#شعر
تویِ شهریم ولی یکه و تنها ماندیم
رفقا رفته و انگار فقط ما ماندیم
همسرم! گریه کن و آه بکش، حق داری
اربعین آمد و یکسالِ دگر جا ماندیم
#سید_محمد_علی_موسوی_زاده
@aleyasein
برای سه ساله سیدالشهدا ...
معجرم را بردند
رفتی و چادرِ بر روی سرم را بردند
مثل گودالی که
آمدند و همه چیز پدرم را بردند
خیمه ها غارت شد
چادرِ سوخته ی شعله ورم را بردند
خودمان می دادیم
با کتک زیور اولاد کرم را بردند
من زمین گیرم آه
بعدِ تو بال و پرم، بال و پرم را بردند
همه جا تاریک است
به خدا سوی دو چشمان ترم را بردند
بسکه سیلی خوردم
شامیان رونق صبح و سحرم را بردند
گریه کردم بابا
بسکه فریاد کشیدند، سرم را بردند
پیش چشم عباس
سرِ بازار، همه اهلِ حرم را بردند
هی نشانم دادند
شامیان آبروی مختصرم را بردند
نیمه شب جا ماندم
آمدند و همه موهای سرم را ... بردند
معجرم را بردند ...
#شعر_روضه
#غزال #شعر
#حضرت_رقیه
#شام #کاروان_اسرا
@aleyasein
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَین ، اَلْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اِسْتِهْلاَلِهِ وَ وِلاَدَتِهِ بَكَتْهُ اَلسَّمَاءُ وَ مَنْ فِيهَا وَ اَلْأَرْضِ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ لَمَّا يَطَأْ لاَبَتَيْهَا - قَتِيلِ اَلْعَبَرَةِ وَ سَيِّدِ اَلْأُسْرَةِ...
از ازل بر همه این نکته مشخص باشد
عشق از یمن وجود تو مقدس باشد
با تو جمع عدد عشق مخمس باشد
تو همه عشقی و عشق تو مرا بس باشد
تا ابد بر دل عشاق حکومت داری
بر همه انفس و آفاق حکومت داری
پای عشق تو دل حور و ملک می ریزد
عشوه کم کن که بهم چرخ و فلک می ریزد
بسکه از نام دلآرات نمک می ریزد
از سما زمزمه ی کنت معک می ریزد
آسمان تا به زمین از دم تو لبریز است
ذکر طوفانی تو ذکر جنون انگیز است
اول ماه ، عجب ماه تمامی دارم
نوکر کوی حسینم چه مقامی دارم
هر نفس محضر ارباب سلامی دارم
خوش به حالم که من اینگونه امامی دارم
شاکر لطف خدایم که حسینی هستم
سالها دل به دم و نوحه و هیئت بستم
گرچه هر گوشه ی این شهر نوای درد است
یادمان رفته که نام تو شفای درد است
دوری از کوی تو والله بلای درد است
کم کنی از سر این شهر تو سایه ؛ درد است
نعمت روضه ی خود را تو نگیری از ما
پادشاهی ز شما ، شغل فقیری از ما
زاده ی اشکم و در تاب و تب بارانم
سالها در غمتان در طلب بارانم
روضه دل شکنت شد سبب بارانم
باز هم یاد حرم یاد شب بارانم
لااقل کاش شبی خواب حرم می دیدم
بر سرم سایه ی زیبای علم می دیدم
خبر آمدنت بوی بهار آورده
جبرئیل آمده و عشق به بار آورده
باز هم گریه برای دل زار آورده
خبر از سوره ی بر نیزه سوار آورده
مرتضی گریه کنان شانه به موی تو زند
مصطفی آمد و بوسه به گلوی تو زند
حسین رحمانی - فروردین ۹۹
#ولادت_امام_حسین_علیه_السلام
#مربع_ترکیب_بند
#شعر
#حسین_رحمانی
@aleyasein
#شعر
آنکه با افلاکیان شاءن برابر داشته
هر قدم برداشته سوی خدا برداشته
فرش زیر پای او شد هر دو بال جبرئیل
آن زنی که خانه اش را ربنّا برداشته
گرچه دست ردّ زده بر خواستگارانش ولی
هر دو دست خسته اش بار گدا برداشته
سال ها از مشرکین مکّه طعنه خورده است
چونکه سنگ از پیش پای مصطفی برداشته
مصطفی که روزی اش معراج و اَوْ اَدنا شده
لقمه را از سفره او در حرا برداشته
ثروتش را داده بانو مادر زهرا شود
مِهریه از کوثر خیر النسا برداشته
بارها جارو به خاک خانه زهرا زده
خاک زر از خاک پای مرتضی برداشته
او گذشته از شترهایش که بعد سال ها
فتنه جنگ جمل را مجتبی برداشته
غصه من غصه مادر بزرگ زینب است
او که وقت رفتنش دست دعا برداشته
یک کفن از عرش آوردند چونکه دیده اند
