کانال علی طیبیان
❌ ببینید دوستان، متأسفانه امروز تو فضای مجازی یه طوری شده که خیلیا میان و یک بخشی از شیرینیها و خوش
این پستو خوندید؟👆
تو این پست گفتم قرار نیست یک بخشی از خوشیها و شیرینیهای زندگی خودمو بگم و از مسائلی که به اصطلاح بهش میگن مشکلات زندگی نگم و مخفیشون کنم؛ به نظرم این کار خیانت به مخاطب و فریب دادنشه
حالا در ادامه ماجرای زندگی میخوام یکسری سختیای مالی که زندگیو باهاش شروع کردم براتون بگم که به نظر خیلیا شاید عجیب و غریب بیاد😂
اصلا خیلیا اگر این شرایطو داشته باشن نه تنها سراغ ازدواج نمیرن، بلکه بهش فکرم نمیکنن، ولی من رفتم سراغ ازدواج؛ چون به وعدهی خدا اعتماد داشتم🤌
هرجای ماجرا تعجب کردید
بگید: "چه جالب!" 😳☘️
یک شنبه نیمه شعبان بود، بعد از اینکه ایستگاه صلواتی رو برگزار کردیم، صبر کردم تا ۳ شنبه بشه که برم جمکران و نماز #امام_زمان رو بخونم بعدش راه بیافتم سمت شمال؛
جمکران که رفتم با امام زمان صحبت میکردم به آقا میگفتم: یعنی میشه وقتی دارم از شمال بر میگردم قم با خانمم باهم بیاییم😊 (با همین آرزو خونه رو موقع رفتن حسابی مرتب کرده بودم)
چهارشنبه رسیدم شمال، رفتم خونهی یکی از فامیلا پیش بابا و مامانم که آماده بشیم برای #خواستگاری؛ حالا من از قم اومده بودم یه پیراهن خوشگل با خودم نیاورده بودم که موقع خواستگاری بپوشم، سر همین قضیه کلی هم مامانم بهم گیر داد که این چه وضعشه و...😡 حالا منم هیچ پولی نداشتم که اونجا یه پیراهن بخرم😂 خلاصه از پسردایی بابام یه دونه پیراهن خوشگل گرفتم پوشیدم که بریم خواستگاری...
زمان موعود فرا رسیده بود، از شدت ذوق در گُنج خودم نمیپوستیدم؛
زنگ زدیم آژانس تلفنی (اون موقع اسنپ و اینا نبود)، با بابا و مامان و دوتا داداشام و خواهرم راه افتادیم سمت خونهی دختر خانم، دیگه من از وقتی سوار ماشین شدیم درست و حسابی چیزی یادم نیست چون اصلا تو یک عالم دیگه ای بودم؛ 👇
آه! همه را مثل یار می بینم
پیرزن را نگار میبینم 😂
یک وقت سرمو بلند کردم دیدم رسیدیم دم خونه شون؛ توپ توپ (صدای قلبم بود...)
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
کانال علی طیبیان
یک شنبه نیمه شعبان بود، بعد از اینکه ایستگاه صلواتی رو برگزار کردیم، صبر کردم تا ۳ شنبه بشه که برم
هر موقع اینو خوندین👆
تو پیوی بگید که بعدیو بزارم👇
@alitayebiyan75
تو راه یه جعبه #شیرینی خریده بودیم که تا رسیدیم سریع دادم به مادر دختر خانم🤓؛
نشستیم تو اتاق و پذیرایی کردن و... (البته بعدا فهمیدیم طرف اونا رسمه که اون شیرینیهایی که ما خریده بودیم رو فقط برای مجلس ختم و عزاداری میخرن، ما نمیدونستیم😂)
بعد از اینکه یه کمی حال و احوال کردیم خیلی زود رفتیم سراغ اصل مطلب😃؛ چون شهرمون از همدیگه دور بود پدرا و مادرامون از پشت تلفن کلی باهمدیگه صحبت کرده بودن و شرایط اولیهی همدیگه رو شنیده بودن و قبول کرده بودن، این جلسه فقط برای آشنایی نهایی خانوادهها و صحبت کردن من و دختر خانم بود (ما قبلش هیچ صحبتی باهم نداشتیم)
یادمه #پدر_دختر خانم - که از قبل میدونست از جهت مالی دست و بال من خیلی باز نیست و دخترشو به یک بچه پولدار نمیده و احتمال میداد سختیهای زیادی تو مسیر زندگیمون در پیش داشته باشیم - رو کرد به من و دخترش تا در مورد "ایستادن پای تصمیمی که میگیریم" و "روش زندگیمون" یکسری نکاتی بهمون بگه👇
