#معراج
💠ایستگاه دوم روستاهای اطراف آمرلی
🔸بعد از آمرلی، به سمت روستاهای اطراف در شمال این شهر راهی شدیم. روستاهایی که برخی شیعه و برخی اهل سنت بودند و از کودکی همبازی هم بوده و دختر و پسرشان را به عقد یکدیگر در می آوردند. اما چه می شود که آن سبقه ی دوستی تبدیل به دشمنی و خیانت برخی می شود؟!
🔹چرا روستای صیاده در ۵ کیلومتری آمرلی همنوا با تکفیریها باعث تنگتر شدن محاصرهی شهر میشود؟!
چرا روستای ابوحسنات تبدیل میشود به مرکز جولان فرماندهان داعش؟!
🔹بعد از گذر از این روستاها که اکنون خالی از سکنه اند به روستای شیعه ترکمانی براوچلی رسیدیم. در این جا قصه ی مقاومت مردم با سلاح اندک و شهادت مظلومانه شان بسیار متاثر کننده بود.
🔸داخل روستا به سمت منزل خانم مسنی به نام سکینه می رسیم، روایت او از دوران محاصره تکفیری ها دردناک و پرجاذبه است.
🔹با دیدن ما اشک می ریزد، همسایه ها بیرون می آیند و روسری و سر او را می بوسند. او یازده نفر از پاره های تن خود از جمله چند پسر و همسر دخترش را در نبرد با تکفیری ها از دست داده است.
🔸بعد از چند سال فرمانده بزرگ مقاومت عراق شهید ابومهدی به دیدن او می آید و بعد از خوش و بشی کوتاه، سکینه از ابومهدی میخواهد برای نهار مهمان او باشد و شهید قبول میکند. در انتها هم به او می گوید اگر دفعه بعدی برایم دلمه و کپه درست کنی به منزل شما می آیم. اما مدتی بعد حادثه ی تلخ فرودگاه بغداد مانع دیدار مجدد شهید با سکینه شد.
🔹اما سکینه از آن زمان به بعد برای هر مهمانی که به دیدن او می آید به یاد ابومهدی دلمه و کپه میپزد.
@salman_sci
@alfavayedolkoronaieh🌱