✳️خاطرات خودنگاشت همسر امام
🔻 زایمان پر مخاطره(۱)
🔹... بعد از هشت سال که دیگر من و آقا از این خانه شبیه آغل به تنگ آمدیم منزلی در « #گذرجدا » اجاره کردیم، خانه متعلق به خانمی از فامیل « #اربابیها » بود، یک زیرزمین داشت و دو اتاق نسبتاً بزرگ و دو اتاق خیلی کوچک که یکی را به کارگرمان دادیم و دیگری را صندوقخانه کردیم. همیشه اتاقها تقسیم میشد، یکی مال آقا و یکی مال من بود، سه سال در «گذرجدا» نشستیم، صاحبخانه فوت کرد، پسرش که مالک خانه شده بود، گفت تخلیه کنید، ما به ناچار پذیرفتیم و به منزلی در محله « #ارک » منتقل شدیم... سپس موقتاً آمدیم در منزلی واقع در پارک که الان #مدرسه_حجتیه در آنجا بنا شده است. شش ماه بودیم و احمد عزیزم آنجا متولد شد. در موقع تولد احمد من به قدری ضعیف شده بودم که توان درد کشیدن را نداشتم و در هنگام وضع حمل کسی جز دختر بزرگم که نه ساله بود، پهلویم نبود. صدیقه به محض اینکه دیده بود بیهوش شدهام دویده بود و به پدرش گفته بود که مادر مرد!(زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) ص124)
@Bonyadtarikh
@alfavayedolkoronaieh🌱