گفت: ببینید الان خودتون باهم صحبت میکنید و اگر همدیگه رو پسندیدین و خواستید باهم زندگی کنید باید محکم پای تصمیمتون باشید، باید تو #مسیر_زندگی رو پای خودتون بایستید و نباید چشمتون به دست پدر و مادرتون باشه که کمکتون کنن؛ باید خودتون با هر سختیای که هست زندگیتون رو بسازید و پیش ببرید و... (خلاصهی حرفها همین بود)
بعدش #مادر_دختر خانم هم چندتا مطلب به من گفتن در مورد حفظ کرامت تو زندگیمون؛ گفت من انتظار دارم که برای تهیهی اولیات زندگیتون به مشکل نخوری، اگر هم روزی دغدغههای مالی پیش میاد تو زندگیتون آبروداری کنید و #مشکلات خودتون رو پیش بقیه جار نزنید و... (یادمه مثال زد گفت: اگه یه شبی هیچی نداشتید و فقط #نون_و_پنیر خوردین اشکالی نداره، ولی آبروی خودتون رو حفظ کنید👌)
صحبتشون تموم شد، همین!🤌
پ.ن: هر موقع فکر می کنم که بر خلاف رسم و رسوماتی که تو این دوره زمونه همه از پسر انتظار دارن که حتما باید درآمد فلان قدری داشته باشی، خونه داشته باشی، ماشین داشتی باشی و... پدر و مادر ایشون بدون این سخت گیریها در مورد یکسری اصول و خطوط قرمز خودشون صحبت کردن و بقیهی مسائل رو به تصمیم خودمون (یعنی دختر و پسر) واگذار کردن، کلی براشون دعا میکنم...🤲❤️😃
بعدش پدر و مادر من هم بعدش یکسری نکات گفتن (قسمت بعدی میگم)
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
پدر و مادر من گفتن: ما طبقهی بالای خونهمون رو تکمیل می کنیم که بچهها سه چهار سال باهم #عقد باشن، تو این سه چهار سال هم درسشونو میخونن، هم خودشون یه پولی برای رهن خونهشون جمع میکنن، بعدشم عروسی میکنن... تو دوران عقد هم که خرج خاصی ندارن، اگر هم خرجی داشتن ما کمکشون میکنیم (طبقه بالای خونمون اون موقع حدودا ۳۵ متر بود؛ یه آشپزخونه و اتاق کنار هم داشت + دستشویی و حموم)
برای #جهازیه هم مادر دختر خانم گفت: همونقدری که برای خواهر بزرگترش جهازیه دادیم، برای این دخترم هم میدیم و مادر منم گفت: چیز خاصی نمیخواد، خیلی سخت نگیرید، جاشون هم کوچیکه و...
یعنی اصلا صحبت اینکه شما برای جهازیه فلان بگیرید و ما فلان وسیلهها رو میگیریم نداشتیم 🤌 (من اعتقادم این بود که هر چقدر پدر عروس جهازیه بده لطف کرده و چیزی وظیفهشون نیست)
برای #مهریه هم ما پیشنهاد 50 سکه دادیم؛ دختر خانم و خانوادهشون هم قبول کردن (البته خواهر بزرگترشون مهریهشون ۱۱۰ سکه بود، ولی دختر خانم بعدا به من گفتن که تعداد سکهی مهریه واقعا براشون مهم نبود)
خلاصه خانوادهی هر دو طرف خیلی آسون گرفتن و اصلا گیر ندادن☺️؛ چون هم من به خانوادم گفته بودم روی مسائل مادی مثل جهازیه و... اصلا گیر نیستم، هم بعدا فهمیدم که دختر خانم هم همینو موضوع رو به خانوادهش گفته بود که مهمتر از مسائل مادی مثل درآمد و مهریه و خونه و ماشین و... دین و ایمان و اخلاق طرف مقابلشه؛ از همون موقع خیلی باهم تفاهم داشتیم😊
ناگفته نماند که بعدا فهمیدم ایشون هم مثل من قبل از ازدواج به #امام_زمان توسل داشتن (آقا چطوری داشت همه چیز رو جور می کرد...😍)
صحبتها به جایی رسید که دیگه چایی رو آوردن، چایی رو خوردیم بعدش یکبار دیگه چایی آوردن، سری دوم چایی رو خوردیم، بعدش قرار شد که من و دختر خانم بریم باهم صحبت کنیم😃
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
کانال علی طیبیان
پدر و مادر من گفتن: ما طبقهی بالای خونهمون رو تکمیل می کنیم که بچهها سه چهار سال باهم #عقد باشن،
من قبول نداشتم که مدت زمان عقدمون طولانی باشه...
