به روی نیزه‌هاست یا سرِ خورشید افتاده‌ست دور از قتلگاه؟... رود رود زمزم این‌جا شور و حال زمزمه‌ست تا چه سهمی می‌بَرد با این مرور از قتلگاه شط در این‌جا بر سر و بر سینه می‌کوبد که حیف می‌بَرم با خود فقط چشمی نمور از قتلگاه این‌ که می‌جوشد ز طبع نینوایی شعر نیست تا ابد این چشمه می‌گیرد شعور از قتلگاه شعر ما هم چون دل ما کربلایی می‌شود گر بیفتد در دل دیوانه شور از قتلگاه درک سرخ ما ز عاشورا تو را کم داشته‌ست لحظه‌ای سر بر کن ای عشق غیور از قتلگاه @aleyasein
آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین موی من تار به تارش شده پیش تو سفید مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین منکه پیرِ تو شدم پیرتر از این مپسند به جوانِ تو قسم بال و پرم ریخت حسین  نکن ای صبح طلوع ، کاش نیاد که فقط غم عالم به دلِ شعله‌ورم ریخت حسین حق بده خاک به روی سرِ خود می‌ریزم فکرِ فردات چه خاکی به سرم ریخت حسین خار در پشت حرم چیدی ودستت خون شد زخمِ دستِ تو که دیدم جگرم ریخت حسین در میان حرمت حرفِ امان نامه شده دیدم اشکی که زِ چشمِ قمرم ریخت حسین کُشت دلشوره مرا حال رُبابت بد شد طفلِ بی شیر  بهم دور و برم ریخت حسین زود برگرد مدینه که نگویم فردا بعدِ تو جمع حرامی به حرم ریخت حسین تا نگوید لب گودال  سکینه با من آنقدر زخم زدندش ،  پدرم ریخت حسین تا نبینی به کنار دو سه‌تا طفل یتیم خیمه‌ی شعله وری روی سرم ریخت حسین تا نبینی که به  حال من و تو می‌خندد آنکه شلاق به پشت و کمرم ریخت حسین تا رُبابت به سر ِنیزه اشاره نکند وای از سنگ ببین که پسرم ریخت حسین حق بده جان بکَنَم پیشِ تو از حال روم تو بگو من چه کنم جای تو گودال روم حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۷ @aleyasein
﷽ مناجات با امام زمان عجل الله فرجه الشریف شکسته بال و پرم، وا نمی شود بالم از این خراب تر آقا نمی شود حالم هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون به پختگی نرسیدم، چو میوه ای کالم گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم فدای تار عبایت، بگیر دستم را بگیر دست دلم را، مریض احوالم به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما که هیچ نور امیدی نمانده در عالم میان روضه ی گودال این دلم گیر است شبیه جد غریبت اسیر گودالم هنوز هم که هنوز است دل پریشان صدای نعل جدید و شروع جنجالم هنوز هم که هنوز است در تب و تابم هنوز گریه کن روضه های خلخالم وحید محمدی ۱۴۰۰/۸/۲۸ @aleyasein عج
چه حالِ پُر ملالی داره زینب اگه دستای خالی داره زینب میره خیمه به خیمه تا بدونن برا فرداش چه حالی داره زینب میون این خزونِ عشق و مردی یکی داره میره به خیمه گردی داره میاد بگوشش از رُبابش چرا مادر چرا باز گریه کردی بخواب مادر بخواب با خوندن من بخواب جونِ عمو رو دامنِ من نزن اینقد زبونت رو رولبهات نکِش ناخنت و رو گردنِ من یکی داره تو تنهایی میخونه یه دختر داره بابایی میخونه موهاشو عمه  می‌بافه دوباره براش با اشک لالایی میخونه تویِ خیمَش ببین دلگیره قاسم زبون میگیره فردا میره قاسم اگه تو کوچه با بابام نبودم تقاصِ کوچه رو می‌گیره قاسم مبادا زیرِ دست و پا بمونی مبادا زنده بی بابا بمونی داره قاسم به عبدالله میگه اگه رفتم مبادا جابمونی نبودم من تو پَهلویِ عمو باش کنارش باش بازویِ عمو باش اگه دیدی که اسبا رو میارن رویِ سینش فقط رویِ عمو باش میگه زینب با اون غمهاش عباس امیدِ خیمه‌هامون ، کاش