❇️و هلمّ جراً
🔹استاد آیت الله صادق لاریجانی (دام عزه)
«یکی از دشواری های در فقه و مخصوصاً در اصول همین است که بحثها مثل یک شبکه به هم مرتبط است و لذا وقتی حرفهای مرتبط را مسلط باشید اهل اجتهاد هستید و اینکه برخی بزرگان میگویند با دو سه سال مجتهد تربیت میکنند واقعاً روشن نیست و در همین جهت، گاهی اشکال میشود که اصحاب ائمه ع چه میکرده اند؟ اما به نظرم این نقض وارد نیست، زیرا تلاش و استنباط و استفراغ الوسع در هر زمانی یک مصداقی دارد و دلیلی ندارد که در عمود زمان در قرن چهارم یا هشتم توقف کنیم.
وقتی کسی مثل شیخ انصاری اصول را متحول کرده است اگر به نظریات ایشان یا نظریات مرحوم نائینی و... ورود نکنیم، کار صحیحی نیست و لذا چاره ای جز طرح مباحث نیست.
طلبه ای در نجف شاگرد شهید صدر (ره) بود و شهید صدر (ره) بحثی را طرح کرده و گفتند کسی این نظریه را گفته است و شخص دیگری اشکال کرده است و شخص دیگر اینگونه تصحیح کرده و بعد دیگری بر تصحیح اشکال کرده است وقتی مباحث همینطور ادامه پیدا کرد این طلبه خسته شده بود و فریاد زد: «و هلمّ جراً». و شهید صدر در جلسه بعد به این اعتراض، جواب داد که ما موظف و مسئول به ادامه این مباحث هستیم و حق نداریم در جایی توقف کنیم و حق هم همین است و شما می بیند که سبک شهید صدر چگونه است و کلام ایشان گر چه در مقام تقریر خلاصه شده است، ولی اصل کلام ایشان مبسوط است.
و لذا طرح مباحث به نحو الکلام یجرّ الکلام و مبسوط و گسترده شاید عمیق تر باشد و فایده ای هم دارد و مشکل را در موارد دیگر حل میکند.
📝درس خارج اصول، ۱۶ / ۷/ ۱۳۹۸
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️نقد حضرت امام بر مقدمه «انتفاء قدر متیقن تخاطبی»
🔹یکی از نقدهای متینی که بر مقدمه «انتفاء قدرمتیقن تخاطبی» وارد گردیده، نقدی است که حضرت امام طرح کرده است:
«و أمّا انتفاء القدر المتيقّن، فعلى ما ذكرنا في معنى الإطلاق لا ريب في عدم الاحتياج إليه، بل لا معنى له، لأنّ القدر المتيقّن إنّما يكون في مورد يتردّد الأمر بين الأقلّ و الأكثر، بأن يتردّد بين تعلّق الحكم ببعض الأفراد أو جميعها، مع أنّ الأمر في باب الإطلاق دائر بين تعلّق الحكم بنفس الموضوع من غير دخالة شيء آخر فيه، أو بالمقيّد، فيدور الأمر بين كون الطبيعة تمام الموضوع، أو المقيّد تمامه، فإذا كانت الطبيعة تمام الموضوع لم يكن القيد دخيلا، و مع دخالته يكون الموضوع هو المقيّد بما هو مقيّد، و لا يكون ذات الموضوع محكوما و القيد محكوما آخر، حتّى يكون من قبيل الأقلّ و الأكثر، و كذا لو جعل المتقيّد موضوعا و شكّ في دخالة قيد آخر لا يكون من قبيلهما، فلا يدور الأمر بين الأقلّ و الأكثر في شيء من الموارد حتّى يعتبر انتفاء القدر المتيقّن.»
📚مناهج الوصول إلى علم الأصول، ج۲، ص: ۳۲۷
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️اشتباه در تبیین «قدرمتیقن تخاطبی»
🔹یکی از اشتباهاتی که در برخی از تدریسها مشاهده میشود، توضیح «قدرمتیقن تخاطبی» در بستر«سؤال و جواب» است. با این توضیح اینگونه به ذهن میرسد که، اگر سائل پرسشی درباره موردی داشته باشد، اما امام در پاسخ او بدون توجه به آن مورد، علی ظاهر الاطلاق پاسخ دهد، در این صورت قدرت متیقنی در مقام تخاطب شکل میگیرد که مانع از انعقاد ظهور اطلاقی میگردد. درحالیکه، چنین تبیینی صحیح نیست.
🔹بلکه، حقیقت «قدرمتیقن تخاطبی» آن انسباق ذهنی است که به دلیل وجود قرائنی در مقام تخاطب، ذهن سامع به حصه ای یا مصداقی منتقل میگردد؛ چه در بستر سؤال و جواب باشد یا نباشد. همانطور که شیخ علی قوچانی در تعلیقه بر کفایه میگوید:
«وليعلم : انّ القدر المتيقن من خصوص مقام ، أو مقال ، أو انس ذهن ببعض الافراد يوجب تيقنه ـ غير القرينة المصطلحة....انّ المتيقن لا بد أن يكون في مقام التخاطب ، بحيث يكون الانسباق الى الذهن من اللفظ مع ما يحف به من القرائن» (ج۱ ص۵۳۷)
⁉️با این وصف، این پرسش نیز مطرح میگردد که، آیا «امکانِ» انتقال قدرمتیقن تخاطبی در بستر روایات برای روات وجود داشته است؟ با توجه به اینکه، مناشئی که سبب شکلگیری قدرمتیقن در ذهن سامع میگردد، غیر از قرائنی است که باید راوی نقل کند و اگر نقل نکند، وثاقت او مخدوش میگردد.
