حضور محترم دکتر قدیر زید عزه
رییس دانشگاه علوم پزشکی قم
سلام علیکم
با احترام فراوان، به استحضار میرساند؛ «خانه طلاب جوان قم» با توجه به مشکلات پیش آمده در این شهر مقدس برای مردم غیور، مقاوم و مظلوم آن و با توجه به احتمال نیاز مجموعه های پزشکی در بیمارستانها، در امر رسیدگی و پرستاری بیماران قرنطینه شده و یا کمک به پخش اقلام بهداشتی و یا هر کمک دیگر، آماده هر گونه همکاری و خدمت رسانی است.
جهاد یاری رسانی به بیماران، تکلیفی الهی است که امیدواریم با موافقت جنابعالی امکان این توفیق برای این مجموعه فراهم شود.
از خداوند متعال توفیق روز افزون شما و همکاران پر تلاشتان را در این جهاد مقدس مسئلت داریم.
و من الله التوفیق
خانه طلاب جوان قم
@ali_mahdiyan
💠 پویش #جهاد_یاری_رسانی به بیماران قرنطینه شده 1⃣
📝 نامه گروه جهادی #محبین_ائمه (ع) به جناب دکتر قدیر(ریاست محترم دانشگاه علوم پزشکی قم)
📘📘 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
💠 پویش #جهاد_یاری_رسانی به بیماران قرنطینه شده 2⃣
📝 نامه گروه های تبلیغی به جناب دکتر قدیر(ریاست محترم دانشگاه علوم پزشکی قم)
📘📘 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
ویروس ارتقا یافته خوارج
.
. ⚡️خدا رحمت کنه شهید مطهری رو میگفت خوارج در دوران امام صادق علیه السلام منقرض شدند اما اندیشه خوارج، نابود نشد. .
. ⚡️ شیعه میداند چطور در ظواهر مقدسات نماند. خدا را شکر که حوزه علمیه ما این بلوغ تاریخی را دارد. اما قبول کنیم جریان ظاهر گرا با همان اندیشه ای که اساسش خوارجی است در حوزه و در میان برخی از مردم وجود دارد. اندیشه ای که قرآن مقدس را که بر سر نیزه میبیند، جا میزند. چرا چون مقدس است. به اسم قداست قرآن و ورقه هایش راه را برای اراده طاغوت باز میکند. امروز هم با چسبیدن به ظاهر حرم و هیات مایه شین و زشتی جبهه حق شده. یا اعتماد مردم را نسبت به حاکمان نابود میکند به نام شفافیت به نام هزار نکته درست و نابجا. یا با ترس و دلهره نابجا پازل دشمن را تکمیل میکند. .
.
. ⚡️امیرالمومنین درباره خوارج میگفت توجه کنید به اراده باطل پشت سر کلمات حق. پشت سر رسانه ها و اخبار به ظاهر درست آن، اراده ها را ببینید. جنگ اراده ها را ببینید. باقرالعلوم لقب امام شیعیان است که علم را میشکافت تا اراده پشت آن را انسانها بیابند. اراده طاغوت و اراده ولایت چیست؟ .
.
. ⚡️خدا رحمت کند شهید قدس ، شهید نبرد بی مرز را که حقیقتا مظهر اسلام ناب بود. او میگفت خون امام حسین ع که از مقدسترین امور است، مهمتر و مقدستر نیست از آن چیزی که امام حسین ع به خاطرش شهید شد. همین اندیشه باعث میشود دفاع از ایران برای او مقدستر باشد از دفاع از حرم. اینجا یعنی ایران است که اراده ولی خدا در نبرد با طاغوت رقم میخورد اینجا باید حفظ شود تا حرمها حفظ شوند. .
.
. ⚡️پس همانقدر که از شبکه های ضریح و تجمع نماز جمعه و هیاتها باید عبور کنیم برای حفظ جان انسانها، همانقدر نیز باید از دل اخبار و رسانه ها و شعارهای درست مثل شفافیت و سلامت و هزار شعار دیگر عبور کنیم و اراده طاغوت و اراده ولی را ببینیم. .
طاغوت مدتها است میخواهد مردم ناامید شوند طاغوت مدتها است میخواهد مردم بترسند. طاغوت مدتها است میخواهد مردم به هم بی اعتماد شوند طاغوت مدتها است میخواهد اعتماد مردم به دولت و حاکمیت نابود شود تا کشور بدتر از قبل شود طاغوت مدتها است میخواهد ایران قرنطینه شود ببینیم اراده دشمن را پشت ویرووس کرونا و الا اسیر ویروس ارتقا یافته خوارجی میشویم.