عباس یه بار خواهر بگی زینب فدات شه یه بار خواهر بگو داداش عباس دلِ گلها میلرزه با عمو نه همه تو خیمه‌اند اما عمو نه حرم خواب است بی خوابه حرامی همه تو خیمه‌هان اما عمو نه غمی که اوج غمهامه آوردن یه دردی که رو دردامه آوردن رُباب خوابونده تازه اصغرش رو نگید پیشش امون‌نامه آوردن منو خیمه به خیمه دیدی آقا برا یاری چه ناامّیدی آقا ببین خونی شدن دستات عزیزم چرا شب خارها رو چیدی آقا بیا بردار از خاکا سرت رو نگاهی های هایِ خواهرت رو می‌ترسم بعد این زنده نباشم بیا امشب ببوسم حنجرت رو بمیرم بی کسی مادر نداری مگه خواهر مگه خواهر نداری بده انگشترت رو تا نگم که چرا انگشت و انگشتر نداری بیا ای سایه‌ی اطفال برگرد از این صحرای بداقبال برگرد ببین زینب داره میمیره امشب بیا از سمتِ اون گودال برگرد حسن لطفی @aleyasein
﷽ نوشته اند سنان ها به تو امان ندهند نوشته اند که ره را به تو نشان ندهند نوشته اند به یک دیده بنگری همه را نوشته اند دو روزن به آسمان ندهند نوشته اند خودت جذبه باش و حکم بران نوشته اند به این تیرها کمان ندهند اگر تمامی این رودها تنور شوند نوشته اند تو را مثل آب نان ندهند چه مختصر شده ای ای رشید سایه فروش نگفته ای که به ما هیچ سایه بان ندهند ز بس شکفته شدی لحظه ای گمان بردم قرار شد که سرت را به نیزه بان ندهند لبم نمیرسد این تیرها مزاحم ماست چرا که فاصله ها بوسه را توان ندهند نوشته اند که بر نی عمامه دار شوی تو عالمی و به عالم جز این نشان ندهند عمو به دیده ی طفلان همیشه سنگین است خدا کند که سرت را به این و آن ندهند خبر چو کاسه ی لرزان لب به لب چرخید خدا کند خبرت را دوان دوان ندهند نوشته اند که در یک ضریح جا نشویم به یک مدار دو سیاره را عنان ندهند گران فروش ترین مردمان دنیایند که ساقی ام بگرفتند و آبمان ندهند @aleyasein
﷽ باطن ترین من، نه خداحافظی مکن هر چند ظاهراً، نه خداحافظی مکن من نیمه توام جلویت ایستاده ام با نیمِ خویشتن، نه خدا حافظی مکن یک اهل بیت را ته گودال می بری ای خُمس پنج تن، نه خداحافظی مکن اصلاً بدون من سفری رفته ای بگو حالا بدون من؟ نه خداحافظی مکن پس حرف می‌زنی که خداحافظی کنی این گونه نه نزن، نه خداحافظی مکن شاید کسی نبرد خدا را چه دیدی با کهنه پیرهن، نه خداحافظی مکن این سمت عزیز، محترم، با کفن، ولی آن سمت بی کفن، نه خداحافظی مکن بعد از تو چند مرد به دنبال چند زن بعد از تو چند زن! نه خداحافظی مکن @aleyasein
شمعم که با نگاهِ تو آتش گرفته‌ام امشب کنارِ آهِ تو آتش گرفته‌ام پیرت شدم نگاه به این پیرزن بکن امشب بیا و خواهرِ خود را کفن بکن امشب غنیمت است برایم چه می‌کُنی آقا شکسته است صدایم چه می‌کُنی امشب نشسته‌ای ولی از من جُدا چرا ای جانِ خیمه پشت‌سرِ خیمه‌ها چرا امشب به پشتِ خیمه چرا خار می‌کَنی این خاک را برایِ که اینبار می‌کَنی با این قلاف قبرِ که را می‌کُنی درست این قبر کوچک است چرا می‌کُنی درست یک پلک هم به هم نَزَنم تا نرفته‌ای گیسویِ خویش را نَکَنم تا نرفته‌ای گفتند عمه دخترکان: نامه آمده است عمه عمو کجاست امان‌نامه آمده است از پیشِ پاسبان حرم آمدم حسین از سمتِ مهربانِ حرم آمدم حسین گفتم به خیمه موقعِ هنگامه نیست نیست بس کُن رباب حرفِ امان‌نامه نیست نیست یگ گوشه رفته تا نخِ قنداقه وا کُنَد پیراهنی که تازه خریده است تا کُنَد هِی دستهایِ کوچکِ مهتاب را نَبوس بس کن رباب بچه‌ی در خواب را نَبوس از مَشک ، تازه خورده کمی آب می‌پَرَد آرام بو کُنَش