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️شروع علم نحو از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)
🔹اکثر مورخین علوم ادبی قائلند، ابوالاسوددوئلی بنیانگذار علم نحو است و هیچ تردیدی هم در اینکه دوئلی شاگرد امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) بوده و از ایشان اخذ کرده است وجود ندارد و این از مصرّحات متون تاریخی است.
🔸ابن ندیم (قرن چهارم):
«قال محمد بن اسحاق زعم أكثر العلماء أن النحو أخذ عن أبى الاسود الدؤلى و ان أبا الاسود أخذ ذلك عن أمير المؤمنين على بن أبى طالب عليه السلام و قال آخرون رسم النحو نصر بن عاصم الدؤلى و يقال الليثى»
📚الفهرست، ص۵۹
🔸ابوالفرج اصفهانی (م 356ق):
«أخبرني عليّ بن سليمان الأخفش قال حدّثنا محمد بن يزيد النحويّ قال حدّثنا التّوّزيّ و المهريّ قالا حدّثنا كيسان بن المعرّف الهجيميّ أبو سليمان عن أبي سفيان بن العلاء عن جعفر بن أبي حرب بن أبي الأسود الدؤليّ عن أبيه قال:قيل لأبي الأسود: من أين لك هذا العلم؟- يعنون به النحو- فقال: أخذت حدوده عن عليّ بن أبي طالب عليه السلام»
📚الأغانی،ج ۱۲ص ۶۸
----------------
✍ به نقل از مقاله «تطورات مباحث زبان» از محمد متقیان تبریزی
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️فقیه فقه المقاومة
🔹در این ایام که سخن از «فقه المقاومة» میرود، باید از آیت الله شیخ محمد مهدی آصفی یاد کرد که جزو پیشقراولان در این عرصه بود. عنوان کتاب ایشان «فقه المقاومة، دراسة فقهية مقارنة» بود.
گفتگوی منتشرنشده ای با ایشان وجود دارد که مطالعه آن به عزیزان پیشنهاد میشود:
https://www.mehrnews.com/news/2769081/
https://eitaa.com/alfigh_alosul
نمودار استادی و شاگردی مکاتب بصره کوفه و بغداد.pdf
370.8K
❇️سلسله استاد و شاگردی در مکاتب ادبی بصره، کوفه و بغداد
https://eitaa.com/alfigh_alosul
نمودار شاگردی و استادی مکتب آندلس.pdf
747.1K
✳ سلسله استاد و شاگردی در مکتب اندلس
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️اراده تشریعی
🔸استاد آیت الله صادق لاریجانی (دام عزه)
🔹عده ای از بزرگان از جمله مرحوم امام، مرحوم خوئی و مرحوم اصفهانی و عده ای دیگری، منکر وجود اراده ی تشریعی هستند؛ یعنی اراده ی آمر متعلق به فعل غیر را منکر هستند؛ بله می گویند اراده ی تکوینی هست البته نه به فعل غیر که ممکن نیست، بلکه اراده ی تکوینی به بعث و زجر که کار خود آمر است.
🔹ما این حرف را قبول نداریم مثل خیلی از محققین دیگر مثل مرحوم آخوند و مرحوم آقا ضیاء و بزرگان قبل از ایشان مانند شیخ که ما اراده ی تشریعی داریم که عبارت است از اراده ی متعلق به فعل غیر که این خیلی بحث دارد. عده ای در اینجا بحث فلسفی می کنند که اراده به فعل غیر اصلاً نمی شود که ما می گوییم اینها خلط بحث است و می گوییم اراده ی تشریعی نوع دیگری از اراده است و دلیلش هم شهود است.
🔹توضیح اینکه؛ ما نسبت به فعل غیر، خواست داریم و مقصود از اراده ی تشریعی خواست است نه حبّ. ما خواست داریم و می گوییم؛ من فعل شما را به تمام معنا می خواهم و این خواستن حقیقت دیگری در عالم است و کی گفته که حقائق عالم منحصر در اراده ی و کراهتی است که فیلسوفان می گویند و باید متعلق به حرکت بدنی خود من باشد. اینها حرف های من درآوردی است. ما یک نحوه وجود در عالم داریم که خواست من به فعل دیگری است که این اراده ی تشریعی است. تمام حرف های آقا ضیاء که بیان کرد و ما تایید کردیم مبتنی بر این مبنا است و اگر کسی اصل اراده ی تشریعی را منکر باشد، واضح است که دیگر این بحث ها از بیخ و بُن دیگر قابل نیست.
ما هم اراده ی تشریعی را قبول داریم و هم اینکه اراده به دو گونه ابراز می شود و اگر مطابق نباشد، پوچ خواهد بود ولی در عین حال موضوع حکم عقل احراز خود اراده است اگر احتمال مطابقت بدهیم ولو اینکه به هیچ مبرزی هم ابراز نشده باشد.
