بعد از سربازی👇
صبحها به عنوان #مسئول_آموزش یه موسسه مشغول کار شدم #کارمند_اداری بودم؛ یادمه کارامو با سرعت بالاتری انجام میدادم، بعدش که کارم تموم میشد با مسئول اون بخش صحبت کرده بودم و با همون کامپیوتر آموزش تدوین میدیدم (خیلی به تدوین علاقه داشتم و دارم و خواهم داشت....😊)
من که اساساً با کار اداری مشکل داشتم همون سالها با یکی از دوستام دوتا وانت آریسان خریدیم؛ یه مدتی با اون ماشین #باربری میکردم، بعد از ظهرها یا آخر هفتهها میرفتم با ماشین کار میکردم (باربری درآمد نسبتا خوبی داره، ولی جاده خطرات خودشو داره، منم شرایط خانوادگیم طوری نبود که بخوام این کارو انجام بدم)
باربری رو گذاشتم کنار به جاش با اون دوستم میرفتیم از شمال #نارنگی🍊 میآوردیم و تو بازارهای روز یا کنار خیابون میفروختیم😂 (یه مدتی که گذشت دیدیم ما این کاره نیستم که با وانت کار کنم🤪)
خلاصه آریسانو فروختم رفتم یه تیبا گرفتم؛ وقتهای اضافی که حوصلم سر میرفت #اسنپ کار میکردم😊 (اینم مثل فروشندگی مغازه هست، شغل جالبیه و با افراد زیادی سر و کار داری و حوصلت سر نمیره، ولی درآمدش خیلی جالب نیست)
دقیقاً یادم نیست ولی همون موقعها با یه گروهی آشنا شدم که به مساجد و هیئات سطح استان خدمات میدادند، باهاشون صحبت کردم و گفتم من میتونم با قیمت مناسب براتون #آشپزی انجام بدم؛😎 خلاصه یه مدت براشون غذا درست میکردم و با ماشین خودم پخش میکردم (به آشپزی خیلی علاقه داشتم، هنوزم خیلی علاقه دارم، سود خیلی خوبی هم داره، ولی چون امکاناتم کامل نبود واقعا آشپزی کردن برام خیلی سخت بود برای همین نتونستم ادامه بدم🥲)