گمانم که مولا به خدام سپرده همه میخ دربها را به چکش بخوابانند و کج کنند؛ مباد که خاکبهدهانم باز اصابتی و زخمی و شرمندگی دوبارهای...
#خرده_روایتهای_یک_پیاده
@m_molaie110
@alfavayedolkoronaieh
پیاده را از طریقالعلما میرویم؛ از کوفه و سهله و از میان نخلهای سبز و انبوه ایستاده در کنارههای طریق و از کرانه رود فرات. در امتداد غروب؛ شانه به شانه مومنان و شیعیان نورانی حضرت؛ محمد در طریق قرآن حفظ میکند و طه ذکر گرفته؛ اینجا گویی از طوفانسهمگین دنیای مدرن مصون مانده؛ خلوتتر، کمموکبتر، کمجمعیتتر و خالی از هیاهوی بلندگوهای گوشخراش و پهبادهای حامل دوربین. اینجا در دویست سالقبل خود باقیمانده؛ و ما مسافران زمانیم در دل تاریخ، از عصر تاریک مدرنیته در طریق سبز و روشن منتهی به سوی نور. کاش که این مسیر طویلتر باشد و قدمهای ما آهستهتر و اقامتمان در اینجا بیشتر.
#خرده_روایتهای_یک_پیاده
@m_molaie110
@alfavayedolkoronaieh
همسالهایش آب به زوّار میدادند یا به عطری معطرشان میکردند؛ دخترک اما جز یککلاس سواد دبستان هیچ در چنته نداشت. چه میکرد؟ به خودکاری کف دست زائرها «یاحسین» مینوشت.
#خرده_روایتهای_یک_پیاده
@alfavayedolkoronaieh
کوردلان، از اربعین «خوردنها» را میبینند و روشندلان، «خورانیدنها» را. ما ترک خانه نکردهایم که با چهار روز پیادهروی لنگلنگان از دل جاده و بیابان زیر آفتاب داغ عراق، به پای پرآبله و لباس شورهبسته و تن رنجور نیملیوان شربت و کمی غذای عربی خلافطبع ایرانیمان بخوریم و برگردیم! عشقنچشیدههای طفلکی که بالاترین سقف لذت چشیدهشان بشقاب غذایی بوده، هرگز نمیفهمند که ما نه در پی طعام که در پی مطعِم آمدهایم و رزق ما از همین نیمپرسهای در دست اطفال عراقی آغاز میشود تا انوار و الطاف و معارفی که چشمان تاریک شما یارای دیدنش را ندارد و توشه سالانه ماست تا اربعین بعد؛ که اگر در پی خوردنی و نوشیدنی بودیم، همراه شما با چندهزار تومان چیپس و ماستموسیر و نوشیدنیهای حقیرانه راهی باغهای اطرافشهر میشدیم. نانتان را سق بزنید و خیل عاشقان شوریده را تماشا کنید و موتوا بغیظکم.
#خرده_روایتهای_یک_پیاده
@m_molaie110
@alfavayedolkoronaieh