📚درس خارج اصول،۲۵/ ۸/ ۱۳۹۸
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️نسبت بین حدیث رفع و ادله احتیاط
🔹یکی از مباحثی که ذیل اصالة البرائة انجام میگیرد، بحث از تعارضی است که آخوندخراسانی میان ادله برائت و احتیاط طرح میکند و ادله برائت را اخص و اظهر از ادله احتیاط دانسته و آنها را مقدم میداند. مرحوم علامه طباطبائی، در خصوص نسبت بین حدیث رفع و ادله احتیاط، در حاشیه کفایه میگوید:
« بل حديث الرفع بما يشتمل عليه من لسان الامتنان نسبته إلى اخبار الاحتياط نسبة الحكومة و التفسير.»
📚حاشية الكفاية (للعلامة الطباطبايي)، ج۲ ص: ۲۲۰
https://eitaa.com/alfigh_alosul
✅ سلسله نشست های فقه تحقق #فصل_دوم
🔰 جلسه ششم
🔈 ارائه: حجت الاسلام محمد متقیان تبریزی
مدیر کارگروه فقه تقنین مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام
✴️ موضوع ارائه:
فقه تقنین
تاریخچه، دیدگاه ها و رویکردهای ورود فقه در عرصه قانونگذاری
⏰ چهارشنبه 24 آبان 1402 ، ساعت 9:30 تا 11
📍 موسسه آموزش عالی حوزوی مشکات ، تهران ، اتاق استاد قاسمیان
🌐 [صفحه اختصاصی نشست های فقه تحقق ](https://aali.hmeshkat.ir/tahaghogh)
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️مراتب حکم در بیان آخوند خراسانی (ره)
«أنّ للتّكليف بعد ما لم يكن شيئا مذكورا يكون مراتب من الثّبوت: (الأولى) ثبوته بمجرّد ثبوت مقتضية من دون إنشائه و تشريعه. (الثّانية) ثبوته به مع إنشائه من دون فعليّة بعث أو زجر، ككثير من الأحكام في صدر الإسلام ممّا لم يؤمر النّبي بتبليغه و إظهاره. (الثّالثة) ثبوته به مع فعليّة البعث أو الزّجر، من دون قيام الحجّة عليه، فلا يكون على مخالفته استحقاق ذمّ من العقلاء و لا عقوبة من المولى. (الرّابعة) ثبوته به مع قيامها عليه، فيستحق على مخالفة العقوبة. و قد بسطنا الكلام في إثباتها و انفكاك السّابقة عن اللاّحقة فيما علّقناه جديدا على مباحث القطع و الظنّ من رسائل شيخنا العلاّمة أعلى اللّه مقامه».
📚فوائد الاصول، ص:۸۱
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️فائدة (۲۶) [بيان معنى «أعطاك من جراب النورة»]
🔹وحید بهبهانی (رضوان الله علیه)
قد ورد في الأخبار: أنّ الشّيعة كانوا يقولون في الحديث الّذي وافق التقيّة: (أعطاك من جراب النّورة).
قيل: مرادهم تشبيه المعصوم (عليه السلام) بالعطّار، و كانوا يبيعون أجناس العطّارين بالجربان، و كان النّورة أيضا يبيعونها في جرابها، فإذا أعطى التقيّة قالوا: أعطاك من جرابها- أي ما لا يؤكل، و لو أكل لقتل- و الفائدة فيه دفع القاذورات و أمثالها.
📚الاجتهاد و التقليد ، ج۱ص ۴۶۱
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️مخصص لبی منفصل
▫️اصولیین معاصر، در مقام بحث از «تمسک به عام در شبهه مصداقیه»، به بیان تفاوت میان مخصص لفظی و لبی پرداخته و از دو نوع مخصص لبی منفصل و متصل سخن گفته اند. آخوند خراسانی، با عبارت «اتکال متکلم به مخصص در مقام تخاطب» و «عدم اتکال»، از این دو مخصص تعبیر کرده است و عموم اصولیین، از مخصص لبی متصل به عنوان ادراک ضروریات و از مخصص لبی منفصل به ادراکات نظری تعبیر کرده اند.
▫️اما حضرت امام (ره) در مقام بحث از تمسک به عام، با بیان عدم فرق میان مخصص لبی منفصل و متصل در سرایت اجمال خاص به عام، در خصوص مخصص لبی منفصل چنین میگوید:
«و أمّا المخصِّص اللُّبّي النظري فالحقّ أنّه- أيضاً- كذلك؛ حيث إنّه و إن لم يكن بديهيّاً حافّاً بالكلام ابتداءً، لكن بعد التأمّل العقلي و إعمال النظر و التدبّر يكشف عن احتفاف العامّ به من الأوّل»
📚تنقيح الأصول، ج۳ص: ۴۲۰
🔸با این بیان، در اصل «مخصصیتِ» مخصص لبی منفصل هم میتوان تردید کرد. زیرا، چنانچه، بعدالتأمل معلوم گردد که، کلام شارع از ابتدا محفوف به چنین مخصصی بوده است، پس شارع حین القاء خطاب به آن اتکال داشته و فهم مخاطب را - هرچند بعد التأمل العقلی- در کشف از اراده جدی خود لحاظ کرده است. در این صورت، تنها تفاوت لبی متصل و لبی منفصل، در ضروری بودن و نظری بودن است و در اینکه، مولا تخاطب خود را محفوف به هردو القاء کرده است، هیچ تفاوتی ندارند.
🔸ضمن اینکه، باید به این نکته توجه داشت که، باور به مخصص لبی منفصل به معنای هر درک نظری عقلی که امکان تخصیص عموم کلام شارع را داشته باشد، مساوی با فتح باب تخصیص همه عمومات و اطلاقات کلام شارع است که هیچ گاه نمیتوان بدان ملتزم شد.