رفتیم یه اتاق دیگه و پشت یه میز نشستیم؛ چون ایشون محجوب به حیا بودن و تعارف میکردن، دیگه من اول سر صحبتو باز کردم و شروع کردم مطالبمو توضیح دادم و ایشون هم با من گفتگو میکردن و نظرشونو میگفتن؛👇
درسته یادم رفته بود نکات و سوالاتی که آماده کرده بودم رو ببرم، ولی اینققققققدر تو خیالات خودم با همسر آیندهم صحبت کرده بودم که همهی مطالبو حفظ بودم😎😂
اول در مورد "#هدف_از_زندگی" گفتم: هدف من از زندگی رسیدن به خدا هست و برای اینکه زودتر به این هدف برسم میخوام زندگی مشترک تشکیل بدم و... (همون مطالبی که قبلا در مورد هدف براتون نوشتم رو اونجا توضیح دادم)
بعدش دختر خانم گفت: هدف ایشون هم از زندگی همینه که به خدا نزدیک بشه و به تکامل برسه و...
👈 تو اولین قدم لازم بود که به اون #هدف_مشترک برسیم که خداروشکر رسیدیم😊
بعدش در مورد مسأله "حجاب" و "وظایف زن و مرد تو زندگی" و "اختلافاتی که ممکنه پیش بیاد" با ایشون صحبت کردم و گفتم: من فکر میکنم که تو این زمینهها باید یه قانونی تو زندگی مشترک وجود داشته باشه که زن و شوهر به اون قانون عمل کنن و هر موقع هم به #اختلاف خوردن بتونن به اون قانون مراجعه کنن و مشکلشون رو حل کنن
دختر خانم هم قبول داشتن و گفتن: به نظر من بهترین راه اینه که یک #قانون مشخصی تو زندگی مشترک وجود داشته باشه که اگر اختلافی داشتیم به اون قانون مراجعه کنیم و به نظرم قوانین دین بهترین قوانین هست
منم ادامه دادم و گفتم: درسته، به نظرم بهترین قانون تو این زمینهها همونیه که خالقمون برامون تعیین کرده؛ یعنی "#قانون_اسلام"، برای همین بهترین راه اینه که هرچی اسلام در زمینه "حجاب" و "وظایف زن و مرد تو زندگی" و... گفته، من و شما به همون عمل کنیم
بعد از صحبت در مورد "هدف" و "حجاب" و "وظایف زن و مرد تو زندگی" به ایشون گفتم: خانوادهی ما همیشه تو خونهی خودمون هیئت میگیریم و زندگیمون با #امام_حسین گره خورده و من هم بعد از ازدواجم دوست دارم حتماً تو خونهی خودمون هیئت بگیریم تا برکت بیاد تو زندگیمون و بچههامون تو این مسیر تربیت بشن، شما با این قضیه مشکلی ندارید که تو خونهتون هیئت گرفته بشه؟ (این مسأله خیلی برام مهم بود)
ایشون گفتن: نه تنها مخالف نیستم بلکه خیلی دوست دارم که تو خونهی خودمون هیئت بگیریم و از وسایل و جهازیهی خودم برای مجلس امام حسین استفاده کنیم و... (خلاصه خیلی استقبال کردن☺️)
در مورد #تعداد_بچه_ها هم صحبت کردیم، ایشون گفتن: من با تعداد بالای بچهها موافقم... 👶👧👶👧👶👧
منم گفتم: دوست دارم تعداد بچههامون زیاد باشه، حداقل ۵, ۶ تا باشن😃
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
کانال علی طیبیان
رفتیم یه اتاق دیگه و پشت یه میز نشستیم؛ چون ایشون محجوب به حیا بودن و تعارف میکردن، دیگه من اول سر
کلیییییی حرف زدیم و تمام نکاتی که در مورد زندگی میگفتیم هردوتامون قبول داشتیم
انگار تمام حرفای من و ایشون تقریبا یکی بود😃
👈به نظرتون چرا؟
نظرتونو برام بفرستید👇
@alitayebiyan75
کانال علی طیبیان
کلیییییی حرف زدیم و تمام نکاتی که در مورد زندگی میگفتیم هردوتامون قبول داشتیم انگار تمام حرفای من
بعضیا گفتن چون امام زمان براتون جور کرده بود... بعضیا گفتن چون به اهل بیت توسل کرده بودین و...