گُلَت از خواب می‌پَرَد امشب دلم برایِ حرم شور می‌زند اصلاً دلم برای خودم شور می‌زند مادر که رفت بعدِ پدر هم حسن نماند از پنج تا کفن به‌خدا یک کفن نماند امشب نشسته‌ام که خودم را کفن کنم فکری برایِ آنهمه دستِ بزن کنم امشب که فکر می‌کنم از حال می‌روم فردا چقدر بر سرِ گودال می‌روم امشب زِ درد بر جگرم دست می‌زنم فردا چقدر بر کمرم دست می‌زنم امشب زِ خاک خار اگر جمع می‌کنیم فردا میانِ تیغ ، پسر جمع می‌کنیم امشب غبار از سرِ گیسوت می‌کِشم فردا غروب نیزه زِ پهلوت می‌کِشم امشب کنارِ مادر خود می‌خورم زمین فردا غروب با سرِ خود می‌خورم زمین حسن لطفی @aleyasein
﷽ شعر روضه گودال قتلگاه بر عکس هر باری که از سر می نویسم این روضه را اینبار از آخر می نویسم: . مادر رسید از خاک بردارد سرش را ای بی مروت برنگردان پیکرش را سر نیزه بر این تن نزن اینطور نامرد دَرهَم نکن اینقدر جسم اطهرش را این سینه جای بوسه ی پیغمبران است بردار پایت را، رها کن حنجرش را پاشو از این سینه نمی بینی مگر تو روی بلندی... اضطراب خواهرش را کشتیش، بس کن بی حیای بی مروت کمتر بسوزان قلب خون مادرش را یک جرعه آبش کاش می دادی حرامی حالا که کشتید از جفا آب آورش این قدر خون کردید کافی نیست انگار از او گرفتید اکبرش را، اصغرش را این سر به روی دامن زهراست بس کن دجّال بی دین، هی نکش موی سرش را امروز مویش را کشیدی بی مروت فردا نسوزانید موی دخترش را . شد چادر خاکیِ زهرا، غرقِ در خون وقتی فرو می برد ملعون خنجرش را وحید محمدی 1/2/1400 عزیزان ان شاء الله ابیات در فضایی ارائه بشه که حق روضه ها ادا بشه. @aleyasein
کشتی شکست خورده‌ی طوفان گریه‌ایم امشب عجیب بی سر و سامان گریه‌ایم ما غیرِ گریه پیش تو چیزی نداشتیم این آبروی ماست به قربان گریه‌ایم با رو به کربلا شده شاید که جان دهیم یا اینکه رو به سوی خراسان گریه‌ایم وقتی نداشتند حُرمتِ مهمان کربلا حُرمت نگاه داشته مهمان گریه‌ایم دامان لطف را نکش از دست های ما جان تو دلشکسته به دامان گریه‌ایم   یعقوب چشم‌های شما هم سفید شد یوسف کجاست خسته‌ی کنعان گریه‌ایم با گریه زخمهای شما خوب می‌شود حیران چشمهای تو حیران گریه‌ایم بیچاره‌های امشب احوال زینبیم آواره‌های شام غریبان گریه‌ایم امشب صدای پای عمو میرسد هنوز فردا میان خیمه‌ی سوزان گریه‌ایم امشب هنوز حس یتیمی نیامده است فردا اسیر هِق‌هِقِ طفلان گریه‌ایم حسن لطفی @aleyasein
﷽ گفتیم کربلا... دلمان بی هوا گرفت آری دل غریبه و هر آشنا گرفت یادش بخیر، یک دهه از داغ روضه ها ناله زدیم پای تو تا این صدا گرفت ای خوش به حال آنکه نگاهت گرفتش و ای خوش به حال آنکه برات از شما گرفت ای خوش به حال آنکه ز دستان فاطمه یک اربعین زیارت کرببلا گرفت آمد به زیر قبّه و پائین پای تو آنقدر گریه کرد که آخر دعا گرفت ای خوش به حال آنکه ز پاهای زائران تربت گرفت و برد و مریضش شفا گرفت رحمت بر آن کسی که مرا نوکر تو کرد لعنت بر آن کسی که مسیر تو را گرفت خوردی زمین چنان که دل مصطفی شکست افتادی و چنین دل خیرالنسا گرفت لعنت بر آن کسی که به سینه نشست و بعد موی عزیز فاطمه را از قفا گرفت آمد کسی که چشم به انگشتر تو داشت آمد کسی و زود ز جسمت عبا گرفت وحید محمدی @aleyasein