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️تفاوت تخییر شرعی و اباحه ظاهریه
🔹آخوند خراسانی در کفایة الأصول، در بحث از «دوران بین محذورین، چند قول را مطرح میکنند که دو قول این است:
وجوب الأخذ بأحدهما تخییرا (تخییر شرعی)
التخییر العملی عقلاً مع الحکم بالإباحة ظاهراً
🔹قول اول در رسائل شیخ انصاری هم آمده، قول دوم هم نظریه مختار آخوند است. در مقام، این پرسش مطرح میشود که: آیا میان قول به وجوب الأخذ بأحدهما تخییراً (تخییر شرعی) با الحکم بالإباحة ظاهراً تفاوتی وجود دارد؟
🔹به نظر میرسد، در نگاه بدوی، اثر عملی هر دو قول، فعل یا ترک است، اما با نگاه دقی روشن میشود که؛ صدور فعل یا ترک بنابر هرکدام از این اقوال متفاوت است:
بنابر قول به تخییر شرعی، مکلف «مُلزَم» به تخییر است، اما در اختیار یکی از فعل یا ترک، مخیر است. مکلف، در ظرف «تخییر واقعی» قرار ندارد، بلکه در ظرف «الزام» قرار دارد و لیکن در انتخاب یکی از دو طرف فعل یا ترک، اختیار به او داده شده است. اما بنابر قول به اباحه، مکلف اطلاق عنان دارد و هیچ الزامی بر عهده و ذمه او از ناحیه شارع وارد نشده، بلکه شارع او را در ظرف «اباحه» قرار داده است.
با این وجود، هرچند خارجیاً مکلف یا مرتکب فعل میشود یا ترک، اما حالت خارجی او در ظرف اباحه واقع میشود نه الزام.
بنابر همین تفاوت جوهری، اگر کسی قائل به اباحه شود، نمیتواند احتیاطاً جانب فعل و وجوب را بگیرد و آن را مرتکب شود، زیرا خلاف اقتضاء اباحه انجام داده و ملاک اباحه را استیفاء نکرده است.
و همچنین، اگر کسی قائل به تخییر شود، تخییر یا بدوی است یا استمراری. اما کسی که قائل به اباحه است، در آزادی مطلق است نسبت به فعل یا ترک.
🔹آخوند خراسانی در حاشیه بر فرائد، شبیه این مطلب را البته در تفاوت میان برائت و تخییر، بیان میکند:
«و من هنا ظهر انّ أصالة البراءة و أصالة التّخيير و إن كان بحسب الأثر عملاً واحداً، و هو مجرّد نفي الحرج عن الفعل عقلاً، إلاّ انّ الملاك في إحداهما غير الملاك في الأخرى، فلا تغفل.»
📚درر الفوائد في الحاشية على الفرائد، الحاشيةالجديدة، ص: ۲۳۰
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️حکم کسی که قوه استنباطش بالفعل است.
امام خمینی (رضوان الله علیه)
«إنّ الموضوع لعدم جواز الرجوع إلى الغير في التكليف، وعدم جواز تقليد الغير، هو قوّة استنباط الأحكام من الأدّلة وإمكانه، ولو لم يستنبط شيئاً منها بالفعل. فلو فرض حصولها لشخص من ممارسة مقدّمات الاجتهاد، من غير الرجوع إلى مسألة واحدة في الفقه- بحيث يصدق عليه «أنّه جاهل بالأحكام غير عارف بها»- لا يجوز له الرجوع إلى غيره في الفتوى مع قوّة الاستنباط فعلًا وإمكانه له، من غير فرق بين من له قوّة مطلقة، أو في بعض الأبواب، أو الأحكام بالنسبة إليها؛ لأنّ الدليل على جواز رجوع الجاهل إلى العالم، هو بناء العقلاء- ولا دليل لفظيّ يتمسّك بإطلاقه-، ولم يثبت بناؤهم في مثله، فإنّ من له قوّة الاستنباط، وتتهيّأ له أسبابه، ويحتمل في كلّ مسألة أن تكون الأمارات والاصول الموجودة فيها، مخالفة لرأي غيره بنظره، ويكون غيره مخطئاً في اجتهاده،و تكون له طرق فعليّة إلى إحراز تكليفه، لا يعذره العقلاء في رجوعه إليه».
📚الاجتهاد و التقليد، النص، ص: ۶
https://eitaa.com/alfigh_alosul
هدایت شده از تنبیه الأمة
❇️ حاشیهای بر قاعده کرامت (۱)
📝 توضیح اجمالی قاعده ادعایی کرامت
🖋 محمد متقیان تبریزی
🔸 برخی از اساتید و پژوهشگران معاصر، قاعدهای با عنوان «کرامت» را طرح میکنند که به نظر ایشان میتواند مقیَّد اطلاقات و مخصَّص عمومات باشد.
🔺 هرکدام از ایشان، در استدلال بر این ادعا، راهی را رفته و تقریبی را بیان داشتهاند. در این میان، برخی بر این باورند که میتوانند با استفاده از کبرای «ملازمه تکوین و تشریع» این قاعده را اثبات نمایند.