پاسخهای مختلفی دادین
که تقریباً همش درسته 👌🌸
اینکه عنایت امام زمان و توسلاتی که داشتیم باعث شده بود ما به هم برسیم کاملاً درسته
ولی یه نکته مهمی هست
که پاسخ سوال همینه😊👇
نظراتمون برای اداره #زندگی_مشترک با هم اختلافی نداشت؛ چون هر دومون از زندگی یک #هدف_مشترک داشتیم (که قبلاً گفته بودم)
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
بعدش ایشون فقط یک نکته رو اضافه کردن و گفتن: خیلی براشون مهمه که همسر آیندهشون تو مسیر زندگی #مستقل باشه و خودش #قدرت_تصمیم_گیری داشته باشه و جربزهی ادارهی زندگیو داشته باشه
منم گفتم: ببینید من تو تصمیمات زندگی و برنامه هام مستقل هستم و خودم تصمیم میگیرم ولی وقتی یه کاری می خوام انجام بدم اینطوری نیست که از هیچکسی مشورت نگیرم؛ بلکه با توجه به کاری که میخوام انجام بدم از افراد مختلفی #مشورت می گیرم؛
مثلا تو بعضی کارا از پدر و مادرم مشورت میگیرم تو بعضی کارا از دایی هام یا بعضی از دوستام که تجربههای خوبی دارن، ولی در نهایت تصمیم نهایی رو خودم میگیرم و بین نظراتی که شنیدم و نظر خودم، اون کاری رو که فکر می کنم درسته انجام میدم (تا یادم نرفته بگم: هم موقع خواستگاری، هم الان که تقریبا ۱۱ سال میگذره، بیشتر دوستام سن و سالشون از من بیشتره؛ بعضیاشون ۴۰، ۵۰ سالشونه، بعضیا هم بیشتر😄)
دختر خانم هم وقتی حرفامو شنیدن گفتن: مشورت گرفتن رو قبول دارن و کار درستی میدونن و اینطوری قبول دارن
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
کانال علی طیبیان
بعدش ایشون فقط یک نکته رو اضافه کردن و گفتن: خیلی براشون مهمه که همسر آیندهشون تو مسیر زندگی #مستقل
در مورد مشورت گرفتن و استقلال داشتن یه مطلب نوشتم که امشب میذارم تو کانال
کانال علی طیبیان
امروز سه شنبه هست یه پیادهروی جمکران بریم؟😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جای شما خالی...😍
🔴 تو کارهای زندگی #مشورت بگیریم یا نگیریم؟
بعضی از پسرا یا دخترا بعد از ازدواج بیتجربگی میکنن و میرن کوچیکترین مشکلاتی که تو زندگیشون پیش میاد رو به مادرشون یا خواهرشون یا پدرشون یا بقیهی افراد میگن
خب خانوادهها هم چون دوست ندارن فرزندشون سختی بکشه گاهی میان یه حرفایی میزنن و به بچهشون میگن برو اینکارو بکن و اون کارو بکن و فلان حرفو بزن، در حالیکه خیلی از این کارها ممکنه درست نباشه و باعث بشه زندگی اون دختر و پسر با مشکلات بیشتری روبرو بشه
👈 پس حواسمون باشه تا کوچکترین مشکلی تو زندگیمون پیش میاد نریم اون موضوع رو با همه مطرح نکنیم، سعی کنیم استقلال فکری داشته باشیم و خودمون اون مشکل رو حل کنیم🤌
❌ البته باید مواظب باشیم که فکر نکنیم استقلال فکری داشتن؛ یعنی دختر و پسر تو هیچ کاری از پدر و مادرشون یا از افرادی که با تجربه هستن مشورت نگیرن؛
مشورت نکردن کار اشتباهیه
✅ در مسیر زندگی باید برای انجام کارهای مختلف از افرادی که #صلاحیت دارن در مورد اون کار نظر بدن مشورت بگیریم؛ ولی اینکه خودمون هم هیچ فکر و اندیشهای نداشته باشیم و تا یه اتفاقی افتاد بدون اینکه خودمون دنبال حل کردنش باشیم بریم به همه بگیم و هرچی بقیه گفتن چشم و گوش بسته عمل کنیم ممکنه #صدمات_جدی به زندگیمون وارد کنه
