فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتفاقاتی نادر 😱
که باعت بیداری هر انسانی میشه
بازیکن فوتبال وسط بازی مُرد
یارو وسط سخنرانی افتاد مُرد
دوباره فرستادم
تا یادمون نره خدایی هست❤️
#خدا
🌴 #برگیازخاطرات✨
⚘بیمارستان شلوغ بود. گرمای هوا همه را از پا انداخته بود. دکتر سِرُم وصل کرد و گفت: «بهش برسید، خیلی ضعیف شده.» براش کمپوت گیلاس آورده بودند. هر کاری کردند، نخورد.
⚘گفت: «اینها که تو بیمارستاناند، همه مثل من گرمازده شدهاند.» به همه داده بودند، باز هم نخورد.
گفت: «هروقت همهی بچههای لشکر کمپوت گیلاس داشتند بخورند، من هم میخورم.»
📚 کتاب فرمانده
#شهید_حاج_حسین_خرازی♥️🕊
🌼 ایقیامڪنندهبهحق
جھــانانتظار
قدومترامیڪشد
چشممانرا
بهدیدهوصالروشنڪن
ایروشنترازهرروشنایی🌼
#اللھـم؏ـجـللولیـڪالفـرج 🤲
💐تانیاییگرهازڪاربشروانشود
دردماجزبهظھورتومداوانشود💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🍀
💔خدایا درسته دیر اومدم،
ولی اومدم....😔😔
#پیشنهاد_دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥چطور میشه خدا
نماز بی وضو رو خوب میخره ...!؟
#لحظاتی_بیندیشیم
مردگان، در قبورشان زندانی هستند و بر کوتاهیهایشان در دنیا نادم و پشیمان.
و زندگان در دنیا بر سر آنچه که مردگان بهخاطر آن نادم و پشیمانند، با هم در جنگ و پیکارند!
⚠ نه اهل قبور، باز میگردند
⚠ و نه اهل دنیا، عبرت میگیرند!
هر روز باخبر میشویم که فلانی درگذشت؛ اما...
پند و عبرت نمیگیریم.
⚠ در صورتی که خبر وفات دیگران در نوع خود، پند و عبرتی عظیم است.
#بـاخـدابـاشیـم❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شارع الـسدره بیـــا خانهے اکـلابـ بســـاز💔
#یاایهاالعزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیست جز گریہ
بــــه دلتنــگی مــا رحـم کند؟
#یاایهاالعزیز
ســوره یوسـف آیه ۸۶
مـــن غـــم و اندوهـــم را پـیشـ خــــ❤️ـــدا مـیبرم🌺
#یاایهاالعزیز
15.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 مفاتیـح الجنـان خوبـه، امّـا!
مگـه ذات اقـدس ربوبـی نفرمـودند: بندهای به مـن تقـرب نمییابد، آنگـونه ڪه با انجـام واجبـات تقـرب میابد ...
#بیتفاوتنباشیم
`
یکی ازرفقاگفت
منچونتونمازمتوجهندارم
نمازمقبولنمیشه ...
پسخوندنشچهفایدهداره؟
چشماتوبازکنیهلحظه'!
رفیقاینحرفخودِاونشیطان
لامذهبه:/
آیتاللهمجتھدیتهرانۍ
میفرمایند:نمازتوهلیکوپتریبخون
(بدونحضورقلب)
ولیاولوقتبخون...
ببینچهتاثیریدارهتوزندگیت!
کمکمخودِخودِخدایکاریباهاتمیکنه
که نمازتمیشهپرازوجودخدا پسبھانهومَھانهروبزارکنار
📓 #کتابپرمخاطبسهدقیقهدرقیامت📂 #بخش_۳۸ 🔍 #مدافعـانحـــرم
🖊شهادتین را گفتم. در این لحظات منتظر بودم با یک گلوله از سوی تک تیر انداز تکفیری به شهادت برسم. در این شرایط بحرانی عبدالمهدی کاظمی و جواد محمدی خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند. آنها خیلی سریع مرا به سنگر منتقل کردند خیلی از این کار ناراحت شدم. گفتم: برای چی این کار را کردید؟ ممکن بود همه مارو بزنند. جواد محمدی گفت: تو باید بمانی و بگویی که در آن سوی هستی چه دیدی. چند روز بعد باز این افراد در جلسه ای خصوصی از من خواستند که برایشان از برزخ بگویم. نگاهی به چهره تک تک آنها کردم. گفتم چند نفری از شما فردا شهید می شوید. سکوتی عجیب در آن جلسه حاکم شد. با نگاه های خود التماس میکردند که من سکوت نکنم. حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصیف نبود. من همه آنچه را دیده بودم را گفتم. از طرفی برای خودم نگران بودم. نکند من در جمع اینها نباشم. اما نه. ان شاء الله هستم. جواد با اصرار از من سوال میکرد و من جواب میدادم.
در آخر گفت: چه چیزی بیش از همه در آن طرف به درد ما میخورد؟ گفتم: بعد از اهمیت به نماز با نیت الهی و خالصانه هر چه میتوانید برای خدا
و بندگان خدا کار کنید.
🖊روز بعد یادم هست که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی در مورد مسائل نظامی اظهار نظری کرده بود که برای غربی ها خوراک خوبی ایجاد شد. خیلی از رزمندگان مدافع حرم از این صحبت ناراحت بودند. جواد محمدی مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت: می بینی؟ پس فردا همین مسئولی که اینطور خون بچه ها را پایمال میکند از دنیا میرود و میگویند شهید شد! خیلی آرام گفتم: آقا جواد من مرگ این آقا را دیدم. او در همین سالها طوری از دنیا میرود که هیچ کاری نمی توانند برایش انجام دهند!
🖊حتی مرگش هم نشان خواهد داد که از راه و رسم امام و شهدا فاصله داشته چند روز بعد آماده عملیات شدیم. نیمه های شب جیره جنگی را گرفتیم و تجهیزات را بستیم خودم را حسابی برای شهادت آماده کردم. من آر پی جی برداشتم
و در کنار رفقایی که مطمئن بودم شهید می شوند قرار گرفتم. گفتم اگر پیش اینها باشم بهتره. احتمالاً با تمام این افراد همگی با هم شهید می شویم. هنوز ستون نیروها حرکت نکرده بود که جواد محمدی خودش را به من رساند. او مسئولیت داشت و کارها را پیگیری می کرد. سریع پیش من آمد و گفت: الان داریم میریم برا عملیات و خیلی حساسیت منطقه بالاست او به گونه ای می خواست من را از همراهی با نیروها منصرف کنند. بعد کمی برایم از سختی کار توضیح داد. من هم به او گفتم: چند نفر از این بچه ها فردا شهید می شوند. از جمله دوستانی که باهم بودیم. من هم می خواهم با آنها باشم بلکه بخاطر آنها ما هم توفیق داشته باشیم. دوباره تأکید کردم: تمام کسانی که آن شب باهم بودیم شهید می شوند.
ان شاءالله آن طرف با هم خواهیم بود.