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز
🔺دکتر توضیح داد که اینجا سه منطقه داریم . سیاه که مربوط به کسانی است که تست کرونایشان مثبت شده. مدل لباسی که باید بپوشید مثل آدم فضاییهاست . یک منطقه قرمز که مشکوکها آنجا هستند . شما آنجا میرید. آنجا هم قرنطینه است شما مثل همراه بیمارها خواهید بود چون خانواده شان اجازه ندارند بیایند داخل.
🔺لباس سبز رنگی پوشیدم. دستکش و کلاه و ماسک و غیره. گفتند حاج آقا عمامه را هم باید در آوری.
وارد بخش شدم. یکی گفت حاجی این لباس آبی را بپوش بهتره. پوشیدم. حالا همرنگ همه شده بودم هم بیماران و هم پرستارها....
🔺اکثرا پیرمرد ها و پیرزن ها بودند . مرا یاد پدر بزرگ و مادر بزرگم میانداختند که دیگر نیستند و دلم خیلی هوایشان را کرده. اینها شبیه آنها هستند لبخندشان و صدای خس خس نفسشان. یکی گفت پسرم پرتقال را پوست میکنی؟ گفتم چشم پر پر کردم یک پر را خورد گفت خودت هم بخور عزیزم گفتم پدر جان میل به چیزی ندارم. لبخندی زد. مهربان و آرام
🔺دیگری گفت قرصهایم را میدهی؟ پرستار گذاشته بود جلویش که بخورد. اجازه گرفتم و بهش دادم آمد بردارد بغض کرد گفت توان برداشتن قرصهایم را هم ندارم. کف دستش گذاشتم و آب به او دادم. خورد و گفت سلام بر حسین...
🔺یکی را گفتند مرخص است گفتند زنگ بزن به پسرش، زنگ زدم پسرش گفت ببخشید میترسم کرونا بگیرم لطفا به برادرم زنگ بزنید. زنگ زدم برادرش گفت شما همراه بیمارید گفتم بله، ناراحت شد گفت پس چرا نگذاشتند من پیش بابام باشم، گفتم نه من همراه همه هستم....
🔺پرستارها مرا یاد خاله هام میانداختند خیلی مهربان، خیلی پر روحیه اهل مدارا با مریض ها...
🔺من یک روحانی ام کنار خیلی از روحانیون دیگر. روحانیونی که کار میکنند با اخلاص و بی سر و صدا. این روحانی ها جدیدند دیشب ندیده بودمشان. امروز دو تا روحانی هم آمده بودند دم در بیمارستان به نگهبان میگفتند کاری از ما بر میآید، او هم انگار برایش عادی بود میگفت صبر کنید تماس بگیرم.
چقدر اینجا خوب است چقدر برایم پر عبرت است....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۲
⚡️امروز روز عجیبی بود، داغونم بچه ها داغون. پیرمردی که توان نداشت قرصهاش رو برداره و بغض کرده بود از این ناتوانی، حالا حالش بد شده بود، دیگه نفسش راحت بیرون نمی اومد، صورتش کبود شده بود، باید میبردیم تحویل میدادیم یه جای تخصصی تر، یک طرف تختش رو گرفته بودم. دو سه نفر بودیم که میبردیمش، توی آسانسور صورتش که قرمز شده بود و نفس زدنهاش داشت دلم رو آتیش میزد کاری از من روحانی بر میومد؟ بلد نبودم، فقط شروع کردم آروم سوره حمد رو تلاوت میکردم. از ته دل میخواستم حالش خوب بشه.
⚡️با یکی از کارکنان اونجا بر میگشتم. گفت شما طلبه ای؟ گفتم بله. گفت خدا خیرتون بده. چقدر اومدنتون به ما روحیه میده. خیلی سخته خیلی سخت..
⚡️با لهجه شیرین ترکی میگفت مریضها زیادن. دارم سه شیفته کار میکنم. همه هستند. نه که فکر کنی کسی نمیاد، نه، کار زیاده. کاش پیشمون بمونید قوت قلبید. به خودم نگاه کردم، هیچ وقت فکر نمیکردم من به درد نخور را که هیچ کاری هم بلد نیستم ،تحویلم بگیرند.
⚡️رسیدیم تو بخش، دیدم همه به یه طرف دارند میدوند، گفتند مریض فوت شد، مریض دیگه ای که ندیده بودمش، از دور نگاه میکردم دورش حلقه زده بودند، آه اینجا مرز دنیا است، و من چقدر کوچکم. یا من فی الممات قدرته. احساس میکردم در کنار دریای قدرت خدا نشسته ام به حیرت...
⚡️جنازه را میبردند محیط را ضد عفونی میکردند و مرا مسوول جارو کشیدن آن اتاق کردند. کارم که تمام شد آمدم در یک اتاق روی صندلی نشستم. کسی در اتاق نبود جز یک پیرمرد . متوجه حضورم نشد. سخت نفس میکشید. اما همینطور با چشمهای بسته بعد از چند بار نفس کشیدن دستش را بلند میکرد و میگفت شکر.....