﷽ مناجات با امام حسین علیه السلام گریز به روضه قتلگاه با شما حال خراب دل ما خوب تر است وسط خیمه ی تو حال و هوا خوب تر است نیمه شب ها وسط نافله، گریانم کن سینه زن که بشود اهل بکا خوب تر است همه ی زندگی ام لذّت این نوکری است من شوم نوکر و ارباب شما، خوب تر است ما نرفتیم پی غیرِ تو ارباب کرم برسد از تو به ما خیر و عطا خوب تر است تو مریضم کنی و باز شفایم بدهی برسد از طرفت درد و دوا خوب تر است نجف و مشهد و قم، کاظمیه، مکّه، بقیع همه خوبند ولی کرببلا خوب تر است باز دلتنگ دو رکعت دمِ بالای سرم زیر آن قبّه ی تو ذکر و دعا خوب تر است پای شش گوشه زیبای تو هستیم انگار وسط روضه ی تو حال گدا خوب تر است به خدا گریه ی ما از سَرِ بی تابی نیست گریه بر داغ دل خسته ی ما خوب تر است اربعینی نرسم پیش تو دق خواهم کرد اربعین کرببلا از همه جا خوب تر است این همه راه بیایی وسط جمعیت نرسد هیچ صدایی به صدا خوب تر است ولی ای کاش که گودال کمی خلوت بود بگذارند زمین جسم تو را خوب تر است کاش قدری پسر سعد تحمّل می کرد پیش زهرا نشود رأس، جدا خوب تر است لااقل از جلو ای کاش جدا می گردید گر نبرّند سری را ز قفا خوب تر است وحید محمدی @aleyasein
﷽ اَللّهُمَ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج امـشـــب صــــدقه‌ فرامـوش‌ نشـــــه... هرچند اندک @aleyasein
نافع‌ابن‌هلال نیمه‌ی شب  بر در خیمه‌گاه زینب بود داخل خیمه چشم اربابش  بازهم بر نگاه زینب بود عشق در سینه‌اش تموج داشت غرق نورِ حسین  آئینه با ادب ایستاده عابد شب سر به زیر است دست بر سینه نافع از دور می‌شنید آه و گریه و التهابِ زینب را جگرش پاره پاره شد تا که  می‌شنید اضطراب زینب را دل من سوخت ای تک و تنها ظهر فردا چکار خواهی کرد آخرش هم که خواهر خود را  به فراقت دچار خواهی کرد رفت نافع به خیمه‌گاهِ حبیب با دو چشمی که دید گریان است ریخت خاکی به سر ،حبیبِ حرم دخترِ مرتضی پریشان است خون به رگهای پیرمرد آمد گفت برخیز نوبتِ ما شد جان ما  هدیه‌ی بنی‌هاشم مثل شیرِ نری مهیا شد همه اصحاب را صَلا دادند رو به شیران و این دلیران کرد حلقه‌ی یاوران که کامل شد  تیغ خود را حبیب عریان کرد حلقه گشتند یاوران باهم عابس و جون و سالم و جندب منجح و حنظه سعید و وسوید وهب و عمرو و قارب  و شوذب همه رفته با خروش و شکوه همه بر گِردِ خیمه‌ی زینب مثل صخره شبیه قله‌ی‌کوه همه بر گردِ خیمه‌ی زینب آمدیم ای عقلیه‌ی عالم تا دلت زخم این و آن نخورد به تو سوگند تا که ما هستیم آب هم در دلت تکان نخورد یک به یک لب به لب رجز خواندند شیرهای قبیله رو به حرم تیغ چرخان و نعره‌ی لبیک رو به سوی عقیله رو به حرم آنچه پیداتر است در این بِین رگ پیشانی علمدار است وای بر حال  آنهمه لشکر که رجزخوانیِ علمدار است لشکرِ شمر را بهم زده است آنکه تا صبحدم قدم زده است شُکر عباس هست و یاوران اما طور دیگر خدا رقم زده است کم کم از شیرها همه رفتند یک به یک کم شدند پای حسین همه در پیش فاطمه خونین همه درهم شدند پای حسین ساعتی بعد بین علقمه هم وای بر من پناه زینب رفت تکیه‌گاه حسین اُفتادو بین خون تکیه‌گاه زینب رفت دست‌ها را به روی سر بگذاشت آنچه می‌دید بر سرش آمد دید از روی تل به قربانگاه پدر و جد و مادرش آمد تکیه بر نیمه نیزه‌ای داده شاهِ بی یار از این و آن می‌خورد نامشان را که یک به یک می‌بُرد تنِ یاران همه تکان می‌خورد جمع نامحرمان همه جمع است خواهری می‌دوید در گودال قبل از آنیکه زینبش برسد شمر آمد پرید در گودال... (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۶) @aleyasein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1666588533.mp3
49.48M
﷽ زیارت ناحیه مقدسه حاج میثم مطیعی ▪️ ▪️ @aleyasein