سال ۱۳۶۰ زیارت مشهد باخانمش اولین و آخرین مسافرت ماه عسل
این قرآن یادگاری سوغاتی من بود
✨🕌✨
#شهیدعلی_غلامپورمقدم
اردوهای دانشجویی جهادسازندگی
به من گفت میخوای معلم بشی برای بچه های کوچولو ؟گفتم کجا؟گفت بیا بریم با دانشجوها روستاهای شهریار برای پنبه چینی تو هم برو با بچه های تجدید شده کار کن شهریور قبول بشن ،شب منو برد خوابگاه دختران ،چون خونه مون خیلی دور بود و قرار دانشجوها جلوی خوابگاه بااتوبوس ۷ صبح حرکت....
یادش بخیر شهید محسن خلیقی گفت اینو چرا آوردی مسئولیت داره،علی اومد گفت میخواد کمک کنه ...و با کلی غرغر محسن حرکت کردیم...یادم داد چجوری معلم بشم ...تابستان ۱۳۵۸
#شهیدعلی_غلامپورمقدم
کمی صبر برای رسیدن....🥀
مراسم #عقدکنان خواهر بود بساط سادگی برپا بود،خواستند رقص و پایکوبی کنند عروس معترض شد،از علی خواست وساطت کند تا بدون دلخوری مهمانان آرام باشند ..او با چهره ی نورانی در میان جمع زنان حاضر شد و گفت:
به خواسته ی عروس خانم و به احترام شهدا از رقص و آواز خودداری کنید،از جبهه ها دارن دسته دسته جوان به خون غلطیده می آورند....
#شهیدعلی_غلامپورمقدم
بهمن ۱۳۶۰