📌 تفاوت استفاده نسبیگرایانه با حقیقتگرایانه از تئوری #انسجام
🍀 تئوری انسجام گروی، پس از ناتوانی و ناامیدی فیلسوفان علم از دستیابی به معرفت مطابق با واقع، در اوایل قرن بیستم ارائه شد. به اعتقاد این دسته از نظریه پردازان، فیلسوف علم صرفا به تحلیل مجموعه ای از ادراکات حسی می پردازد که هیچ راهی برای حقیقی و صادق دانستن آن ها وجود ندارد و صرفا از راه انسجام یک قضیه با مجموعه گزاره ها می توان صادق و حقیقی بودن آن را دریافت. در واقع بر مبنای نظریه انسجام گروی، صدق فقط و فقط در پرتوی انسجام معنا دارد. به عبارت دیگر، عناصر و تک گزاره ها به خودی خود راهی به صدق و کذب ندارند و اساسا صدق و کذب بردار نیستند. چنانکه دانسته شد، استفاده ی منطق سیستم ها از انسجام گروی، بنابر پارادایم علم اسلامی، در بستر مطابقت با واقع است. در واقع انسجام گروی، تئوری صدق قضایا در لایه های بعدی معرفت (لایه ی کشف کلیت و یکپارچگی) است، نه در تمامی لایه ها و مبادی معرفت. انسجام گروی داغ در معرفت شناختی، هر عنصر را به خودی خود فاقد معنا می داند و این انسجام است که به عناصر معنا می بخشد. اما بنابر استفاده منطق شبکه ای از انسجام، تک تک عناصر قبل از آنکه جزئی از مجموعه باشند، از روش و دانش خاص خود، ریشه گرفته و موجه سازی شده اند و در مرحله ی بعدی برای قرار گرفتن در ساختاری شبکه ای، به تئوری صدق ثانوی (انسجام گروی) نیاز پیدا کرده اند. این نکته مهم، فرق اساسی استفاده پارادایم علم اسلامی و پارادایم های رقیب از انسجام گروی است.
🔖 #منطق_سیستم_ها / بخشی از #مقاله #کتاب «منطق #جریان_شناسی » [در دست تالیف]
#گزارش - 97.8.13
🌐 @aliebrahimpour_ir