#نشانی_بدهم_تو_را ...
نشانی بدهم تو را، یا #رسول_الله
که در صبح #قیامت منِ رو سیاه را از میان آن خیل عظیم #بازشناسی و دستم بگیری. آن کس که چشم بسته و زار میگرید و دهانش باز است و وی را یارای آن نیست که فریاد همی برارد و #استمدادی طلبد، آن #منم. چه بسیار #عمر از من بگذشت و من اینگونه #بگریستم و دهانم باز بود و استمداد نتوانستم خواستن ..
@bouye_behesht
@alfavayedolkoronaieh🌱
در روز پنجشنبه ۲۴ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، بیماری پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله شدّت یافت ، رسول خدا بار دیگر به حرکت سپاه اسامه تأکید میکنند ، امّا لحظاتی بعد می بینند که أبوبکر و عمر و طلحه به همراه تعدادی از أصحاب که باید هم اکنون در سپاه باشند ، در خانه ایشان جمع شده اند .
رسول خدا صلّی الله علیه و آله با عتاب میفرمایند چرا همراه با سپاه حرکت نمیکنید ؟
أبوبکر می گوید ، من آنجا بودم و برای تجدید دیدار شما آنجا را ترک کردم .
عمر عذر میآورد كه دوست نداشتم خبر شما را از دیگران بشنوم .
پیامبر صلّی الله علیه و آله متأثّر میشوند و چند بار میفرمایند سپاه أسامه را حرکت دهید ، سپاه اسامه را حرکت دهید .
گویا تنها أبوبکر به همراه چند نفر خانه پیامبر را ترک میکنند ، و به نظر نمی آید مقصد آنان سپاه اسامه در جُرف باشد ، و با وجود تأکید پیامبر أکثر آنان که باید به سپاه می پیوستند ، هم چنان نشسته اند و خود را نگران نشان میدهند .
با توجه به اينکه حال عمومی رسول خدا امروز - پنج شنبه - بدتر از قبل شده است ، آنان میخواهند مطمئن شوند که در نبود پیامبر صلّی الله علیه و آله ، حکومت به دست کسی دیگر - یعنی شخص أمیرمؤمنان علیه السّلام - نخواهد افتاد ، آنان انتظار وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله را میکشند .
پیامبر خدا که چنین می بینند ، سر از بستر بیماری بر می دارند و میفرمایند
دوات و كَتِفی (۱) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که با تمسّک به آن هیچ گاه پس از من گمراه نشوید .
عدّه ای برمی خیزند تا وسایل نوشتن بیاورند ، امّا عمر مانع آنها می شود و میگوید ، چیزی نیاورید که بیماری بر این مرد غلبه کرده و هذیان میگوید ، نزد شما قرآن است و کتاب خدا ما را کافی است . برخی بر سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله تأکید می کنند و عدّه ای به طرفداری از عمر میپردازند ، در منزل پیامبر سر و صدا بالا میگیرد ، طرفداران عمر با فریاد و سر و صدا مانع از اجرای دستور میشوند ، رسول خدا سلام الله علیه و آله ، ناراحت می شوند و میفرمایند از کنار من برخیزید که خانه انبیاء جای قیل و قال نیست . عدّه ای می گویند وسایل نوشتن را نیاوریم ؟
پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله میفرمایند بعد از این سخنان چیزی نخواهم نوشت ، تنها وصیّت میکنم که با اهل بیت من خوشرفتاری کنید .
حاضران که مطمئن می شوند ، پیامبر صلّی الله علیه و آله وصیّت خویش را نمی نویسند ، خانه رسول خدا را ترک می کنند .
از آن پس همگان در می یابند که حکومت به آسانی به أمیرمؤمنان علیه السّلام نخواهد رسید .