شوهر او از سرِ شانه عبا برداشته
من بمیرم فاطمه داغ یتیمی دیده است
آنکه غم از چهره اهل کسا برداشته
وقت غسل فاطمه حیدر ولی آهی کشید
گفت ؛ زهرایم کجای کوچه تا برداشته
پشت این در صورت حوریه من سوخته
چادری که سوخت را از زیر پا برداشته
@aleyasein
#شعر
شبیه تک درختی در دل صحرای غمهایم
میان هایهای گریههایم، باز تنهایم
منم آن سنگ در چاهی که تاریک است دنیایم
منم آن حال بیماری که آسان نیست احیایم
منم آن سائلی که باز هم از سفره جا مانده
خدایا باز کن در را ، منم مهمان ناخوانده
شنیدم باز هم مهمان نوازی کردهای، آری
سر من را هم امشب بند کن اینجا به یک کاری
زمینگیرم ، پریدن به پر و بالم نمیآید
من آن صیدم که صیادی به دنبالم نمیآید
ولی تو بر خلاف دیگران ، آغوش وا کردی
بدی کردم به تو اما همیشه خوب تا کردی
هزاران بار دستم را گرفتی تا که برگردم
به جایش معصیت کردم ، نفهمیدم ، غلط کردم
میان نفس خود گم بودم و دنبال من گشتی
خدایا پس مهیا کن برایم راه برگشتی
الهی چشمهایم را دوباره مثل دریا کن
غل و زنجیر دور دست و پایم را خودت وا کن
خودت این بار توبه کن برای من بجای من
که چیزی در نمیآید از این العفو های من
برای بخششم باید به فکر دیگری باشم
چه بهتر از همین امشب ، پی آن خواهری باشم
که پای نیزه هم حتی سخن می گفت با ربش
به قربان مناجات و شکوه ذکر یا ربش
قسم بر معجر زینب، بپوشان این گناهانم
به حق چادری که سوخت، در آتش نسوزانم
@aleyasein
#شعر
یا رب یا الهی
ای ابر خطا پوش *سر تا پا خطایم
راهم داده ای تا * مهمانی بیایم
بین بنده هایت * آلوده ترینم
آمدم نزول * رحمت را ببینم
یا رب یا الهی
می لرزد صدایم * از ترس قیامت
می خوانم دعارا * با اشک ندامت
مُشتم وا نکردی * ستار العیوبی
تو نگفته دردم * می دانی به خوبی
یا رب یا الهی
شرمنده ز رویِ *صاحب الزمانم
می دهم سلامش * با اشکِ روانم
گشته از غریبی * آواره به صحرا
نورش در قنوتم * می تابد سحرها
العجل ای آقا * روزه دار زهرا
با گریه دلِ شب * رنگ و بو گرفتم
بادعای زهرا * آبرو گرفتم
خواهم حاجتم را * از حیدر بگیرم
روبروی ایوان * در نجف بمیرم
حیدر یا علی جان
تنها ثروت من * این در عالمین است
ای مَردم بدانید * اربابم حسین است
خوبی های آقام * از یادم نرفته
در هر غم حسین جان * دستم را گرفته
اربابم حسین جان
در شبهای جمعه * آید ناله بر گوش
مادر جسم بی سر * می گیرد در آغوش
می گوید بنی * با قدی خمیده
می بوسد به گریه * رگهای بریده
ای غریب مادر
خیلی اذیتم کرد * عریان کردن تو
می چینم به روی * دامانم تن تو
ای خوش قدُّ و بالا *خیلی کم شدی تو
با رمل بیابان * ها درهم شدی تو
ای غریب مادر
@aleyasein
#شعر
#مناجات
آبرو ریخته تا چشم ترش را دارد
بین خوبان خدا نیمه شب جا دارد
دستهایی که بلند است خدا می گیرد
سر بلند است گدایی که تمنا دارد
چه حسابی ست خدا می گذرد از بنده
بنده اش آمده با او سر دعوا دارد
این دروغ است کسی رو زده و رد کرده
این دروغ است که کارش << اگر اما >> دارد
دست جمعی که بسوزیم اثرش بیشتر است
قطره گر جمع شود رحمت دریا دارد
عاشقی کردن ما لطف علی بوده و بس
با کمیلش چقدر حق ، سر ماها دارد
با همه رو سیهی سینه کبودیم همه
نامه سینه زنان یک به یک امضا دارد
شب جمعه ست کجایند گدایان حرم
دل تنگم هوس گنبد آقا دارد
رفته پایین مزار پدری و آرام
روضه بی سر و سامانی لیلا دارد
یک علی خورده زمین و صد علی پخش شده
صد عبا گر که بیارد پدرش جا دارد
استخوانهاش شکسته بدنش ریز شده
آه این مصحف قرآن چقدر تا دارد
یکطرف هست ولی یکطرف دیگر نیست
هر کجای بدنش شکل معما دارد
@aleyasein