⚡️کلاس درس حوزه شده برایم اینجا....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۳
🔻نگاه دکترها و پرستارها و حتی خدماتی ها با احترام و محبت همراهه. کسی بهشون نگفته ما رو تحویل بگیرن. هر شیفتی که میره و شیفت بعد که میاد خودشون با یک احترام و یک محبت خاصی با هامون تعامل میکنن.
🔻برادری که کار خدماتی میکرد به من و یک طلبه دیگه گفت بیاید این دستگاه تنفس رو با مواد ضد عفونی بشویید.
🔻رفیقش گفت، صبر کنید بگذارید عینک و آستین براتون بیارم، خیالم راحت تر باشه. این دستگاه ممکنه ترشحاتش خطر داشته باشه.
🔻آخه ما به جز کمک به بیمارها به خدماتیها هم کمک میکنیم. زمین رو تی میکشیم، جارو میکنیم. تخت ها رو ضدعفونی میکنیم و خلاصه کارهای اینطوری. خدماتیها اینجا خیلی زحمت میکشن. بعضی هاشون چند شیفت کار میکنن. از همه بیشتر درگیرن.
🔻خلاصه این برادر خدماتی ما رفت عینک و آستین بیاره، خانم پرستار دیدش. بهش گفت این چه کاریه؟ این کارها رو به اینها ندید.
🔻اینها طلبه اند درسته برای خدا اومدن و پول نمیگیرن ولی شما هم ازشون کار نخواهید این قدر. مخصوصا این کارها.
🔻نیروی خدماتی چیزی نگفت. اومدم حرفی بزنم و بگم چه فرقی میکنه اگه خطره برای همه خطره و از این منبر رفتنها و شعارها که آقای دکتر از اون طرف گفت خوب خانم فلانی، شما هم خیلی وقتها حقوق چند ماهتون عقب میافته الان چند وقته حقوق نگرفتی؟ شما هم جهادی کار میکنید. خانم پرستار چیزی نگفت و رفت.
🔻 جالب بود خیلی جالب بود. نیروی خدماتی چند شیفت کار میکرد. پرستارهای دلسوز هم خودشان مشغول کار بودن. ما هم یک سری طلبه غریبه. ولی همشون برای ما ها دل میسوزوندن و مراقب ما بودن که نکنه خسته بشیم. نکنه تو خطر بیفتیم.
🔻آخرش هم نیروهای خدماتی اون کار رو به ما ندادن. ما هم مشغول یک کار دیگه شدیم.
هیچی همین.
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۴
🔹شب که میشود خیال میکنی همه خوابیده اند و لابد کاری نیست. بیشتر چراغها خاموش است. من هم به همین خیال بودم که پرستار گفت یک سر به اتاقها بزن ببین کسی کاری نداشته باشه. در اتاقها سرک میکشیدم که دیدم یک پیرمرد توی خواب نفس نفس میزند، صورتش کبود شده بود، دویدم پرستار را صدا کردم. چند تایی ریختند دور و برش اکسیژنش را وصل کردند، فشارش را گرفتند، نمیدونم چه کارهایی کردند که رنگ و رویش عادی شد.
🔹شب در هر اتاقی که میروی یکی بیدار است یا آب میخواهد یا میگوید پشتم را ماساژ بده. یا ضربه هایی آرام به پشت او که نفسش راحت تر برود و بیاید.
🔹از همه جالبتر بیماری بود که اصرار داشت موبایلش را به برق بزنیم که خاموش نشود، چرا؟ چون منتظر بود کسی زنگ بزند. منتظر بچه هایش بود. اینجا همه دلهایشان رقیق است، زود سیمشان وصل میشود. زود با خدا حرف میزنند و درد دل میکنند. اینجا ملکوت به زمین نزدیک تر است.
🔹اینجا همین که به بیمار سر میزنی آثار خوشحالی را میتوانی مشاهده کنی. اینها پیرمرد و پیرزن هستند. حساسند. بچه هایشان هم که نباید بیایند قرنطینه اند. پرستارها هم انصافا توان ندارند میبرند، کمک لازم دارند. برای همین اینجا یک سخن آرام کننده، یک لیوان آب، کمی مالش شانه ها، آثار عجیبی دارد.
🔹خوب که چرخ زدم، دیدم در خروج اضطراری باز است، از در که خارج شدم، چشمم به گنبد و گلدسته های حرم افتاد.
🔹یا حضرت معصومه، بی بی جان، شب جمعه است، لیله الرغائب است، این مردم درد دارند، نفسشان بیرون نمیآید، بچه هایشان، نوه هایشان چشم انتظارند. بی بی جان تو هستی نه؟ دلهای شکسته این مردم را ببین؟ لبهایی که هنگام درد جز ذکر شما را نمیداند. خانم سایه تان به سرمان مستدام....
@ali_mahdiyan