🔻 یکی از اساتید در جلسهای که اخیراً در یکی از مؤسسات تشکیل شد، با استفاده از کبرای ملازمه، این ادعا را طرح نمود:
«با نظر به آیه شریفه ۷۰ سوره مبارکه اسراء "وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا"
میتوان از تعبیر «كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» تکریم تکوینی انسان توسط خداوند متعال را فهمید. تکریمی که از آن به "اعطاء کرامت تکوینی" یاد میشود. از آنجا که معتقد به "ملازمه میان تکوین و تشریع" هستیم، نمیشود شارع مقدس، در مقام تشریع، احکام و تکالیفی را جعل نماید که برخلاف تکریم تکوینی انسان باشد».
🔹 پیرامون این دیدگاه، نکاتی به ذهن میرسد که به عنوان حاشیهای بر آن طرح میشود:
📌 ادامه در فرسته بعدی👇🏻
#قاعده_کرامت!
@Tanbiholomah
هدایت شده از تنبیه الأمة
❇️ حاشیهای بر قاعده کرامت (۲)
📝 بخش اول: مقصود از تکریمِ تکوینی چیست؟
🖋 محمد متقیان تبریزی
1⃣ با نظر به کتب لغت، اینگونه به دست میآید که، ماده «کرم» را میتوان به «شرافت» و «بزرگداشت نفس» معنا کرد. (العین، ج5 ص 368/ معجم مقائیس اللغة، ج5 ص 172)
مرحوم علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان، در معنای فقره «كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ» چنین میفرمایند: «المراد بالتکریم تخصیص الشیء بالعنایة و تشریفه بمایختص به و لایوجد فی غیره، و بذلک یفترق عن التفضیل فإن التکریم معنی نفسی و هو جعله شریفاً ذا کرامة فی نفسه». (المیزان، ج 15 ص 152)
همانطور که پیداست، علامه نیز در تحلیل معنای فقره مذکور، در بیان تفاوت میان «تکریم» و «تفضیل»، تکریم را به «شرافت» معنا مینماید.
2⃣ اگر معنای تکریم، همانا شرافتبخشیدن به انسان و بزرگداشت او باشد، این پرسش مطرح میشود که چه عاملی در انسان وجود دارد که منشأ چنین تکریم و تشریفی میباشد؟
پرواضح است تکریم و بزرگداشت انسان در آینه قرآن، به خاطر ویژگیهای جسمانی او نیست، چرا که اگر کسی «گونه خلقت» را مبنای تمایز و تکریم انسان قرار دهد، ناخودآگاه بر مبنای #استدلال_ابلیس راه رفته است که وجه برتری خود بر آدم را در گونه خلقت خویش میدانست:
قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون (الحجر : 33)
قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين (ص : 76)
♨️ بنابراین، تعبیر «لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ» باید به یک ویژگی دیگری نظر داشته باشد و آن، توجه به بُعد غیرجسمانی و روحانی انسان است. حال، مقصود از آن امر روحانی چیست، میتواند گزینههای متعددی مدنظر قرار بگیرد که مهمترین آنها همانا اعطاء «عقل» به آدمی است.
با این وصف، گویا متکلم حکیم در این آیه، اینگونه فرض گرفته است که مخاطب، وجه امتیاز بنی آدم از سایر موجودات را میداند، اما نمیداند این وجه امتیاز، تکریمی از ناحیه خداوند متعال درباره انسانهاست.
پس، با این بیان به او «تذکر» و «تنبه» داده و او را روشن مینماید که ما انسان را تکریم کردیم. به این معنا که به او عقل دادیم.
طبق این سخن، آنچه که اساساً در تکوین واقع شده است، اعطاء «عقل» به آدمی است، هرچند با لسان «تکریم» از آن تعبیر شده است.
3⃣ با این وجود، ممکن است ادعا شود: علاوه بر اعطاء عقل به آدمی و یا سایر مواردی که گفته شد، نفس «تکریم» و «اعطاء کرامت» در مرحله تکوین، برای انسان ایجاد شده است. به این معنا که، یکی از تکوینیاتی که در بُعد روحانی به انسان داده شده، «کرامت» است. به نظر میرسد، این ادعا نیز صحیح نباشد؛ زیرا
➖ اولاً: با اینکه، هر انسانی میتواند بالوجدان نعمت «عقل» را در خود بیابد و به این مطلب برسد که چنین نعمتی در سایر مخلوقات نیست، اما هیچ کس، اثری از کرامتِ تکوینی در وجود خود نمییابد.
در همه فرهنگها و ادیان و در تمام طول تاریخ، از قوه ممیز عقل، سخن رفته است اما سخن از «کرامتِ» بشر، به عنوان یک «واقعِ تکوینی»، امری مستحدثه و مرتبط با #دوران_مدرن است.
روشن است سخن از تکریم انسان به سبب وجود عقل در او، غیر از وجود «کرامت» در انسان است.
➖ ثانیاً: با وجود اینکه به امکانات وجودی انسان مانند «سمع» و «عقل» در آیات اشاره شده و در روایات به تفصیل درباره آنها سخن رفته است، اما هیچ اثری از اینکه، یک امکان وجودی دیگری مانند «کرامتِ» نفسانی برای انسان ثابت است، در آیات و روایات وجود ندارد. هرچند آیات و روایات متعددی بر «کرامتِ حاصل از تعبّد» دلالت دارند که البته ربطی به مدعا ندارد.
