#تورق_کتاب
در روزهای تابستان ۱۳۳۳ خورشیدی و در یک مهمانی با حضور #سفیرکبیر_هند، دکتر تاراچند ابراز داشت، پس از آنکه خبر بهم خوردگی روابط بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق و اختلاف در جبهه ملّی شایع شده بود، یک روز تلگراف رمزی از شخص آقای #جواهر_لعل_نهرو به دست من رسید که بدون فوت وقت بروید و این پیام خصوصی را به آقای #دکتر_مصدق برسانید؛ " آقای نخست وزیر عزیزم، نهضت ملّی ایران دیگر تنها مربوط به ملّت ایران نیست و عالم گیر شده، اگر ملّت ایران در این مبارزه موفق شود تمام ملل استعمار زده و نو استقلال و مللی که میخواهند از قید استعمار خلاص شوند از آن بهره مند خواهند شد....تا دیر نشده شما با تمام دوستان اوّلیه و همرزمان خودتان مانند آیت الله کاشانی و ....اصلاح کنید و صف داخلی را محکم ببندید و مانند وقایع ۳۰ تیرماه را بوجود آورید...."
آقای مصدق پس از دریافت پیام تبسمی کرد و گفت سلام خالصانه من را به آقای جواهر لعل نهرو برسانید و بگویید توقع #آیت_الله_کاشانی زیاد است...
دکتر تاراچند سپس چنین ادامه داد که حدود یک ماه از ملاقات من با دکتر مصدق گذشته بود که در اوایل مرداد ۱۳۳۲ مجددا تلگراف فوری دیگری از آقای جواهر لعل نهرو واصل شد که فوراً بروید و این پیام را به دکتر مصدق برسانید "... شما فکر می کنید دوستان و همرزمانِ سابق تان که #نردبان_صعود شما به تخت نخست وزیری بوده اند، باید این نردبان را نابود کنید تا دیگری از آن بالا نرود ولی هیچ فکر کرده اید که اگر احیاناً روزی محکوم به #سقوط باشید، اگر این پله ها وجود داشته باشند از بام به آرامی و سلامت فرود خواهید آمد ولی اگر نردبان را از بین ببرید، با مغز به زمین خواهید خورد و آن وقت است که نتیجه فداکاری و زحمات نهتنها ملّت خود بلکه خیلی از ملل را از بین خواهید برد..."
دکتر تاراچند، نتیجه این دیدار را اینطور بیان داشت که دکتر مصدق دستی به سرش کشید و با ناراحتی گفت "به آقای نهرو بگویید اینها #مداخله در امور داخلی ماست" !!
علاوه بر این دو پیام سالها بعد مطلع شدم که نهرو، نخست وزیر هند با آنکه با پاسخ خشنی از سوی دکتر مصدق مواجه شده بود اما دست از تلاش برنداشته و یکی از شخصیتهای شیعه معروف و ایرانی الاصل هندی به نام "سر میرزا اسمعیل خلیلی" را به ایران اعزام می کند؛ او روز ۱۷ یا ۱۹ مرداد ۱۳۳۲ وارد تهران می شود که با دکتر مصدق ملاقات کند اما گویا دکتر مصدق او را نمی پذیرد و یا وقت ملاقات را به روزهای بعد موکول می کند که وقایع ۲۸ مرداد پیش می آید....
📚 سالهای نهضت ملّی، جلد هفتم، ص ۳۵۴_۳۶۲
✍ حسین مکّی
@aliebnemosa
آیتاللّه حائریشیرازی(ره):
🔸آن روزی که به ما موشک میزنند، خطرناک نیست بلکه.
در جمع ما هستند کسانی که قبل از انقلاب، گرفتار زندان و شکنجه و اینها بودند و این حرف بنده را خوب متوجه میشوند. بازجو وقتی شلاق به دست میگرفت و میزد، موقع حساس و خطرناکی نبود، اما وقتی دستور میداد چلو کباب برای آقا بیاورید خطرناک بود! وقتی میگفت تلفن در اختیارش بگذارید تا به هرکه میخواهد تلفن کند، آنوقت خطرناک بود. وقتی میگفت نامهای بنویس به خانوادهات، آنوقت خطرناک بود. وقتی نمازخوانهایشان را میآوردند -اگر نمازخوانی داشتند- که بیاید با این زندانی که نمازخوان هست صحبت کند، خطرناک بود.
ساعت خطرناک،آن زمانی بودکه این فرد باخودش میگفت: «اینها آنطور هم بدذات نیستند که ما فکر میکنیم». گفتنِ این حرف همان، و #سقوط کردن همان!
یک ذره حسنظن،انسان راساقط میکرد. افرادی بودند که باآبرو به زندان رفتند، اما بیآبرو از زندان بیرون آمدند! اصلاً عوض شدند. مشیشان تغییر پیدا کرد، اصلاً آخرش ساواکی شدند. فردی بود، مبارزه کرده بود، زندان افتاد، بعد ساواکی شد؛ چون یک ذره به آنها حسن ظن پیدا کرد؛ یک ذره فکر کرد که در آنها رحم و انسانیتی هست.
آن روزی که به این مملکت، #موشک میزنند، خطرناک نیست. آن روزی که برای صلح میآیند باید دست به دعا برداشت و استغاثه کرد و خود را به خدا سپرد! این ساعتها خطرناکتر است! بمباران شهرها، علامت ضعف آنهاست، چون امت آگاهاند نمیتوانند با صحبت، مردم را تسخیر کنند ولذا چوب میزنند!
#بصیرت
#دشمن_شناسی
#جهادتبیین