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
آخرین حرفی که به دختر خانم گفتم این بود: من الان دارم درسمو میخونم و رسیدن به هدف زندگیم از مسیر درس خوندنم میگذره، ولی خب اگر یه روزی ببینم از جهت مالی به #سختی افتادم و فشار زندگی زیاد شد ممکنه درسمو برای یه مدتی متوقف کنم و برم سراغ کسب و کار، اینو گفتم که شما هم بدونید ممکنه یک روزی این اتفاق بیافته؛
بنابراین شما هم با من به عنوان یک محصّل ازدواج نکنید، ممکنه شرایطم عوض بشه و مجبور بشم درسمو متوقف کنم (چون این #احتمال رو میدادم که شرایطم عوض بشه، حکم اخلاق این بود که این احتمال رو به طرف مقابلم بگم و چیزی رو ازش مخفی نکنم)
ایشون هم قبول کردن و گفتن: باشه
تقریبا یک ساعتی از صحبت های من و دختر خانم گذشته بود؛ دیدم #داداش_کوچیکم (اون موقع تقریبا ۳ سالش بود) یه دفعه اومد تو اتاقی که ما داشتیم صحبت می کردیم نشست بغلم، بعدشم شروع کرد گریه کردن😑
بابام خیلی ریلکس از اتاق بغلی صدا زد گفت: علی آقا این بچه از خواب بیدار شده داشت گریه میکرد هر کاری کردیم آروم نشد دیگه فرستادیمش اونجا بیاد بغل شما!!!
حالا من وسط سخنرانی بودم، اینم داد میزد گریه میکرد میگفت منو راه ببر...😩
خلاصه مجبور شدیم
صحبتامونو زودتر تموم کنیم💔🥲
در مورد بیدار شدن داداشم؛ من هنوز فکر میکنم بابام اینا نیشگونش گرفتن گریهشو در آوردن بعدش گفتن برو اتاق بغلی داداشت اونجاست... میخواستن ما صحبتمونو زودتر تموم کنیم...
ولی بابا اینا این موضوع رو تکذیب میکنن میگن خودش بیدار شد...
یه روزی حقیقت آشکار میشه...😂
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
کانال علی طیبیان
من قبول نداشتم که مدت زمان عقدمون طولانی باشه...
تیر ماه سال ۹۲ رفتیم خواستگاری و یکی دو هفته بعد عقد دائم خوندیم😊
الان یازده ساله داریم زندگی میکنیم و ۵ تا بچهی گولی منگولی داریم و بهترین اتفاق زندگیم ازدواجم بوده؛🤲
آقا علی اکبر سال ۹۳ به دنیا اومد
زینب خانم سال ۹۵ به دنیا اومد
سکینه خانم سال ۹۹ به دنیا اومد
صدیقه خانم سال ۴۰۱ به دنیا اومد
آقا علی اصغر سال ۴۰۲ به دنیا اومد
پ.ن: یقین دارم که هرچی تو این زندگی داریم از برکت همون سهشنبههایی هست که میرفتم #جمکران و #امام_زمان دستمو گرفت و زندگیمو راه انداخت...❤️
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
#پیام_مخاطب👆
پاسخ: آره، بعد از ازدواج هم سهشنبهها هر طوری بود میرفتیم جمکران
ماههای اول با همون موتور مارال میرفتیم؛ بعدش هوندا ۱۲۵ گرفتیم
زمستون و تابستون میرفتیم جمکران؛ از خونهی ما تا #جمکران تقریبا ۸ کیلومتر بود، یادمه زمستونا ۳ تا شلوار و پیراهن و کاپشن و کلاه میپوشیدیم میرفتیم جمکران که نماز #امام_زمان رو بخونیم
یخ بود، یخخخخخخ🥶
ولی خیلی باصفا بود😍
کانال علی طیبیان (پدر ۲۸ ساله با ۵ فرزند)
34.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جبهه در جبهه نور پیشانیست
مادر #قاسم_سلیمانی ست🥀
جگرم بیقرار و درماندهست
در رگم شور خون فرماندهست
شعله آن شب که فکر غارت بود
#شب_جمعه شب زیارت بود
ذوالفقار از قلاف بیرون است
تیغ زیر گلوی صهیون است
گفت قاسم: #ظهور نزدیک است
گفت صهیون به گور، نزدیک است
✅ کانال علی طیبیان | عضویت 👇
@ali_tayebiyan