➖ ثالثاً: در صورتی که از ناحیه خداوند متعال، اعطاء تکوینی به نام «کرامت» به انسان شده است، اثر تکوینی آن چیست؟ عقل، که اعطاء تکوینی خالق متعال به انسان است، این اثر را دارد که قدرت تمییز برای او فراهم میسازد، حال این پرسش مطرح میشود که اثر تکوینی کرامتِ نفسانی انسان در چیست؟ و چه کارکردی در وجود انسان دارد؟ چه امکان وجودی برای انسان فراهم میشود وقتی که مورد تکریم الهی قرار میگیرد؟ آیا قرار است او با این امکان وجودی کاری بکند، از آن استفاده کند یا اینکه، صرفاً مورد تکریم قرار گرفته و بنا نیست که از آن اعطاء تکوینی بهرهای ببرد؟
✅ در نهایت، به نظر میرسد، برداشت صحیح از آیه شریفه چنین باشد: تعبیر «لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ» تذکر و تنبهی است از ناحیه خداوند متعال به لسان اِخبار و حکایت، به اینکه بنی آدم به دلیل امکانهای وجودی که دارند؛ مانند عقل و سمع، کرامت و شرافت یافتهاند و به سبب همین قدرت و امکانی که دارند، مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
در حقیقت، این آیه، تذکر به همین اعطاء عقل و سایر امتیازات وجودی اوست، نه آنکه، نفسِ «کرامت» به عنوان یک اعطاء تکوینی، موضوعیت داشته باشد.
📌 ادامه در فرسته بعدی👇🏻
#قاعده_کرامت!
@Tanbiholomah
هدایت شده از تنبیه الأمة
❇️ حاشیهای بر قاعده کرامت (۳)
📝 بخش دوم: مقصود از تکریم تشریعی چیست؟
🖋 محمد متقیان تبریزی
🔸 مدافعین قاعده کرامت میگویند؛ اگر خداوند متعال به عنوان خالقیت، اعطائی تکوینی داشت، نمیتواند به عنوان شارعیت در مرحله تشریع، برخلاف آن اعطاء تکوینی جعل و تشریع داشته باشد. درباره این ملازمه، مناقشاتی وجود دارد که به دلیل عدم اطاله در کلام از آن صرف نظر کرده و فقط به بحث از تطبیق آن در موضوع «کرامت» بسنده میکنیم.
🔻 و اما اشکالاتی که بر این ادعا وارد میشود:
بنابر آنچه که گفته شد؛ مقصود از تکریمِ تکوینی، همانا «اعطاء عقل» است نه «اعطاء کرامت»، اما اگر به صورت سلّمنایی بپذیریم مقصود از تکریم تشریعی آن است که شارع نمیتواند در مقام تشریع، برخلاف «اعطاء تکوینی کرامت» عمل کرده و احکامی را جعل نماید تا کرامت اعطائی انسان را مخدوش کند، این سخن از چند جهت محل اشکال است:
➖ اولاً: اگر مقصود این باشد که شارع در مرحله جعل و تشریع، هم با نظر به ملاکات واقعیه (مصالح و مفاسد) و هم با نظر به اهداف و مقاصدی مانند «کرامت»، تشریع خود را انجام میدهد، این سخن، نه تنها خلاف نظر مشهور اصولیین (چه آنهایی که مرحله انشاء را از مراحل حکم میدانند و چه آنهایی که نمیدانند) است که عملِ جعل و تشریع را با نظر به ملاکات واقعیه در متعلقات اوامر و نواهی تحلیل میکنند. بلکه به معنای «تبعیت احکام از اهداف شارع» است نه «تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعیه». زیرا، بنابراین دیدگاه، هدف از جعل، تحصیل سه هدف است؛ عبادت، عدالت و کرامت. فلذا در مقام جعل، باید هر جعلی در نسبت با این سه هدف سنجیده شود که اگر به تحصیل آنها میانجامد جعل میشود و اگر نیانجامد جعل نمیگردد.
➖ ثانیاً: اگر پذیرفته شود غرض از جعل، تحصیل همان سه هدف است؛ این اشکال مطرح میشود که در خصوص دو غرض «عبادت» و «عدالت» نصوصی وجود دارد تا بتواند اثبات نماید شارع به این دو هدف توجه داشته است، اما در خصوص «کرامت» چنین نصی وجود ندارد. نصی که مُثبت این معنا باشد که هدف از تشریع، تکریم بشر است. و اگر به همان آیه ۷۰ سوره مبارکه اسراء اصرار ورزند، پاسخ این است که آن - لو سلمنا که کرامت تکوینی را میگوید- هیچ نظری به هدف از تشریع ندارد.
علاوه بر اینکه، اگر این نکته اثبات گردد، لازمه آن «عدم تفکیک میان عبادیات و معاملات» است؛ زیرا به نظر صاحب دیدگاه، غرض از جعل، تکریم بشر است و این اطلاق، شامل هم حوزه عبادیات و هم حوزه معاملات میگردد. و لازمه باطل این نظر هم آن است که، اگر کسی به نظر خویش، عبادت مجعوله شرعی را خلاف کرامت بشر دید، آن را کنار بگذارد و یا خودش گونهای عبادت را اختراع نماید که غرض «کرامت» را تحصیل کند. اگر هم گفته شود غرض از جعل، تکریم بشر فقط در حوزه معاملات و توصلیات است، چنین تقییدی بلاوجه و ترجیح بلامرجح بوده و خلاف اطلاق است.
