#قلبی_که_میشکند💔
سیما دختری بود که در یک خونواده ی مذهبی به دنیا امده بود . اما به دلیل دوستانی که داشت هیچ علاقه ای به دین نداشت...
به خاطر اینکه جلب توجه کند و دل پسران کوچه و خیابان را ببرد ، لباس های تنگ و چسبان میپوشید و موهایش را بیرون میداد و خیلی از کارهایی که در شان یک دختر نبود انجام میداد....
اون با اینکه میدانست با این کار ها به ذلت میفته ، آگاهانه خودش رو به قعر چاه گناه می انداخت و نمی خواست بفهمه که داره چه میکند...
روز ها میگذشت و او به کار هایش ادامه میداد
تا اینکه...
شبی خواب دید در صحرایی بی آب و علف که بادی شدید میوزید 🌬 و پرنده ای پر نمیزد 🕊 تنها بود
او بسیار سردرگم شده بود که در این صحرا چه میکند . تشنه بود و لب هایش ترک ترک شده بودند . هرچه میدوید و داد میزد کسی را پیدا نمیکرد که جرعه ای آب به او بدهد تا بلکه تشنگی اش رفع شود
پس از ساعتی دویدن ، خیمه ای دید . فکر کرد خیالاتی شده چون در آن بیابانی که او بود حتی فکرش و نمیکرد که کسی آنجا زندگی کند . به خیمه نزدیک شد و پرده را کنار زد . دید مردی در خیمه نشسته است که پشتش به در خیمه بود و گریه میکرد😭
سیما گفت : ببخشید آقا من در این بیابان گم شده ام ، نمیدانم اینجا چه میکنم ، میشود به من کمک کنید ؟
منتظر بود تا مرد جوابش را بدهد و از طرفی کنجکاو بود که او چرا گریه میکند🧐
در همان لحظه فکر های زیادی در سرش میگذشت . همین طور که به فکر فرو رفته بود ، مرد رویش را به سمت او کرد و با لبخند به او سلام کرد🙂
سیما تا او را دید حزن و غم و اندوهی تمام وجودش را فرا گرفت😥
صورت مرد قرمز شده بود گویی کسی او را زده بود💔
🥺اشک در چشمان سیما حلقه زد و با گریه به او گفت شما چه کسی هستی ؟
اسم شما چیست ؟
من احساس میکنم شما را میشناسم .
چه کسی شما را زده ؟😟
مرد گفت اسم من : « مهدی فاطمه است💔» و به خاطر گناهان شیعیانم صورتم قرمز شده... انها هر گناهی که میکنند مثل سیلی به من میخورد...
من به جای انها از خداوند طلب بخشش میکنم 😔 و برایشان دعا میکنم 🤲
من خیلی آنها را دوست دارم اما آنها فقط در گرفتاری هایشان یاد من میکنند...🙂💔
باورش نمیشد که انقدر امام زمانش تنها باشد...
امام زمان ، بیابون ، گردباد ، غریب....💔
دم در خیمه افتاد و با اشک هایی که مانند باران از چشمانش میبارید به او گفت : از شما خواهش میکنم مرا ببخش 😔
مرا به خاطر تمام سیلی هایی که به شما زدم ببخش 😭
به خاطر تمام لحظاتی که قلب شما را میشکستم 💔 ببخش😭
ببخش نفهمیدم یا صاحب الزمان...😭😭😭
اما امام زمان گفت
من خیلی وقت است تو را بخشیده ام🙂
مگر میشود پدر فرزندش را نبخشد!...
من منتظر بازگشت شما هستم....
این صدا در روح و روان سیما پیچید و همان لحظه از خواب پرید
پس از آن خواب ، سیما تصمیم گرفت دیگر کارهای قبلش را تکرار نکند و دختری خوب برای پدر مهربانش باشد😍🌸
خوب است در کنار تمام آرزو هایی که داریم
در کنار تمام دغدغه ها ، غم ها و شادی ها و در لحظه لحظه ی زندگیمان یاد پدر مهربان مان باشیم و برای ظهورش گناه نکنیم!...
ظهور و سلامتی آقا صاحب الزمان صلوات🌸
#اَللّهُــمَّعَجـِّــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#مذهبی_ها