عباس عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله و پسرش فضل که همراه با أمیرالمؤمنین علیه السّلام و دیگر أهل بیت علیهم السّلام همچنان در خانه رسول خدا نشسته اند ، نگران آینده میشوند ،
آنان میدانند که خلیفه واقعی رسول خدا جز أمیرمؤمنان علیه السّلام نیست ، امّا از سوی دیگر تلاش بی وقفه توطئه گران و اهل صحیفه (*) را می بینند ، از همین روی عباس از پیامبر میپرسد ، ای رسول خدا ، اگر أمر خلافت به ما می رسد ، ما را بشارت دهيد و اگر در این راه شکست می خوریم ، ما را آگاه ساز . پیامبر رو به أمیرمؤمنان می کنند و آگاهانه می فرمایند ، تو پس از من مورد ظلم واقع میشوی .
در انتهای همین روز ، پس از آنکه خانه پیامبر صلّی الله علیه و آله خلوت میشود ، رسول خدا به أمیرالمؤمنین می فرمایند که هدف از نگارش آن نامه چیزی جز تأکید بر ثقلین و توصیه به خلیفه بر حقّ الهی - أمیر مؤمنان علیه السّلام - و گواهی گرفتن از حاضران نبوده است .(۲) .
عبدالله بن عباس - فرزند دیگر عباس عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله - که ماجرای فوق را نقل میکند ، با بردن اسم پنجشنبه گریان میشود و میگوید ، روز پنجشنبه ؟ و چه روزی بود روز پنجشنبه ؟ او ادامه می دهد مصیبت و همه مصیبت آن بود که مانع نگارش وصیّت توسّط پیامبر شدند . (۳)
جالب آنکه عمر بن خطاب ، سال ها بعد ، در زمانی که خلافت کاملا تثبیت شده بود ، به روشنی ، علت سخن خویش را به عبدالله بن عباس می گوید ، پیامبر در بیماری خویش میخواست به نام علی تصریح کند ، اما من به جهت محبّت و حفظ اسلام ، از نوشتن آن وصیّت ، جلوگیری کردم (۴) .
۱) در حجاز آن زمان مطالب بر روی استخوان کتف شتر ، پوسته درخت نخل ، سنگ صاف و پوست حیوانات نوشته میشد .مجمع البحرین ۵ / ۱۱۰ .
(*) لقبی برگرفته از خطابه غدیر که پیامبران با این عبارت به منافقان اشاره کردند .
۲) کتاب سلیم بن قیس ۲ / ۶۵۸ .
۳) بخاری ۴ / ۶۵ . و ۵ / ۱۳۷ .
۴) شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید ۱۲ / ۲۰ .
@mohagheghyazdy1
#پیامبر
#عمر
#أبوبكر
@alfavayedolkoronaieh🌱
📌شباهت بنی امیه با bbc
بنگاه های خبری همانند bbc کاری می کنند که حق و ناحق جابجا بشه یا جای قاتل و مقتول عوضه بشه یا مردم درک درستی از حق نداشته باشند، در گذشته نیز بنی امیه کاری کردند که مردم #امیرمومنان(ع) را نمی شناختند،
به عنوان نمونه:
در تاریخ آمده است: يكى از اهل علم مي گفت:
در انجمنى درباره #ابوبكر، #عمر، #على و #معاويه سخن مي گفتيم و سخنان اهل علم را ياد مي كرديم و جمعى از عامه مي آمدند و سخنان ما را مي شنيدند.
يكى از آنان كه از ديگران خردمندتر بود، روزى به من گفت: «چقدر در باره على و معاويه و فلان و فلان حرف مي زنيد»
گفتم: «تو در اين باب چه نظر دارى؟»
گفت: «در باره كى؟» گفتم «در باره على چه ميگوئى؟»
گفت: «مگر او پدر #فاطمه نيست؟» گفتم: «فاطمه كى بود؟» گفت: «زن #پيامبر و دختر #عايشه و خواهر معاويه» گفتم: «حكايت على چگونه بود؟» گفت: «در جنگ #حنين با پيامبر كشته شد.»
📚مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص33.
@ahlebait110
@alfavayedolkoronaieh🌱
📌منع عمر از نامگذاری به محمد
بنابر گزارش ابن حجر #عسقلانی(م852ق):
«#عمر در نامه ای دستور داد تا کسی نام #محمد(ص) را بر فرزندان خود نگذارند.»