➖ ثالثاً: اگر تنزل کنیم و بپذیریم چنین تشریعی با نظر به غرضِ «کرامت» وجود دارد - حتی اگر با عقلِ مستقل آن را کشف نماییم- غایت و قصوای این سخن آن است که همه تشریعیات شارع، متضمن کرامت بشر است. حال، این پرسش مطرح میشود که آیا مقصود از این سخن آن است که فقیه در مقام کشف و استنباط احکام شرعی، علاوه بر فحص از دلالت ادله و ظهور آنها، باید به این نکته هم توجه نماید که در فتوای منکشف، کرامت بشر محفوظ باشد؟ تا اگر فتوایی مراعات کرامت بشر را نداشت، آن را کنار بگذارد!؟ اگر چنین باشد، این پرسش مطرح است که فقیه با چه ارتکازی از معنای «کرامت»، فتاوای خود را تنظیم میکند؟ با ارتکاز تخصصی شکلگرفته ذیل ادبیات «حقوق بشر»؟ اگر این معنای کرامت، ذهن فقیه را به قاعدهای برساند که آن قاعده مُقیِّد اطلاقات و مُخصِّص عمومات باشد، آیا بدین معنا نیست که، ارتکاز تخصصی _ با مبانی الحادی_ حاکم بر دین و شریعت شده است؟ آیا به معنای تبعیت دین و شریعت و وحی، از ارتکازات تخصصی حقوق بشری نیست؟ اگر هم گفته شود، یک ارتکاز عمومی است که از فطرت عمومی نشأت میگیرد، چگونه است که فقها تاکنون به چنین ارتکازی متفطن نشده اند، هرچند درباره «عدالت» و «ظلم» بسیار سخن گفتهاند؟! و در نهایت اینکه چنین ارتکازی که قرار است، احکام شرع را تقیید بزند با آیاتی که اختلاف در گونه خلقت را مایه امتیاز ندانسته و کرامت بشر را در «تقوا» میداند و برای عنوان «انسان» موضوعیت قائل نیست، چگونه سازگاری مییابد؟
✅ «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير».
#قاعده_کرامت!
@Tanbiholomah
هدایت شده از فکرت
🔴 دومین برنامه «#عصر_پرسش»
☑️ آسیبشناسی دولتسازی اسلامی در عصر مشروطه
🔺با تاکید بر نظریات میرزای نائینی و شیخ فضلالله نوری
👤ارائه دهنده: حجت الاسلام جواد کاوندی؛دانشپژوه دکتری جامعهشناسی سیاسی
👤مشاور: حجت الاسلام محمد متقیان؛ عضو گروه پژوهشی فقه سیاسی مرکز فقهی ائمه اطهار (ع)
👤مجری کارشناس: علیرضا داودی؛ دکتری مطالعات سیاسی
⏰ شنبه ۱۸ آذر، ساعت ۱۸
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
📲وبگاه | فکرت | مدرسه فکرت
❇️التثویب فی الأذان
سیدمرتضی (رضوان الله علیه)، در انفرادات امامیه، یکی از منفردات را کراهیة «تثویب» نزد امامیه میداند:
«و مما ظن انفراد الإمامية به: كراهية التثويب في الأذان، و معنى ذلك أن يقول في صلاة الصبح بعد قول: «حي على الصلاة حي على الفلاح»: الصلاة خير من النوم.»
📚الانتصار في انفرادات الإمامية، ص: 137
اما جناب ابن ادریس (رضوان الله علیه) روایتی را در مستطرفات می آورد که حکایت از فعل امام (سلام الله علیه) دارد در جواز تثویب به ذکر «الصلاة خیر من النوم»:
«وَ عَنْهُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ فَضَالَةَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ كَانَ أَبِي يُنَادِي فِي بَيْتِهِ بِ الصَّلَاةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ وَ لَوْ رَدَّدْتَ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ بِهِ بَأْسٌ»
📚السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج3، ص: 601
✍️ واضح است که، این روایت تقیه ای است اما سخن از شدت تقیه است که، امام باقر (سلام الله علیه) میفرماید: پدربزرگوارشان امام سجاد (سلام الله علیه) مستمراً در منزل خود، الصلاة خیر من النوم را میگفت. و بعد، امام باقر(سلام الله علیه) به راوی میگوید: اگر این ذکر را تکرار کردی، مانعی ندارد. حال، با این وضعیت تقیه ای که دو امام بزرگوار حتی در منزل باید رعایت میکردند، چه توقعی است که، درباره موضوعات حیاتی جامعه اسلامی مانند تشکیل حکومت دینی بیانی داشته باشند؟
https://eitaa.com/alfigh_alosul
هدایت شده از شنبه های فقهی
صد و پنجمين جلسه شنبههای فقهي
با موضوع
بررسی تکالیف الزامیه عرصه قانون گذاری
در محضر
حجتالاسلام محمد متقیان تبریزی
شنبه دوم دیماه ۱۴۰۲
https://eitaa.com/shfeghhi
https://t.me/shfeghhi
✅فقها و امور عامه
🔹در متون فقهی، پیرامون «امور عامه» مطالبی وجود دارد، مانند تعبیر معروف علامه حلی؛ «الإمام هو الذی یتولی الأمور العامة»، اما سخن از امور عامه در عصر غیبت، ملازمت دارد با ولایتی که برای فقیه ثابت می شود.
