یا علی مددی ..🌸 یکشنبه های علوی❤️

شانس آوردیم بعضی درها به رومون باز نشد ..🌸 رضایت مومن یعنی تسلیم به رضای خداوند ❤️

بهترین حس "دنیـــا" اینه که یه رفیق شهید داشته باشے بهش "نِگــــاه" کنی و ببینی اونم داره دلتو "نگــــاه" می کنه.. شهید بابک نوری❤️ شهید مصطفی صدر زاده❤️

حرم خانوم جانم حضرت معصومه دعاگوی چنل های زیر هستم: #دُموع #مؤثر #خلاء #از_تبار_دلتنگی #دلبکن #مُبهَم #مکتب_الحسین #حُبان #دَلانه #ریحان #نَهُفته #حنین

🌿❤️ خداۍ‌مــن . . .🌿🕊 #استوری #یڪ_قدم_تا_خدا 💌 | @Menhaj_salehin| 💌

هر طور بخواهی، خدا باهات رفتار می‌کنه! 🎙 حجت الاسلام و المسلمین عالی 💌 | @Menhaj_salehin| 💌

🕓نجوا |««فرازی از دعای ابو‌حمزه ثمالی» 🔸«اَنَا الصَّغيرُ الَّذي رَبَّيتَهُ وَالْمُسْتَضْعَفُ الَّذي نَصَرْتَهُ وَاَ نَا الطَّريدُالَّذي آوَيتَهُ ، أَنَا یَا رَبِّ الَّذِی لَمْ أَسْتَحْیِکَ فِی الْخَلاءِ وَ لَمْ أُرَاقِبْکَ فِی الْمَلَإِ» 🔸من همان طفل خُردی هستم که تربیتش کردی! و همان در موضع ضعف افتاده‌ای که یاریش کردی! و رانده شده ای که پناهش بخشیدی! پروردگارا من کسی‏هستم که در خلوت از تو حیا نکردم،و در آشکار از تو ملاحظ ننمودم... 💌 | @Menhaj_salehin| 💌

سلام حضرت بانو! حرم شما که میراث دامن پر برکت آل الله است، ما را تا کوچه های فاطمی عروج می‌دهد... 💌 | @Menhaj_salehin| 💌

~ ؛ گر دو صد جُرمِ عظیم آوردھ‌اۍ غم نخور رو بر کریم آوردھ‌اۍ .🤍

〘چہ روزگار غریبـے اسٺ بعدِ رفٺـݩ ټۆ️.. ❤️

کتاب #سه دقیقه در قیامت #تجربه ای نزدیک به مرگ قسمت دوم:: مجروح عملیات پارت: پنجم کمیسیون پزشکی، خطر عمل جراحی را بالای 60درصد می دانست و موافق عمل نبود. اما با اصرار من و با حضور یک جراح از تهران، کمیسیون بار دیگر تشکیل و تصمیم بر این شد که قسمتی از ابروی من را شکافته و با برداشتن استخوان بالای چشم، به سراغ غده در پشت چشم برود. عمل جراحی من در اوایل اردیبهشت ماه 1394در یکی از بیمارستان های اصفهان انجام شد. عملی که شش ساعت به طول انجامید. تیم پزشکی قبل از عمل، بار دیگر به من و همراهان اعلام کرد: به علت نزدیکی محل عمل به مغز و چشم، احتمال نا بینایی و یا احتمال اسیب به مغز و مرگ وجود دارد. برای همین احتمال موفقیت عمل، کم است و فقط با اصرار بیمار، عمل انجام میشود. با همه دوستان و اشنایان خداحافظی کردم. با همسرم که بار دار بود و در این سال ها سختی های بسیار کشیده بود وداع کردم. از همه حلالیت طلبیدم و با توکل به خدا راهی بیمارستان شدم. وارد اتاق عمل که شدم. حس خاصی داشتم. احساس می کردم که از این اتاق عمل دیگر بر نمی گردم. تیم پزشکی با دقت بسیاری کارش را شروع کرد. من در همان اول کار بی هوش شدم.