در گزارش دیگری نیز از عینی(م855ق):
«عمر به اهل کوفه نامه نوشت که هیچ کس را به نام پیامبر اکرم(ص) نامگذاری نکنید و به جماعتی از اهل #مدینه نیز دستور داد نام پسران خود را از محمد(ص) تغییر دهند تا جایی که اصحاب از او خواستند تا به آنان اجازه دهد و او آنان را ترک کرد.»
📚ابن حجر عسقلانی، فتح الباری بشرح صحیح بخاری، ج10، ص472.
📚عینی، عمده القاری شرح صحیح البخاری، ج15، ص39.
@ahlebait110
@alfavayedolkoronaieh🌱
📌نتیجه #تبلیغات_اموی
طبق گزارش مسعودی:
يكى از دوستان ما كه اهل علم بود مي گفت:
در انجمنى در #شام درباره #ابو بكر، #عمر، #على و #معاويه سخن مي گفتيم و سخنان اهل علم را ياد مي كرديم؛ جمعى از عامه مي آمدند و سخنان ما را مي شنيدند.
يكى از آنان كه از ديگران خردمندتر بود و ريش بزرگتری داشت، روزى به من گفت:
چقدر در باره #على و معاويه و فلان و فلان حرف ميزنيد. گفتم: تو در اين باب چه نظر دارى؟ گفت: در باره كى؟ گفتم: در باره على چه ميگوئى؟ گفت:
مگر او پدر #فاطمه نيست؟ گفتم: فاطمه كى بود؟ گفت: زن #پيامبر و دختر #عايشه و خواهر معاويه بود. گفتم حكايت على چگونه بود؟ گفت: در جنگ #حنين با پيامبر كشته شد.
📚مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص33.
@ahlebait110
@alfavayedolkoronaieh🌱
📌نتیجه حکومت و #تبلیغات_امویان
طبق گزارش مسعودی از مورخان مشهور:
يكى از دوستان ما كه اهل علم بود مي گفت:
در انجمنى در #شام درباره #ابو بكر، #عمر، #على و #معاويه سخن مي گفتيم و سخنان اهل علم را ياد مي كرديم؛ جمعى از عامه مردم مي آمدند و سخنان ما را مي شنيدند.
يكى از آنان كه از ديگران خردمندتر بود و ريش بزرگتری داشت، روزى به من گفت:
چقدر در باره #على و معاويه و فلان و فلان حرف ميزنيد. گفتم:
تو در اين باب چه نظر دارى؟ گفت: در باره كى؟ گفتم: در باره على چه ميگوئى؟ گفت:
مگر او پدر #فاطمه نيست؟ گفتم: فاطمه كى بود؟ گفت: زن #پيامبر و دختر #عايشه و خواهر معاويه بود. گفتم حكايت على چگونه بود؟ گفت: در جنگ #حنين با پيامبر كشته شد.
📚مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص33.
@ahlebait110
@alfavayedolkoronaieh🌱
📌نتیجه #تبلیغات_اموی
طبق گزارش #مسعودی:
يكى از دوستان ما كه اهل علم بود مي گفت:
در انجمنى در #شام درباره #ابو بكر، #عمر، #على و #معاويه سخن مي گفتيم و سخنان اهل علم را ياد مي كرديم؛ جمعى از عامه مي آمدند و سخنان ما را مي شنيدند.
يكى از آنان كه از ديگران خردمندتر بود و ريش بزرگتری داشت، روزى به من گفت:
چقدر در باره #على و معاويه و فلان و فلان حرف ميزنيد. گفتم:
تو در اين باب چه نظر دارى؟ گفت: در باره كى؟ گفتم: در باره على چه ميگوئى؟ گفت:
مگر او پدر #فاطمه نيست؟
گفتم: فاطمه كى بود؟ گفت: زن #پيامبر و دختر #عايشه و خواهر معاويه بود. گفتم حكايت على چگونه بود؟ گفت: در جنگ #حنين با پيامبر كشته شد.
📚مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص33.
#انقلاب هزاران هزار خدمات داشته، اما رسانه ها ان را بی اثر می کنند.
@ahlebait110
@alfavayedolkoronaieh🌱