🔹در کلمات فقها، امور عامه ذیل ولایت فقیه، به دو معنای موسّع و مضیّق به کار رفته است. برخی مانند صاحب کتاب انوارالفقاهة، امور عامه را در معنای موسّع آن استفاده میکنند و ولایت آن را برای فقیه به عنوان نائب عام ثابت میدانند:
«و تفصيل القول في الولاية أن الولاية في القضاء و الأمور العامة العائدة إلى مصالح الأيتام و المجانين و القاصرين و الغائبين و السياسات و مجاهدة الكفار و المخالفين و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر و أخذ السنن و أموال الزكاة و الخراج و مجهول المالك كلها إذا كانت من الإمام (عليه السلام) أو من نائبه الخاص و العام فلا بأس بها»
📚انوارالفقاهة، کتاب المکاسب، ص 90
🔹همانطور که پیداست، ایشان دامنه وسیعی از امور عامه را در نظر گرفته و علاوه بر ولایت امام (علیه السلام) و نائب خاصش، برای نائب عام نیز ولایت بر این امور عامه را ثابت میداند. محقق اصفهانی، این امور عامه را موضوع «امر سلطانی» میداند(حاشیه مکاسب، ج2 ص 387)، و محقق بروجردی نیز آن را «امور عامه اجتماعیه» توصیف مینماید. (البدرالزاهر، ص 74)
🔹اما در مقابل، برخی دیگر از فقها، علیرغم تصریح به واژه «امور عامه»، دامنه مضیّقی برای آن تصویر مینمایند:
«و منه يظهر كون الفقيه مرجعا في الأمور العامة، مثل الموقوفات و أموال اليتامى و المجانين و الغيّب؛ لأنّ هذا كلّه من وظيفة القاضي عرفا.»
📚القضاء و الشهادات، ص 49
🔹شیخ انصاری در این عبارت، فقیه را مرجع در امور عامه ای میداند که، بسیار مضیّق است نسبت به آنچه که در دیدگاه فقهای پیشین گذشت. آنها امور عامه را مساوی با امر حکومتی و سلطانی معنا میکردند و شیخ انصاری، مصادیق امور حسبیه را به عنوان امور عامه توصیف نموده است. صاحب کتاب هدایة الطالب، موارد حسبه را غیر از اموری میداند که سلطان در سلطنت خود قیام به اداره آنها میکند.(هدایة الطالب، ج2 ص 327)
https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️مشکلهای در «اقل و اکثر ارتباطی»
🔹اصولیین، یکی از مجالات علم اجمالی را «اقل و اکثر ارتباطی» میدانند. در خصوص تصویر علم اجمالی در دوران میان اقل و اکثر ارتباطی از دو ناحیه مشکل وجود دارد:
1⃣امکان تصویر علم اجمالی در این مورد وجود ندارد؛ زیرا، ملاک اقل و اکثر ارتباطی به بیان اصولیین، وجود قدرمتیقن در ناحیه اقل است و اتیان به اکثر متضمن اتیان به اقل است. با وجود قدرمتیقن در دوران بین دو چیز، همیشه امکان انحلال علم اجمالی به علم تفصیلی و شک بدوی در زائد وجود دارد.
2⃣و اگر هم کسی اصرار بورزد که میشود علم اجمالی را در این مورد تصویر نمود، باید در آن مثال معروف اینگونه بگوید: من علم به جامعِ نماز دارم، اما نمیدانم نماز نه جزئی یا نماز ده جزئی. اگر، چنین بیانی از علم اجمالی داشته باشد، این بیان خروج از «اقل و اکثر ارتباطی» و انتقال به «اقل و اکثر استقلالی» است؛ زیرا، آن «نماز نه جزئی» یک کل مرکب ارتباطی است که، هیچ ارتباطی با «نماز ده جزئی» ندارد. آن، یک ماهیت مرکبه است و این دیگری ماهیت مرکبه دیگری.
✅شیخ علی ایروانی در ضمن تعلیقهاش به کفایة الأصول، به این نکته توجه داشته است:
«.....و لكن لو صحّ ما ذكر بطل الانحلال في الاجزاء الخارجية أيضا، فانّه لو لا لحاظ الاجتماع و التركب لم يكن عنوان الكلية و الجزئية، و كانت أجزاء المركب أمورا متباينة متشتتة، و معلوم إذا جاء اللحاظ في البين صار التركب عقليا، إذ لا موطن للحاظ إلاّ العقل، فصار المركب من أجزاء الأقل مباينا للمركب من أجزاء الأكثر، لا ان يكون الأول داخلا في الثاني. نعم، ذات الأجزاء يكون داخلا و يكون التوصيف بالأقلية و الأكثرية أيضا بهذا الاعتبار. لكن عرفت: انّ لا أمر بذات الأجزاء كذلك، و إلاّ تعدد الأمر بتعدد الأجزاء، و خرج عن الأقل و الأكثر الارتباطي إلى الأقل و الأكثر الاستقلالي.»
📚نهاية النهاية في شرح الكفاية، ج۲، ص: ۱۴۵
https://eitaa.com/alfigh_alosul
طبقه بندی کلام فقها.pdf
258.4K
🔹طبقهبندی آراء فقها، در حواشی مکاسب، پیرامون دامنه ولایت نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه هدی (علیهم السلام)
@alfigh_alosul
احکام الزامیه قانونگذاری.WAV
38.2M
🎙بررسی تکالیف الزامیه عرصه قانونگذاری
🗣ارائه کننده: حجة الإسلام محمد متقیان تبریزی
📆زمان جلسه: 2/ 10/ 1402
▫️مکان جلسه: گعده علمی شنبه های فقهی
https://eitaa.com/alfigh_alosul